امروز و آینده؛ غایبان اصلی مدرسه
مهدی فخرزاده//
شوری آش به حدی رسیده که آشپز هم آزرده شده است. رئیس جمهور روحانی در آیین بازگشایی مدارس، گفت: «کتابهای درسی ما، دانشآموز را برای دیروز تربیت میکند»! این تنها نقد رئیس دولت اعتدال نبود و فضای مدرسه و عناصر دیگر آموزشی نیز در اولین روز مدارس، مورد نقادی ایشان قرار گرفت. نقدی صحیح که متأسفانه سالهاست گامی موثر برای بهبود آن برداشته نشده است. در این میان وزیر آموزش و پرورش نیز با زبانی نرمتر از تئوریک بودن آموزشها در مدارس شکوه کرد و وعده داد؛ گامهایش را به سوی پراتیک کردن آنها بردارد.
نبود چشم انداز روشن
با وجود تمام این رویکردهای درست، متأسفانه چشمانداز روشنی در زمینه تحول جدی در نظام آموزش و پرورش وجود ندارد، چراکه جدیترین زیرساخت توسعه کشور، هنوز برنامه دقیقی برای تغییر در برابر خود نمیبیند. از سویی مشکلات فراوان این حوزه، عمر کاری کوتاه کارشناسان و وزرای آموزش و پرورش را به خود اختصاص میدهد تا همچنان مسائل اساسی این نهاد برجای خود باقی بماند. البته آقای وزیر در بیانیهای که به مناسبت بازگشایی مدارس صادر کرد، از «تحول در متن برنامهها و تغییر در شیوه مدیریت آموزش و پرورش» گفتهاست.
به نظر میرسد اینکه ترجیعبند پیامهای دولتی هم حول واژههای تغییر و تحول میچرخد، نشان از حال ناخوش مدارس دارد. اما آیا این وضعیت قابل تغییر است؟ سرپل این مشکلات چیست؟
بزرگترین نقد به سیستم آموزش و پرورش
بزرگترین نقد به آموزش و پرورش در ایران همان است که آقای روحانی به زبانی ساده در سخنرانی خود گفت؛ مدرسه انسان تراز امروز نمیسازد که هیچ، بلکه به قول مرحوم توران میرهادی، انسانی پر از شهوت رقابت و تلاش برای موفقیتهای فردی تحویل میدهد. کتابهای درسی کفایت زندگی در ساختار مدرن امروز را نمیدهند و هنوز باید نام تمام آثار فلان عارف قرن چهارم را به زبان عربی حفظ کنند، ولی شعر سایه و بامداد را که نمود امروز جامعه است، نشناسند. یا اینکه بلندترین قلهها و طولانیترین رودهای آفریقای جنوبی را بدانند و ندانند تنها خردک شررهای موسیقی مقامی و ملی و بومی ما امروز کمسوتر از همیشه شدهاند. اینکه مدرسه قادر نیست به کودک مطالعه کتاب بیاموزد، بلکه او را در یک روند بیمارگونه به فضایی میکشاند که نتواند از کتاب لذت ببرد را در کنار بسیاری دیگر از نقدها، بارها گفتهاند و شنیدهایم، اما چرا نمیتوان گامی کوچک برای حل این مشکلات برداشت تا شاید لااقل چشماندازی هرچند بلندمدت گشوده شود؟
دلایل ساختاری بسیاری برای این موضوع وجود دارد، اما یکی از دلایل بسیار جدی آن، کالایی شدن آموزش و درآمدزا شدن شدید آن در ایران است. آموزش و پرورش امروز ما، قدرت درآمدزایی بالایی پیدا کرده و در این وانفسای ورشکستگی و بحران اقتصادی بهویژه در حوزه نشر، ناشران آموزشی سهم بالایی از درآمد و اشتغال را به خود اختصاص دادهاند.
تجاری سازی آموزش و پرورش
کارویژه این ناشران، داغ کردن هرچه بیشتر رقابت و در نتیجه فروش هرچه بیشتر کالاها و خدمات آموزشی است. این مکانیزم ناسالم، هیچ هدفی جز افزایش سود بیشتر ندارد و حتی این ناشران، کیفیت کتاب خود را در این راستا تغییر خواهند داد. آمار و ارقام غیررسمی حکایت از گردش مالی بین سالانه هزار تا دو هزار میلیارد تومانی در این حوزه است. از سویی مدارس غیردولتی در بسیاری از موارد بدون آنکه کیفیت ویژهای داشته باشند، بازار رقابت را برای سود بیشتر گرم میکنند. اصلاح ساختار آموزشی یعنی حذف این همه گردش مالی از مسیر آموزش و احتمالاً ورشکستگی بسیاری از این مؤسسههای کمک آموزشی. اینها همه نشان از سختی مسیر دارد.
تاکید قانون بر آموزش رایگان
به هرحال قانون اساسی ما در بندهای بسیاری از جمله اصل ۴۳ بر آموزش و پرورش رایگان تأکید کرده است. البته این تأکید نیاز به برنامهریزی دارد و با کیفیت نازل مدارس دولتی و وضعیت بغرنج کتابهای آموزشی نمیتوان به این مهم دست پیدا کرد. در حوزه آموزش و پرورش دست ما خالی نیست. کسانی، چون یحیی مافی، پروانه سهراب، توران میرهادی و عباس یمینی شریف و بسیاری دیگر، دستاوردهای قابل توجهی در این زمینه داشتهاند و تجربههایی، چون مدارس مهران، فرهاد، روش نو و جهان تربیت را پشت سر گذاشتهاند. هرچند تجربه این بزرگان نادیده گرفته شد، اما زمان برای نجات آموزش و پرورش ما به سرعت میگذرد. تقریباً تمام الگوهای جدید توسعه، درباره آموزش و پرورش به عنوان یکی از اجزای زیربنایی توسعه تأکید دارند. به نظر میرسد چنین شرایطی نیاز به مدیریتی دقیق و قاطع دارد.
ضرورت تغییر نگاه جامعه به انسان و کودک
چالش رشدیه در بدو تأسیس مدرسه در برابر مکتبخانهها این بود که ساختار سنتی، پاسخ نیاز مدرن آن روز را نمیدهد. بیش از هرچیز نگاه رشدیه، معطوف به این بود که نگاه جامعه، باید نسبت به انسان و کودک تغییر کند. (به نقل از کتاب «سوانح عمر» که خاطرات مرحوم رشدیه از زبان فرزندشان است) مراد از کودک در آن روزگار سفیه بود و رشدیه کودک را سرمایه میدانست و مراد از انسان، رعیت بود که از دید رشدیه باید به شهروند ارتقاء مییافت. شاید امروز هم باید بازنگری جدیدی در مفاهیم پایهای آموزش و پرورش رخ دهد تا بتوان انسانهایی برای امروز و فردای این سرزمین کهن پرورش داد.
(Visited 184 times, 1 visits today)