انتقام از خانواده به سبک سازمان بهزیستی
رضا عبدی//
مفهوم کلمهٔ «خانواده» در ایران طی این سالها همواره در کشمکش بین نهادی مقدس و باندی شبهتبهکار در حرکت بوده است. آنجا که نهادهای قدرت برای محدودیت و اعمال کنترل بیشتر زنان حتا از به کار بردن لفظ زن نیز ابا دارند، کلمهٔ خانواده در رویکردی تقلیلی و پربسامد بهعنوان مفهومی مقدس و ارزشمند قلب میشود و به جای زن مینشیند و آنجا که آزادیهای فردی و سبک زندگی امروزی نوجوانان خلاف سنتها و ایدئولوژی رسمی حکومت جلوه میکند، از خانواده به عنوان مفهومی ضد ارزشهای رسمی و همچون عاملی برای تشدید آنچه تهاجم فرهنگی میخوانند، تعبیر میشود و آنجا که پای کودکان کار و خیابان در میان است از آن همچون نهادی تبهکار و باندی مخوف که کودکان را روانه خیابان میکند و از آنها بهرهکشی و سواستفاده میکند نام میرود.
در آخرین مورد از تجاوز به مفهوم معنایی کلمهٔ خانواده، همین هفته پیش انوشیروان محسنی بندپی رییس سازمان بهزیستی کشور در گفتوگو با رسانهها از اعمال طرحی در کشور خبر داد که بر اساس آن اگر کودکان کار و خیابان برای سومين بار توسط اورژانس اجتماعی (که لابد به جز وظیفه ذاتیاش که درمان آنی ناهنجاریهای اجتماعی و حمایت از قربانیان خشونت و آسیبهای اجتماعی است، مسئولیت پلیسی و قضایی هم دارد) دستگیر شوند و کارشان به مراکز بهزيستی بکشد نه تنها ديگر به خانه باز نخواهند گشت بلکه از خانوادهشان هم سلب حضانت میشود. نام طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان است؛
کابوسی تلخ برای خواب و بیداری بیسروسامانها به بهانهٔ حذف کودک از خیابان و پاک کردن چهره کلانشهرها و انتقام از خانوادههای متهم به بیمسئولیتی و تبهکاری.
خردادماه بود که رئيس سازمان بهزيستی کشور از برنامههای دولت دوازدهم درباره کودکان کار و خيابان رونمایی کرد و گفت که سازمان بهزيستی طبق برنامه ششم متولی اصلی سر و سامان دادن به وضعيت کودکان کار و خيابان است و با رايزنیهایی که با معاونت پيشگيری از جرم قوه قضائيه صورت گرفته و طی لايحهای که در مجلس بررسی میشود، چنانچه کودکی بيش از ۳ بار توسط اورژانس اجتماعی پذيرش شود، حضانت کودک از والدين سلب و در اختيار سازمان قرار میگيرد «تا اين چرخه به حالت اول برنگردد و ما دوباره کودک را در خيابان نبينيم.» حالا پس از گذشت ۳ ماه از اعلام اين خبر، نخستین نشانههای اجرای آن همزمان با اجرای دوبارهٔ طرح ضربتی جمعآوری کودکان کار و خيابان، هویدا شده است و آندسته از کودکانی که ۳ بار توسط اورژانس اجتماعی بهزيستی پذيرش! شدهاند به مراکز بهزيستی منتقل و از والدينشان جدا میشوند. طرحی که به وضوح حاصل نگرش امنیتی به نهاد خانواده بهعنوان يکی از گروههای آسیبپذير از شرايط اقتصادی و سياسی کشور است. گویی در ذهن متولیان سامانبخشی به اوضاع بیسامان اجتماعی، خانواده صرفا دستگاه توليد کودک کار و خيابان است که منفعتطلبانه شهر را با استفاده از حضور کودکان کار در خیابان قربانی میکند تا به ثروت و جایگاه مافیاییاش افزوده گردد.
سوالهایی که مدام تکرار میشود: طراحان طرح مزبور اگر معتقدند که بهراستی این خانوادهها هستند که مجرمانه همچون باندهای مخوف تبهکار کودکانشان را به خیابانهای شهر روانه میکنند، چرا اورژانس اجتماعی آنها را شناسایی و ساماندهی (شما بخوانید بازداشت) نمیکند؟ و چرا هر بار به بهانه پاکسازی چهره شهر، به تهیدستان و فقرا حمله میشود؟ یکبار میریزند و گورخوابهای شهریار را به آتش میکشند، یکبار میخواهند زنان کارتنخواب را عقیم کنند، یکبار برای کارگرانی که خواستار حق و حقوق معوقهشان هستند شلاق و حبس میبرند و حالا هم جداسازی اجباری کودکان کار و خیابان از خانواده.
و اگر به واقع به دنبال حل مسئله كار كودک در خیابان و برگرداندن حق كودكى و تحصيل به او هستند چرا دست به دامان ادغام مفهوم كودک کار و خيابان با کار کودک مى شوند؟ چرا به دنبال راه حلهاى اساسى براى مسئله كار كودک به مفهوم فراگير آن نيستند؟ اینجاست که این نکته خودش را توی چشم میزند: به نظر مىرسد كه مسئله خيابان است و نه كودک!
و اگر به واقع به دنبال حل مسئله كار كودک در خیابان و برگرداندن حق كودكى و تحصيل به او هستند چرا دست به دامان ادغام مفهوم كودک کار و خيابان با کار کودک مى شوند؟ چرا به دنبال راه حلهاى اساسى براى مسئله كار كودک به مفهوم فراگير آن نيستند؟ اینجاست که این نکته خودش را توی چشم میزند: به نظر مىرسد كه مسئله خيابان است و نه كودک!
ما فعالان حقوق کودک حق داریم از متولیان اقتصادی و اجتماعی کشور بپرسیم چرا یکبار از آستین شعبدهشان یک طرح حمایتگرانه بیرون نیاوردهاند؟ چرا یکبار رد کودکی که در خیابان دستفروشی میکند را نگرفتند تا به آنسر سیاستهای تعدیلی و توسعهای اقتصادیشان در این سالها برسند. کجا باید نتایج آمار روبهفزونی کارگران اخراجی و کارخانههای ورشکسته و زمینهای کشاورزی خشک شده، خودش را نشان بدهد؟ و این اعتماد به نفس از کجا میآید که مراکز اقامتی تحت مدیریتشان را بهتر و مناسبتر از فضای زیست کودکان کار و خیابان، در کنار خانوادهشان میدانند؛ مراکزی که روزی نیست خبر دستهگلی که کارکنانش به آبمیدهند رسانهای نشود.
سالهاست پژوهشگران بینالمللی سازمانهای مدافع حقوق کودکان و کارشناسان بانک جهانی به درستی تنها دلیل کار کودکان را فقر و نابرابری اجتماعی میدانند و به دولتها توصیه میکنند برای محو پدیدهٔ کودکان کار و خیابان (که با مفهوم کودکان کار متفاوت است) تلاش کنند امکانات سلامتی و بهداشتی در دسترس این کودکان قرار بدهند. برای آنها شرایط تحصیل و آموزش رایگان را فراهم کنند و مهمتر از همه سعی کنند که خانوادههایشان را توانمند و قدرتمند کنند. اما گویا همه هشدارهایی که درباره مخاطرات اجتماعی وضعیت نابسامان زندگی گروههای کمتر برخوردار در شرایط تبعیضآمیز داده میشود در برابر پاکسازی و بهسازی چهره کلانشهرها از فقر و نمادهای زنده محرومیت کمترین اهمیتی ندارد و به این بهانه باید هر چه زودتر عاملان انسانی زشتی شهرها را ساماندهی (بازداشت) کرد.
راستی ساماندهی کسانی که زمینه تشدید کار کودکان را فراهم کردهاند، چه میشود؟
(Visited 197 times, 1 visits today)