زندگی، یک دیوار نقاشی است

الهام فخرایی//
«دیوار نقاشی*» ماجرای دختر کوچکی را روایت میکند که مادرش مانند بسیاری از والدین امروزی مجبور است تا دیروقت کار کند و او هم بهناچار بیشتر اوقاتش را بهتنهایی در خانه میگذارند.
تنها سرگرمی مورد علاقه لولیتا (Lolita) که در نسخه فارسی از نام «حنا» برای او استفاده شده، نقاشیکردن است، اما مشکل اینجاست که دفتر نقاشی برای تصویرکشیدن ایدههای حنا زیادی کوچک است.
تااینکه یک روز دخترک تصمیم میگیرد ایدههایش را بهجای دفتر کوچک، روی دیوارهای خانه نقاشی کند. او دست بهکار شده و هر روز بعد از رفتن مادر، یک منظره از اقیانوس و صخرههای زیبا، گلهای وحشی، پرنده و پروانه و… روی دیوارها میکشد و هربار هم نقاشی را با وسیلهای میپوشاند؛ یکبار آن را پشت کتابخانه مخفی میکند، بار دیگر تخت خواب و دفعه بعدی جالباسی و… تا مبادا مادرش از ماجرا باخبر شود. این روال ادامه دارد تا اینکه مادر تصمیم میگیرد به خانه بزرگتری نقل مکان کنند و با آمدن دو نقاش برای رنگزدن دیوارها، ماجرای نقاشیها برملا میشود، اینجاست که مادر حنا تصمیم تازهای میگیرد و این می شود رنگیترین صفحه کتاب «دیوار نقاشی.»
باتورینا با استفاده از رنگهای گرم برای بهتصویرکشیدن حنا یا لولیتا، از ابتدا تا بخش انتهایی، کودک (داستان) را موجودی حامل شور زندگی معرفی میکند، او تنها موجود رنگی کتاب است و البته نقاشیهایی که میکشد، تمام وسایل خانه و سایر بزرگترها همگی خاکستریاند. اما انتهای داستان وقتی مادر، حنا را در آغوش میگیرد او هم از سیاه و سفیدی همیشگی در میآید. اینجاست که ما با منظره رنگارنگی که حنا به تصویر کشیده روبهرو میشویم و مادرودختر در آغوش هم در میانه تابلو لبخند میزنند.
داستان «دیوار نقاشی» زبانی استعاری دارد و البته تصویرگر هم بهخوبی این استعارهها را پشتیبانی کرده است.
اکسانا باتورینا با تصویرگری هوشمندانه احساس تنهایی را در پس زمینه خاکستری صفحات کتاب بهخوبی نشانداده، نام «لولیتا» بهمعنای «دلربا» نیز با توجه به کارکتر دوست داشتنی کودک و نیز نام جایگزین فارسی (حنا) و همزمان استفاده از رنگهای گرم انتخاب مناسبی بهنظر میرسد.
دخترک اغلب در خانه تنهاست، همه چیز خاکستری بهنظر میرسد، دفتر نقاشی کوچک است، وقتی مادر در خانه نیست، او دستبهکار آفریدن تصاویری زیبا و باشکوه میشود و بالاخره وقتی مادر تصمیمش را برای نقل مکان به خانه بزرگتر تغییر میدهد و به جای کارکردن تمام وقت، بیشتر در خانه میماند، همه چیز رنگ میگیرد و دیگر از خانه دلگیر خاکستری خبری نیست.
داستان «دیوار نقاشی» بیشتر از آنکه برای کودک 5 تا 7 سال مناسب باشد، برای والدین این گروه سنی قابل توصیه است. کتاب، علیرغم پایان خوش آن، از این جهت که یک نمونه پرتکرار در جامعه فعلی محسوب میشود برای بسیاری از والدینی که همین اندازه درگیر کار و تامین معاش هستند و علیرغم همه محبتشان به کودک، فرصت کمی برای تعامل با او صرف میکنند، تلنگر خوبی محسوب میشود.
«دفتر من به اندازه کافی بزرگ نیست.» عنوان نسخه انگلیسی کتاب است که بهنظر میرسد در مقایسه با عنوان «دیوار نقاشی» با محتوای کتاب و انتقال حسوحال کودک داستان همخوانی بیشتری دارد. دختری که میداند چه میخواهد و برای رسیدن به آن تلاش میکند. نکته جالب داستان این است که حنا فقط نقاشیکردن را دوست دارد، او هربار که مادر وسط نقاشی سر میرسد، وانمود میکند که مشغول کار دیگری بوده؛ عروسکبازی، مجسمهسازی، کتابخواندن و… از این نظر میتوان این مطالبه را از زاویهای دیگر ویژگی و ضرورت دنیای کودکانه دانست؛ کودک برای رشدکردن و بالیدن به مرزهای وسیعتری نیاز دارد، او نیاز دارد خودش را زندگی کند.
درواقع شاید شنیدن «دفتر من به اندازه کافی بزرگ نیست» برای والدین امکانات بیشتر معنی بدهد، اما برای کودک بیش از هر چیزی دیدهشدن در حضور آنهاست که اهمیت دارد و از طرفی بزرگترها (شما بخوانید جهان) بدون کودک و مفهوم کودکی، کسل کننده و تهی بهنظر میرسند.
داستان «دیوار نقاشی» میتواند یک پیام مهم برای خواننده بزرگسال داشته باشد؛ بگردید و کودکیهایتان را پیدا کنید، ببینید آنها را کجا مخفی کردهاید. تسلیم محدودیتها نشوید، مرزها را وسیعتر کنید، آنطور که میخواهید زندگی کنید و دنیای اطرافتان را آهستهآهسته برای کودک درونتان و کودکان تغییر بدهید.
***
*دیوار نقاشی
عرفان مجیب
تصویرگر: اکسانا باتورینا