در تاریکی قدم میزنیم
همه ما با قصهها، افسانهها و روایتها، دوره کودکی خود را سپری کردیم. قصههایی که از بزرگترها میشنیدم یا کتابهایی که برایمان میخواندند. بعدتر با معجزه شگفتانگیز خواندن آشنا شدیم و خودمان شروع به خواندن کتابها و داستانهای تازهای کردیم تا هربار در دنیای تازهای غرق شویم؛ البته امروز تفریحات کودکان تغییرات اساسی کرده است. دسترسی آسان به اینترنت، فیلمهای تلويزیونی و البته شبکههای مجازی، بخش اعظم وقت کودکان را به خود اختصاص داده و کتابخوانی در بین کودکان و نوجوانان بسیار کمتر و محدودتر از سابق شده است؛ درحالیکه ادبیات، یکی از مهم ترین وجوه تربیتی کودکان را تشکیل میدهد.
بیتوجهی رسانههای جمعی به ادبیات کودک و رشد قارچگونه آثار ترجمه در این حوزه و همچنین بازاریشدن کتابها، تا حد زیادی ادبیات کودک را به گوشه رانده است. در فضای بیمار نشر امروز، حال ادبیات کودک از سایر حوزهها وخیمتر است که البته به نظر میرسد مدیران فرهنگی، چندان توجهی به این مساله ندارند.
مهدی آذریزدی، یکی از پایهگذاران ادبیات کودک و نوجوان در ایران بود که ۱۸ تیر ۱۳۸۸ در ۸۷ سالگی در بیمارستان آتیه تهران درگذشت و ۳ سال بعد، روز درگذشت او از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز ملی ادبیات کودک نام گرفت.
مهدی آذریزدی، سال ۱۳۰۰ در روستای خرمشاه در حومه یزد به دنیا آمد و از ۸ سالگی همراه پدرش در زمین رعیتی کار کرد. ۲۰ ساله بود که از کار بنایی به کار در کارگاه جوراببافی یزد پرداخت. پس از مدتی، صاحب کارگاه جوراببافی تصمیم گرفت، دومین کتابفروشی شهر یزد را راهاندازی کند؛ همین ماجرا بهانهای شد تا او به کتابفروشی برود و زمینه آشناییاش با اهالی شعر و ادب فراهم شود تا آنجا که کار در کتابفروشی، مهدی را از یزد به تهران کشاند و او در چاپخانه حاج محمدعلی علمی واقع در خیابان ناصرخسرو مشغول بهکار شد.
۱۳۳۵ بود که خواندن قصهای از انوار سهیلی در چاپخانه، توجه مهدی آذریزدی را به خود جلب کرد و او تصمیم گرفت، قصه را سادهنویسی کند تا مناسب کودکان باشد. این ایده، زمینهساز خلق جلد نخست از مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» شد. قصهای که بسیاری از ما خواندهايم و با آن خاطره داریم. آذریزدی، هیچوقت ازدواج نکرد و به کار دولتی هم مشغول نشد. او افزون بر نویسندگی، تا سالهای پایانی عمرش به غلطگیری و ویرایش و فهرست اعلامنویسی ادامه داد. این نویسنده کودک و نوجوان، مدتی پیش از مرگش گفته بود که نوشتههای دیگری هم دارد که به دلیل عدم صدور مجوز انتشار از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انگیزه تکمیلشان را از دست داده و آنها را ناتمام گذاشته است.
مهدی آذریزدی در ۱۳۴۳ به سبب نگارش کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب»، موفق به دریافت جایزه از سوی سازمان جهانی یونسکو شد. «شورای کتاب کودک» نیز از این مجموعه بهعنوان کتاب برگزیده سال تقدیر کرد. همچنین از او در ۱۳۷۹ به سبب نگاشتن داستانهای قرآنی و دینی، به عنوان خادم قرآن تجلیل به عمل آمد.
تولید آثار کممایه در ادبیات کودک
متاسفانه این نامگذاریهای مختلف، هرگز نمیتوانند گرهی از کلاف سردرگم ادبیات کودک به خصوص در سالهای اخیر بگشاید. در این سالها ناشران خصوصی بسیاری ورشکست شدند یا آنهایی که به تولید ادبیات داخلی مشغول بودند، به دلیل وجود مشکلات متعدد در تولید آثار تالیفی و با کیفیت، عطایش را به لقایش بخشیده و به تولید آثار ترجمه روی آوردهاند. یکی از مهمترین مسائلی که ادبیات کودک امروز از آن رنج میبرد، کمبود مخاطب نیست بلکه کممایگی آثاری است که در این حوزه تولید میشود.
با توجه به حساسیتی که در حوزه کتاب کودک وجود دارد، خانوادهها نمیتوانند به راحتی به هر ناشر و کتابی اعتماد کنند و آنچه اینروزها در حوزه کودک می بینیم، سراسر داستانهایی بیکیفیت است که از زبانهای دیگر، آن هم به ضعیفترین شکل ممکن ترجمه و وارد بازار میشود. اگر در نمایشگاه کتاب، سری به سالن کودکان زده باشید، بهطور حتم با انبوه چنین کتابهایی روبهرو شدهاید. در این میان کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان، همچنان در تولید آثار با کیفیت پیشرو است اما آثاری که ناشران دولتی منتشر میکنند از ضعیفترین کیفیت برخوردار هستند؛ گرچه ممکن است هرازگاهی کتابهای متوسط و روبهبالا هم منتشر کنند. ناشران خصوصی هم برای حفظ بقای خود چارهای جز تولید مداوم آثار بازاری ندارند.
در روز ملی ادبیات کودک و نوجوان تنها میتوان گفت که حال ادبیات کودک بسیار وخیم است.
تزریق ایدئولوژی ادبیت را از آثار ادبی گرفته است
محمدرضا یوسفی(نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک) در گفتگو با روزنامه «قانون» به بحرانهایی در ادبیات کودک اشاره میکند که روزبهروز هم شدیدتر میشود. او میگوید: بزرگترین ضربهای که ادبیات کودک بعد از انقلاب خورد، دولتیشدن این ادبیات است. در هر کشوری دولت موظف است از بخشهای فرهنگی حمایتهایی داشته باشد اما در کشور ما این حمایتها به مسیرهای خوبی نرفتهاند. رانتخواری، متمرکزشدن این حوزه در دست ناشران دولتی و از همه مهمتر تزریق ایدئولوژی، ادبیات کودک را از مسیر اصلی خود خارج کرده است. اگر امروز بخواهیم چند ناشر خوب نام ببریم، اسمی پیدا نمیکنیم.
این نویسنده با اشاره به اینکه ناشران دولتی یا خصوصی دیگر مورد اعتماد مردم نیستند ادامه میدهد: متاسفانه این مساله در بخش دولتی خیلی فاجعهآمیزتر است. امروز اگر بخواهید کتابی برای کودک بخرید، باید آن را بشناسید یا پیشتر مطالعهاش کرده باشيد چرا که بسیاری از کتابهای ترجمه شدهای که در بازار میبینیم، میتواند برای بچهها مضر باشد.
یوسفی در رابطه با تزریق ایدئولوژی به ادبیات کودک بیان میکند: ایدئولوژی به ذات چیز منفیای نیست و در ادبیات وجود دارد اما جنبههای تحمیلی آن، ادبیت کار ادبی را از بین میبرد؛ نمونهاش کشورهای بلوک شرق است که وقتی امروز نگاه میکنیم چندان آثار ماندگاری از آنها برجای نمانده است و اگر بخواهم نویسندگانی از آنان نام ببریم تنها به باید به نامهای کلاسیک متوسل شویم. در واقع ایدئولوژی آنکادر شده نه تنها به ادبیات ضرر میزند بلکه خود ایدئولوژی را نیز به خطر میاندازد. بخش دولتی مدیر خوبی نیست چون هنر با سیاست و ایدئولوژی مشکل دارد. تجربه این ۴۰ سال هم این را نشان داده است. حوزه تالیف ما روزبهروز ضربه بیشتری میخورد و مصايبش بیشتر میشود.
بخش دولتی نشر در انحصار رانتخواران است
یوسفی معتقد است ناشران دولتی در کشور ما به رانتخوار تبدیل شدهاند. او میگوید: کافی است به یک انتشاراتی دولتی بروید و ببینید که اینها در یک مقطع، آثار متعددی از یک نویسنده منتشر کردهاند و بعد از آن، نویسنده محو میشود و نویسنده دیگری جایگزینش میشود. کسی نمیآید که روند کاری انتشارات دولتی را ارزیابی کند و تنها با تغییر دولتها، مدیران این نشرها تغییر میکنند و آنچه در این سالها اتفاق افتاده، به ضرر نویسنده و مخاطب بوده است. وقتی تفکر دولتی قالب میشود، ادبیات متوسط رشد میکند و تولید ادبیات درجه یک در چنین فضایی، کار سختی میشود. فیلترها بسیار سخت و سنگین است. مدیر انتشارات دولتی در یک دوره کوتاه تنها به فکر تغذیه روابطش است چون از فردای خود نگران است. مساله بعدی جسارت است که در ناشران دولتی وجود ندارد. مدیرانی که گرایشهای لیبرالی داشته باشند، از جناح مخالف میترسند و هراس دارند که نکند مطبوعات علیه آنها چیزی بنویسد و به همین دلیل به انتشار همان ادبیات متوسط میپردازند. در واقع وضعیت به قدری پیچدرپیچ است یک مدیر اگر بخواهد به راستی کار فرهنگی کند، باید بسیار نترس و همچنین عاشق این کار باشد تا بتواند از موانع بسیاری که سد راهش هستند، عبور کند. امروز در سیستم سرمایهداری ما بخش خصوصی نمیتواند فعالیت داشته باشد چون برگشت سرمایه ندارد. یادم است که یک دهه بعد از جنگ ناشران خصوصی خردهسرمایهدار وجود داشتند که با بضاعت کم، کارهای خوب چاپ میکردند. با از میان رفتن تدریجی خردهسرمایهدارها و رشد سرمایهداران کلان، این ناشران از میان رفتند. در واقع میتوان گفت که بخش دولتی در انحصار رانتخواران است و ناشران کوچک و خصوصی نمیتوانند وارد این بازی مالی شوند.
او با انتقاد از انبوه آثار ترجمه در حوزه کودک بیان میکند: این روزها کمتر ناشری را میبینیم که کتاب تالیفی منتشر کند و به فرهنگ ملی و نویسنده داخلی اعتقاد داشته باشد. این در حالی است که در بین جوانان نویسندههای بسیار خوبی داریم و اینها به قدری زیاد هستند که ما میتوانیم تنها آثار برگزیده جهان را ترجمه کنیم. متاسفانه بخش ترجمه، بخش تالیف را بلعیده است. در این میان بخش دولتی باید اقتدار خودش را نشان دهد و کتابهای تالیفی چاپ کند. حوزه تالیف نه در ایران بلکه در جهان کار سختی است. مگر چند نویسنده میتوانیم داشته باشیم؟ اما بینهایت مترجم داریم. هجوم کتابهای بازاری شکل بارز و آشکار تخریب ادبیات کودک است در واقع کتاب بازاری بر ادبیات کودک و نوجوان حکومت میکند و بخش خصوصی وزنهای نیست.
او همچنین در خصوص سوژهها و موضوعهای انتخاب شده برای ادبیات کودک میگوید: ما هر سوژهای را میتوانیم برای کودک تبدیل به قصه کنیم و این تنها به مهارت نویسنده بازمیگردد. ممکن است در دیالوگ مستقیم نتوانیم همه چیز را به کودک بگوییم اما میتوانیم در قالب روايت با آنها حرف بزنیم. شما میتوانید در زیباترین شکل ممکن و با زبان کودکان، درباره عشق که پیچیدهترین حس بشر است سخن بگویید.
در کل میخواهم بگویم ما محدودیت سوژه نداریم. این نویسنده است که باید بتواند در روایت کودکانه سخن بگوید و ما خوشبختانه نویسندگان خلاق کم نداریم اما ناشران حاضر به پذیرفتن ریسک نیستند و همچنین انتشار کتابهای ترجمه از نظر اقتصادی بهصرفهتر است. این در حالی است که ناشر دولتی که سرمایه ملی را در اختیار دارد، باید برای سایر ناشران الگوسازی کند. در پایان به مناسبت روز ملی ادبیات میگویم که ما در تاریکی قدم میزنیم و نمیدانیم فردا چه خواهد شد.