چرا نویسندههای کتاب کودک افرادی غیر متعارفند؟
مترجم: سحر طبیبزاده//
نویسندههای کتابهای الویز[۱]، شب بهخیر ماه و آثار دیگر مرزهای رفتار عادی را زیر پا گذاشته بودند. بخشهای تاریک و تلخ در گذشته آنها شاید در این زمینه بیتاثیر نبوده است.
همانطور که اگر والدین، کتابهای کودکیشان را امروز زیرورو کنند متوجه میشوند، بیشتر کتابهای معروف کودکیشان از عقل و منطق پیروی نمیکند.
این مساله زمانی که ۴، ۵ یا ۱۰ ساله هستید کاملا خوشایند و عادی است اما به عنوان یک بزرگسال به آلیس در سرزمین عجایب یا گربه کلاه به سر که فکر کنید، اینکه چنان اوهام خیالانگیز و تخیل سرشاری به ذهن فرد بزرگسالی مثل ما خطور کند، حیرتآور است. (الویز دوست خیالی دوران کودکی نویسندهاش کی تامپسون[۲]بوده است.)
همچنین نظریهای وجود دارد مبنی بر آنکه بهترین نویسندگان کودک هیچگاه حقیقتا بزرگ نمیشوند. معروف است که لوییس کارول[۳] _ با دیدگاه امروزی بهطرزی رسواییبرانگیز_ بازی با کودکان را به گفتوگو با بزرگسالان ترجیح میداد. کنت گراهام[۴] در دهه سوم زندگیاش کلکسیون بزرگی از اسباببازی گردآوری کرده بود و دودی اسمیت[۵] نویسنده محبوب که امروزه بیشتر بهخاطر رمان کودکش، صدویک سگ خالدار، معروف است؛ همیشه میگفت هیچوقت احساس نمیکند بزرگ شده است. با قامتی در حدود یکونیممتر و تن صدایی زیر، توجیه او پذیرفتنیتر هم میشد.
شکی نیست که رفتارهای خاصی از این نویسندهها، قهرمانهای نیموجبی داستانهایشان را بسیار ارزشمند میسازند.
نویسنده بازیگران باشگاه شبانه و الویز، کی تامپسون، را در نظر بگیرید، از هر نظر کارکردن با این زن دشوار بود. هیلاری نایت، تصویرگر الویز، پس از اینکه کی تامپسون دستش را محکم گرفت و تلاش کرد مداد طراحیش را کنترل کند، سرانجام تسلیم شد.
علاقهاش به جستوخیز باعث شد تا از خیر خیلی چیزها بگذرد؛ از نقشش در پلنگ صورتی (چون از لباسش بیزار بود) تا یک تکخوانی برای معرفی عطر جدیدی از کمپانی تیفانی (او باید شعر “ذهن یک ملخ” را اجرا میکرد، یکی از مدیران کمپانی از اجرای او مایوس شد.)
آنگونه که روزنامهها نقل میکنند، الویز بهطور فیالبداهه زمانی متولد شد که تامپسون معمولا وقتشناس، برای تمرین نقشی با برادران ویلیامز تاخیر داشت و با صدای کودکانهاش عذرخواهی کرد، یک نفر پرسید: «کیستی ای دختر کوچک؟» و تامپسون چنین پاسخ داد: «من الویز هستم، ۶ ساله.» و این به سرگرمی زمان های تمرین بدل شد، سپس به یک اجرای تکنفره در منهتن و سرانجام در ۱۹۵۵ یک کتاب از آن بیرون آمد. اما طبق نظر سام ایروین، زندگینامه نویس تامپسون، الویز از کودکی با او بود، یک دوست خیالی که در طول زندگی صدایش را به گوش تامپسون میرساند.
هنگامیکه برای نخستینبار فیلم تلوزیونی الویز پخش میشد، تامپسون زیر میزی در صحنه پنهان میشد و صدای الویز را خودش در حالیکه بازیگر کودک را مجبور میکرد با کتابی دهان خود را بپوشاند اجرا میکرد.
اگر او نویسنده نبود، روانپزشکان چیزی در مورد این رفتارها میگفتند. این که او بعدها به آمفیتامین اعتیاد پیدا کرد و به شدت لاغر شد بیانگر این است که تغییرات خلقی او در مجموع، احتمالا نشانههایی از وضعیتی بغرنجتر بود. اما آنچه در یک زن بالغ زننده و کسالتآور است، در یک دختربچه نشانهٔ تهور است؛ خرابکاری، یکدندگی و دمدمی مزاجی همه و همه بخشی از چرایی محبوبیت زیاد الویز هستند. حدس پاسخ تامپسون وقتی درمورد منبع الهام الویز مورد پرسش قرار گرفت دشوار نیست. او گفت: «الویز خود من است، کاملا خود من.»
ادبیات کودکان مملو از رقابت است زیرا نویسندگان مخلوقات خود را بیش از همه دوست داشتند. تئودور سوس گایزل[۶]، دکتر زئوس، با بنبست ذهنی نویسنده، اینگونه کنار میآمد: با پنهان شدن در یک گنجه مخفی که پشت قفسه کتابی بود که در آن ردیفی از کلاه میگذاشت. ادوارد گوری[۷] به راحتی میتوانست از یکی از قابهای نقاشی خود بیرون آمده باشد، با آن علاقهاش به پوستهای خزی که بر زمین کشیده میشد و شالهای بلند. اینها را او با شلوار جین ست میکرد، که این به یادمان میآورد آثار او در عین مخوف بودن از نظر سورئال به وضوح خندهدار نیز هستند.
اگرچه کودکان کتابهایش را دوست داشتند، گوری اهمیتی برای آنها قائل نبود. چیز دیگری که ظاهرا بر طیف وسیع علایق (او به همه چیز علاقه داشت از باله تا تلوزیون) او ثبت نشده، روابط عاطفیاش است؛ در حقیقت او یکبار ادعا کرده بود که نمیداند همجنسخواه است یا دگرجنسخواه. اگرچه او احتمالا منزوی نبود اما سالها تنها بود و هنگامیکه در سال ۲۰۰۰ در گذشت، بیشتر اموالش را برای خیریهای به نفع حیواناتی نظیر خفاش و حشرات به جا گذاشت.
گوری در احساس قرابت بیشتر با حیوانات نسبت به همنوعانش، تنها نبود. ایبیوایت[۸]، مقالهنویس برجسته، همچنین نویسنده استوارت کوچک و تار شارلوت بهطرزی غیر عادی تا آخر عمر خجالتی بود. تنها در داستانهای تخیلی نبود که پشت شخصیتهای حیوان، خود را پنهان میکرد، حتی وقتی میخواست به همسرش، کاترین انجل، سردبیر نیویورکر، تبریکی به مناسبت اولین بارداریاش بنویسد، آنرا از زبان دیزی، سگشان، نوشت.
گراهام خالق کتابهای انسان انگارانه شبانی و جاودان دیگر، باد در میان بیدها، هم خجالتی بود. مانند گوری، او هم علاقه کمی به روابط جنسی داشت. در ۳۸ سالگی هنوز باکره بود که السپت تامپسون دختر ۳۵ ساله نادان اما سلطهجوی مخترع تایرهای پنوماتیک به او علاقمند شد.
نامزدی آن ها از طریق نامههایی که تقریبا همگی به زبان کودکانه نوشته شده بودند پیش رفت.
مارگارت وایز[۹]ظاهرا مشکل کمرویی نداشت. نامش شاید چندان شناخته شده نباشد اما عناوین هردو کتاب معروفش یعنی خرگوش فراری و شب بهخیر ماه کاملا شناخته شدهاست. نویسنده آنها در خانوادهای مجلل از اهالی سواحل شرقی زاده شد و تحصیلات اولیهاش در یک مدرسه شبانهروزی سختگیر در سوییس گذشت.
در بیست وچند سالگی، زمانیکه بهعنوان یک معلم کار میکرد، نوشتن کتابهای کودکان را آغاز کرد.
اجازه ندهید این جزیئات زندگینامهای فریبتان دهد. براون[۹] درآمد اولین کتابش را خرج یک گاری گل کرد، با قلم پر نوشت و ستارههای شبنما بر سقف آپارتمانش نقاشی کرد، درخت پرتقال و پرندههایی زنده با خود به اتاق هتلی در پاریس برد و گروهی تشکیل داد که اعضایش میتوانستند هر روزی در سال را کریسمس اعلام کنند، او همچنین روابط جنسی جنجالی، هم با زنان و هم مردان داشت و نیز طرفدار پروپا قرص شکار بود، ورزشی [؟] که مستلزم تعقیب خرگوشهای صحرایی با پای پیاده بود. قابل توجه خوانندگانش، او همچنین برای یک گزارشگر فاش کرد که: «علاقه خاصی به کودکان ندارم.»
برنت[۱۰] هنگامیکه درگذشت تنها ۴۲ سال داشت اما مرگش نیز با رفتاری کاملا شبیه آنچه در زندگیاش داشت رقم خورد: سرسخت و بوالهوس و جسور. پس از یک جراحی آپاندیس اورژانسی در پاریس، برای آنکه به پرستار نشان دهد حالش چقدر خوب است، رقصید، این کار لخته خونی را از پا به مغزش رساند و کارش را ساخت.
غیرعادی یا دیوانه؟
ادبیات کودک مملو از مثالهایی از نویسندگان غیر عادی است. فرانسیس هادسون برنت شیفته دختران بود بنابراین لباسهای دخترانه بر تن پسرانش میکرد. هوبان[۱۱]که کارهای اولیهاش شامل کتابهای فرانسیس میشد و آن شاهکار ستایش نشدهاش، موش و فرزندش، در اتاقی عجیب و غریب کار میکرد که با کوهی از کتاب و خرتوپرتهای عجیبوغریب مانند وسایل بازی بیسبال پر شده بود که آنها را «مغز بیرونیاش» مینامید. اگر نمیدانستید ممکن بود فکر کنید آنجا خانه یک بیمار بستری مبتلا به جنون سرقت است.
در زندگینامه ادوارد لییر[۱۲]جنی اگلو عنوان میکند که هنرمند بسیار مستعد، جهانگرد و شاعر، از دوران نوجوانی نیمهدیوانه بود. اما آیا این قابل تایید هم است؟ در چه نقطهای غیر متعارف بودن میتواند مشکلساز باشد؟
امروزه که ما به تجهیزات تشخیصی دقیقتر دسترسی داریم و فضای مناسب برای گفتوگو در اینباره فراهم است. بسیاری از نویسندگان از چالشهای روانی خود سخن گفتهاند.
جیکی رولینگ[۱۳]پرده از افسردگی خود برداشته است. او دمنتورها را نوشت تا احساسات بیمار مبتلا به افسردگی را به تصویر کشد. رابرت مانچ[۱۴]نویسنده اثر ماندگار و پرفروش همیشه دوستت خواهم داشت، به صراحت در مورد نبردش با اختلال شخصیتی دوقطبی و اعتیاد صحبت کرده است.
از زمانی که یونانیان باستان عنوان کردند که خلاقیت نوعی از جنون است، جنون شاعرانه، رابطه میان اختلال روانی و خلاقیت مورد بررسی قرار گرفته است، با این وجود این دیدگاه همچنان محل مناقشه مانده است. اگرچه کلیشه هنرمند روانی قرنهاست که رایج است، امروزه یافتن اختلالات روانی در همه حوزهها از ورزش تا تکنولوژی کار دشواری نیست. شاید تنها چیزی که بشود عنوان کرد، این است که نوع خاصی از حساسیت در نویسندگان برجسته کتابهای کودک مشاهده میشود.
در مورد لییر، او همیشه خود را با محیطی که در آن زاده شده بود ناهمخوان میدید. علاوه بر آنکه او را مبتلا به صرع تشخیص داده بودند، از ضعف شدید بینایی نیز رنج میبرد. از آنجا که به تنهایی با والدینی منزوی بزرگ شده بود، در بزرگسالی به دلیل تمایلات همجنسگرایانهاش در انگلستان ویکتوریایی مطرودتر هم شد.
موریس سنداک[۱۵]شگفتانگیز، دیگر «کودک مریض احوال»، زمانی که ناچار به ماندن در تخت بود به کتاب روی آورد. از دستدادن اعضای خانوادهاش در هولوکاست، حس زودهنگام میرایی را در او برانگیخت. او به خبرنگاری گفت: «کودکی فریب است و معمولا همیشه یک جای کار میلنگد.»
گراهام مادرش را در ۵ سالگی از دست داد و پس از آن پدرش در اعتیاد به الکل غرق شد که همان نیز موجب مرگش شد، در حالیکه بیپول گوشه پانسیونی افتاده بود.
براون حاصل مادری افسرده و پدری تقریبا همیشه غایب بود. گوری در ۳ سالگی خواندن آموخت و تا ۵ سالگی کاملا شیفته دراکولا شده بود.
برخلاف این ایده که نویسندگان کودک بزرگ نمیشوند، به نظر میرسد بسیاری از آنها فرصت کودکیکردن نداشتند. کودکی برایشان جایی تنها و نه کاملا امن بود. شاید بعدها کودکی را جبران کرده باشند اما تاریکیای که در سالهای ابتدایی زندگی تجربهاش کردند آثارشان را چنان سرزنده کرده است که با تصویرهای تخیلی از موجودات همیشه شاد بدرخشد.
***
زیرنویسها
۱_ الویز: سری کتابهای کودک با شخصیتی به همین نام، اثر کی تامپسون نویسنده آمریکایی.
۲_ کی تامپسون: نویسنده، خواننده، صداپیشه، مربی صدا و موسیقیدان امریکایی و خالق آثاری چون الویز. (۱۹۹۸ـ۱۹۰۹)
۳_ لوییس کارول: نویسنده، ریاضیدان، عکاس و هنرمند انگلیسی و خالق اثر معروف آلیس در سرزمین عجایب. (۱۸۹۸-۱۸۳۲)
۴- کنت گراهام: نویسنده اسکاتلندی خالق اثاری چون باد در درخت بید.(۱۹۳۲-۱۸۵۲)
۵-دودی اسمیت: دوروتی گلادی اسمیت، نمایشنامهنویس و رماننویس انگلیسی کودکان و خالق اثر معروف صدویک سگ خالدار. (۱۹۹۰-۱۸۹۶)
۶-تئودور گیزل: تئودور زئوس گیزل، نویسنده، کاریکاتوریست، سیاستمدار، شاعر، هنرمند و ناشر آمریکایی که به نام ادبی دکتر زئوس شهرت داشت.(۱۹۹۱-۱۹۰۴)
۷-ادوارد گوری: ادوارد جان گوری، هنرمند و نویسنده آمریکایی که شهرتش بهخاطر کتابهای مصورش بود. (۲۰۰۰-۱۹۵۲)
۸-ای.بی. وایت: الوین برووکس، ای بی وایت، نویسنده آمریکایی که بیش از پنجاه سال سهامدار مجله نیویورکر نیز بود. خالق آثاری چون تارشارلوت و استوارت کوچولو. (۱۹۸۵-۱۸۹۹)
۹-مارگارت وایز براون: نویسنده آمریکایی کتابهای کودکان نظیر شب بهخیر ماه. (۱۹۵۲-۱۹۱۰)
۱۰-فرانسس هادسون برنت: نمایشنامهنویس و رماننویس انگلیسی- آمریکایی خالق آثاری چون پرنسس کوچولو و باغ مخفی. (۱۹۴۲-۱۸۴۳)
۱۱-راسل هوبان: نویسنده آمریکایی(۱۹۲۵-۲۰۱۱)
۱۲-ادوارد لییر: هنرمند، تصویرگر، نویسنده و شاعر بریتانیایی(۱۸۸۸-۱۸۱۲)
۱۳-جی.کی.رولینگ: رمان نویس و فیلمنامه نویس اهل بریتانیا و خالق هری پاتر.(۱۹۶۵)
۱۴-رابرت مانش: رابرت نورمن مانش، نویسنده کانادایی الاصل متولد آمریکا و خالق اثر تا ابد دوستت دارم.(۱۹۴۵)
۱۵-موریس سنداک: هنرمند، نویسنده و تصویرگر کتاب کودک آمریکایی و خالق اثر سرزمین وحشی ها.(۲۰۱۲-۱۹۲۸)
***