صلح، حقیقتی دستیافتنی
فرحناز عطاریان//
در دنیایی که یا بهطور مستقیم با جنگ، منازعه، نابرابریهای اجتماعی، فقر، هراس و پیامدهای تخریب محیط زیست مواجهیم یا رسانهها اخبار آنها را پیدرپی به گوش ما میرسانند و هراس و ناامنی و ناامیدی را در ما ایجاد میکنند، آیا حرفزدن از صلح آب در هاون کوبیدن است؟ آیا صلح حقیقتی دستنیافتنی به نظر میرسد؟
«برای چه؟ مگر فایدهای دارد؟» پرسشی است که در ذهن یک فعال مدنی بهکرات شکل میگیرد و مواجهه مستقیم با وقایع یا اخبار شاید ما را وادار کند برای مدتی هرچند کوتاه، دست روی دست بگذاریم. آیا واقعیت چنین است؟ در طول تاریخ، جهان بارها و بارها فجایع و بحرانها را به خود دیده و از آن گذر کرده است. گرچه خاطرات تلخ را از خود باقی گذاشته و پیامدهایش در طولانیمدت کام مردم را تلخ کرده است، اما زمان در حال حرکت است و گذشته همیشه پشتسر ماست و ما باید فاجعهاندیش باشیم.
حلکردن معادلات سیاسی و مقابله با خشونتهایی که گروههای بزرگ انسانی را تهدید میکند، اگر نگوییم همیشه، در بیشتر مواقع از دست ما خارج است.
توانایی تغییر ساختاری و فرهنگی که گاه، مهر تأیید به خشونتهای مستقیم میزنند در دستان ماست و درطول زمان کودکان که قرار است فرمان دنیا را به دست گیرند، پرچمدار این حرکت خواهند بود.
ما چه در مقام خانواده و چه متولیان آموزشی، وظایفی در قبال کودکان داریم. یکی از وظایف ما آموزشوپرورش کودکان امروز است که فردا را میسازند و دیگری فراهمکردن بستری امن با حفظ کرامت انسانی و رعایت حقوق حقه او برای اینکه رشد کند و به بالندگی برسد. این بهمثابه یک دادوستد از زمان حال برای آینده است. در ماده ۲۹ کنوانسیون حقوق کودک میخوانیم: «از اهداف تربیتی این است که کودک را باید برای زندگی در یک جامعه آزاد بر پایه تفاهم، صلح، پذیرش دیگری، تساوی حقوق زن و مرد، دوستی ملتها و گروههای قومی، ملی، مذهبی آماده کند».
از دیگر وظایف، پرورش کودک به عنوان دوستدار طبیعت و محیط زیست است. خانواده به عنوان نهاد اجتماعیِ نخستین، چگونه میتواند نقش تربیتی و پرورشی خود را ایفا کند؟ چگونه میتواند کودک را برای قدمگذاشتن در جهان پرتلاطم آماده کند؟ او به کسب چه مهارتهایی نیاز دارد و خانواده باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
«صلح درون» مفهومی است که روانشناسان و عرفا و حتی فلاسفه به آن پرداختهاند. صلح درون معادلهای یکطرفه با صلح بیرونی و عینی دارد. انسانی که دارای باور است احساساتش را میشناسد و نیازهایش را میداند و آنها همسو با گفتار و رفتارش هستند، به خود وفادار است. انسانهایی که این وضعیت ذهنی را تجربه کردهاند، میتوانند در شرایط نابسامان، جنگ و بحرانهای دیگر همواره صلح درون را تجربه کنند و آن را به شکل عینی و بیرونی نمایش دهند. خانواده بهمثابه گهواره پرورش کودک، توانایی آن را دارد که این موهبت را در فرزندش ایجاد و تقویت کند. با چنین رویکردی در خانواده، فضا مهیا میشود تا کودک مهارتهایی مانند دوستداشتن، پذیرش دیگری با وجود تفاوتها، صبر، دوستدار طبیعت بودن و خشونتنداشتن بهمثابه یک کنش، مطالبهگری و مهارت گفتوگو را به شکل ابتدایی فرابگیرد و به نهاد اجتماعیِ نخستین دیگر که متولی آموزشوپرورش اوست، قدم بگذارد.
کودک حتی در بهترین شرایط پرورشی، آسیبپذیر است. همینجا است که سؤالات و نگرانیهای بسیاری پیش میآید. استانداردهای غیرقابل انعطاف و سختگیرانه که همچون قالب عمل میکنند و هر کودک را منحصربهفرد نمیدانند، چگونه میتوانند عشق به یادگیری، تفکر خلاق، ابتکار عمل، شهامت در ابراز ایده نو و عملیکردن ایده را در کودک تقویت کنند؟ فضای صلحآمیز در سیستم آموزشی فضایی است که کودک میتواند تواناییهای بالقوهاش به فعل برسد.
تکالیف سخت و مستبدانه، فرصت بازی و گردش را از کودک میگیرد. فرصت کشف و شهود در طبیعت را به کودک نمیدهد و او را خودمحور بار میآورد. چیزی که ناخوداگاه دنیای امروزی، بشر را به آن سوق میدهد که جز منافع خود چیزی نخواهد. برای حسن ختام بیتی از مولانا را مرور میکنیم:
تو مگو همه به جنگاند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری، تو چراغ خود بیفروز
***
منبع: روزنامه شرق