نوشته: جولیا اکلیشر، برگردان: مینا خراسانی//

کودکان ممکن است به دلایل مختلف، به‌ویژه برای داستان‌سازی خلاقانه، دروغ‌های کوچک بگویند؛ اما وقتی دروغ گفتن کودک یک مشکل شود، بعضی کتاب‌ها می‌توانند درک اهمیت صداقت را برای او ساده‌تر کنند.

دلایل متعددی ممکن است موجب دروغگویی کودکان شود، اما آنها اغلب تفاوت بین اغراق، تظاهر و دروغ تمام‌عیار را به‌درستی تشخیص نمی‌دهند.

کودکان ممکن است برای تحت تاثیر قرار دادن اطرافیان، برای دیدن عکس‌العمل بزرگ‌ترها یا برای اینکه به دردسر نیفتند دروغ بگویند. گاهی هم برای مجاز نشان دادن آنچه می‌خواهند، دروغ می‌گویند، مثلا «مادرم اجازه داد.»

برخی کتاب‌های کودکان همه اقسام این دروغ‌ها را به شکل‌های مختلفی دربرگرفته‌اند. درحالی‌که بزرگ‌ترها می‌خواهند کودکان بدانند دروغ گفتن غلط است، واقعیت دروغ بسیار ظربف‌تر و مرزهایش باریک‌تر از آن است که ممکن است در وهله اول به‌نظر برسد.

گروفالو، کتاب پرفروش جولیا دونالدسن و اکسل شفلر، داستان یک دروغ ساختگی و نوعی تظاهر است. موش کوچولو برای نجات خودش به روباه، جغد و بقیه دروغ‌هایی درباره موجودی تخیلی به‌نام گروفالو می‌گوید که چنگال‌ها و دندان‌های وحشتناکی دارد. در ادامه داستان نوعی کیفر اتفاق می‌افتد و گروفالوی خیالی واقعا ظاهر می‌شود، اما خوشبختانه آن‌طور که موش کوچولو وانمود کرده بود، ترسناک نیست و پایان داستان هم چندان بد نیست. کتاب پیام اخلاقی خاصی ندارد، اما مثالی است از اینکه دروغ گفتن ممکن است همانی نباشد که به‌نظر می‌رسد.

کتاب در راه خانه، اثر جیل مورفی، داستانی کاملا متفاوت اما به همان میزان درخشان است که به تظاهر، اغراق و دروغ گفتن کودک می‌پردازد و جمع‌بندی رضایت‌بخشی نیز دارد. کلر، که زانویش زخمی شده، درباره دلیل آسیب‌دیدگی‌اش به دوستانش انواع داستان‌ها و دروغ‌های بزرگ تحویل می‌دهد. او درباره اینکه گرگ زخمی‌اش کرده یا گرفتار مار شده و امثال آن خیال‌پردازی می‌کند؛ اما علی‌رغم این دروغ‌های بزرگ، یک نفر هست که کلر به او حقیقت را می‌گوید: مادرش.

هیلاری بلاک در مجموعه قصه‌های پندآموز برای کودکان داستانی بسیار تکان‌دهنده درباره ماتیلدای پنج‌ساله دارد. ماتیلدا دختربچه‌ای است که آن‌قدر دروغ‌های ترسناک و خطرناک گفت که در نهایت به سوختنش در آتش منجر شد. دروغ‌های ماتیلدا باعث خفگی یک نفر و آسیب دیدن چشم‌های یک نفر دیگر می‌شود. علاوه بر اینها عمه‌اش را هم به خطر مرگ نزدیک می‌کند. ماتیلدا درحالی‌که هیچ خبری از آتش‌سوزی نبوده، به آتش‌نشانی زنگ می‌زند و در پایان داستان، وقتی خانه واقعا آتش گرفته، آتش‌نشانی حرف او را باور نمی‌کند و او در خانه می‌سوزد.

اما یک داستان ملایم‌تر درباره اهمیت صداقت: الکس لاتیمر در کتاب پسری که داد زد: نینجا نسخه لطیف‌تری از قصه چوپان دروغگو بیان می‌کند. هر وقت چیزی گم می‌شود، از تکه‌ای کیک تا کیف مدرسه، تیم داد می‌زند: «نینجا بود!» و هیچ‌کس حرفش را باور نمی‌کند. تیم چطور باید قصه‌اش را به والدینش بقبولاند؟

یکی از مجموعه کتاب‌های باریستاین خرس‌های باریستاین و حقیقت نام دارد که مستقیما به مساله دروغ می‌پردازد و خط داستانی ساده‌ای دارد. داستان درباره اتفاقاتی است که پس از آن می‌افتد که خواهر و برادر لامپ خرس مادر را می‌شکنند. داستان هرچه جلوتر می‌رود، زمینه‌ها و پیامدهای اساسی بیشتری درباره دروغ گفتن دربرمی‌گیرد: اینکه چطور چیزی ابتدا خیلی ساده به‌نظر می‌رسد، اما ممکن است به‌مرور بزرگ‌تر و پیچیده‌تر شود و حسی بسیار ناخوشایند ایجاد کند، و اینکه نهایتا روراست بودن و گفتن حقیقت چقدر حس بهتری ایجاد می‌کند.

منبع

(Visited 83 times, 1 visits today)