نقش رقابت در زندگی کودک
الهام فخرایی//
قبل از طرح هر رقابتی که در آن با وضعیت برنده و بازنده روبروییم، این پرسش را برای خودمان مطرح کنیم که هدف از این رقابت چیست؟ آیا میخواهیم سطحی از هیجان و انگیزه را به کودک یا جمع کودکان وارد کنیم؟ آیا هدف ما سوقدهی بیشتر آنها بهسمت تلاش برای یادگیری بیشتر است؟ میخواهیم از فرایند لذت ببرند یا نتیجه؟ کدامیک به معنای درست کلمه دستآورد محسوب میشود؟ فرایندی که طیشده یا نمرهٔ نهایی؟ رقابت در چه سنی کارکرد مثبت خواهد داشت؟ و….
رقابت در وضعیتی که فرد در برابر فرد قرار گرفته، با رقابتی که فرد در برابر گروه یا گروه در برابر گروه، قرار دارد نتایج متفاوتی خواهد داشت؛ درواقع گرچه رقابت در بستر کنش متقابل اجتماعی و دادوستد بین فردی معنا پیدا میکند و نمیتوان مزایای تربیتی این بستر را نادیده گرفت، اما در مورد کودکان و بهویژه سنین زیر 14 سال، یعنی تا وقتی که پایههای شخصیت کودک شکل نگرفته و هویتسازی بهطور جدی اتفاق نیفتاده است، در شکل منفی و نسنجیدهاش، میتواند «تعادل یابی» او را دچار نقصان کند.
کودک در فرایند «رقابت» میبایست فاصلهای بین آنچه هست و آنچه تعیینشده را طی کند. اما سوال مهم این است که آنچه تعیینشده آیا در حوزهٔ توانایی و خواست کودک میگنجد؟ اگر پاسخ این سوال مثبت است، این رقابت صرفا میتواند برای این کودک مفید باشد و نه همه کودکان.
از طرفی آیا کودک میتواند بین این بخش کوچک با تمام شخصیتش فاصلهگذاری داشته باشد؛ یعنی متوجه این نکته باشد که بازندهشدن در این رقابت به معنای این نیست که او بهکلی یک فرد ناتوان و بازنده است یا برندهشدن در این رقابت بهمعنای سرآمدبودن در سایر زمینهها و برتری مطلق او نیست؟
اگر با کودک سروکار دارید یا از کودکی خود چندان فاصله نگرفته باشید، تایید میکنید که اغلب کودکان در مواجهه با شکست و بازندهشدن واکنش مثبتی از خود نشان نمیدهند. برخی حتی برای انکار شکست به تقلب و جرزنی متوسل میشوند. درواقع کودک (در بزرگسالی نیز) این تجربه روانی را پس میزند. از طرفی در نقطه مقابل این وضعیت، ممکن است کودک (حتی در بزرگسالی) طرحواره شکست را برای خود درونی کند و هیچ تمایلی برای حرکت روبهجلو از خود نشان ندهد.
حالا سوال این است که چه کنیم؟ آیا مواجهه مکرر کودک با چنین تجربههایی انگیزه او را برای پیشرفت بیشتر نخواهد کرد؟ آیا او را برای پذیرش تجربه شکست آماده میکند یا برعکس به او آسیب میزند؟
برای پاسخ به این پرسشها لازم است چند نکته را در نظر بگیریم:
– رقابت بهخودی خود بد یا خوب نیست. باید دید در چه بستری تعریف شده است.
– اگر قرار است کودک رقابت را در شکل مثبت آن تجربه کند، چه در قالب فرد و چه گروه، لازم است آن را در چارچوب تواناییهای فرد و جمع و در طول زمان تعریف کرد. درواقع برای تحقق تعادلیابی و رشد، باید هر فرد یا گروه با نقطه آغازین خودش مقایسه شود. مثلا فرد یا گروه الف، قبلا در نقطه C قرار داشت و حالا توانسته با تمرین و در طول زمان چند پله را طی کند که لزوما با تعداد پلههای طیشده توسط فرد یا گروه دیگر برابر نیست، ولی برای خودش حرکت روبهجلو محسوب میشود. این شیوه رقابت میتواند طرحوارههای مثبت فردی و گروهی را تقویت کند.
-رقابتها را در چندین حوزه مختلف طراحی کنید تا یک فرد بتواند تصویر کلی خودش را در زمینههای مختلف مشاهده و با وضعیت قبلی خودش مقایسه کند. به این ترتیب هم فاصلهگذاری ایجاد میشود و هم از رقابت منفی (مقایسه با دیگری) جلوگیری خواهد شد.
– در طراحی یک رقابت مثبت برای کودکان بر فرایند و نیز تجربه پاداش درونی متمرکز باشید و پاداش و تنبیه بیرونی را حذف کنید.
لحاظ این نکات میتواند کارکرد تربیتی رقابت را حفظ کرد و از بروز آسیبهای متعدد یک رقابت منفی آنچنان که در تعاملات آموزشی، تفریحی و… کودکان در خانواده، مدرسه و جامعه معمول است، پیشگیری کرد.