بازتولید کلیشههای جنسیتی در برنامههای تلویزیون
الهام فخرایی//
در روانشناسی اجتماعی، «کلیشه» هرگونه شیوه رایج و پذیرفته شده جمعی است که رفتار فردی و گروهی را اعم از درست یا نادرست در جامعه تعیین میکند. کلیشهها قرار است شیوه زیست افراد را تسهیل و به انتقال و درونیسازی فرهنگ کمک کنند. اما خرد انسانی حکم میکند کاربرد و تعهد به کلیشهها در خدمت رشد و بهبود زیست انسان باشد؛ بنابراین اگر کلیشهٔ پذیرفته شده و رایج در جامعه فاقد کارکرد مثبت و موثر باشد، با کلیشهای بدکارکرد مواجهیم و لازم است در نقد، نفی و تغییر آن کوشا باشیم. این موضوع به خصوص در کلیشههای جنسیتی اهمیت ویژهای پیدا میکند:
کلیشههایی نظیر اینکه: چند نوع هویت جنسی پذیرفته شده داریم، نقشهای جنسیتی چه هستند، هر جنس چه ویژگیهای شخصیتی دارد؛ برای مثال از زنها انتظار میرود مطیع و عاطفی باشند، درحالیکه اعتماد به نفس، جراتورزی و تهاجمیبودن برای مردها پذیرفته شده است، نقشهای خانگی مانند تمیزکاری، پختوپز و مراقبت از کودک مختص زنان است و مردها در اموری نظیر کار، ماشین، ملک و تعمیرات تصمیمگیرنده و عامل هستند، حرفههای مراقبتی و تعلیمی نظیر پرستاری و معلمی مناسب زنان و خلبانی، پزشکی و مهندسی متعلق به مردها است و باید آن در ساختار تقسیم کار و توزیع امکانات نیز لحاظ کرد. همینطور کلیشههای ظاهری و فیزیکی مانند لاغری، تحت رژیمبودن و گیاهخواری برای زنان و عضلانی بودن برای مردها، آرایش صورت، مو، پوشیدن کفشهای پاشنه بلند برای زنان و رنگهای تیره برای مردها!
اینکه شما به عنوان یک مخاطب ایرانی تا چه حد با مثالهای فوق موافق یا مخالفید و چه سطحی از جنسیتزدگی را در آنها درک میکنید تا حد زیادی به این بستگی دارد که چطور اجتماعی شدهاید و الگوهای زیست شما تا چه حد از منظر دیدگاههای مختلف بررسی و نقد شده است.
کلیشههای جنسیتی شیوهٔ زیست و عملکرد افراد را ناخودآگاه تحت تاثیر قرار میدهند و در سادهترین حالت و با نگاه حداقلی، نادیده گرفتن کارکردهای مثبت یا منفی آن یعنی نادیده گرفتن وضعیت زیست نیمی ازجامعه که در نهایت به عقبماندگی نیمهٔ دیگر خواهد انجامید. اینکه دربارهٔ هویت و نقشهای جنسیتی خود و دیگری چه تصوری داریم، نحوهٔ عملکرد و رفتار ما را در زیست فردی و اجتماعی و تعامل با دیگری تعیین میکند. برای بسیاری پذیرفتن و حتی تصور اینکه به شکل دیگری (بهتری) بتوان رفتار کرد، دشوار است. در حالیکه کلیشههای منفی میتوانند بسیار آسیب زننده باشند و یک تغییر کوچک میتواند زاویه جامعه را تا شعاع زیادی تغییر بدهد.
اگر نسبت به این موضوع توجه نشان دهید، بهتدریج و کمی بعد بهسرعت میتوانید نمونههای فراوانی در بسترهای مختلف پیدا کنید؛ از تعاملات روزمرهٔ فردی و حتی جوکهای بهظاهر بیاهمیت جنسیتی گرفته تا رسانههای جمعی نظیر مجلات، فیلمها، اینترنت، تلویزیون… و حتی نهادهای آموزشی و کتابهای درسی.
حساسیت و آگاهسازی نسبت به کلیشههای منفی و جنسیتزده به خصوص وقتی با رسانههای جمعی مواجهیم، میتواند در شکلدهی سیاستهای مطابق با ذائقهٔ مخاطب اثرگذار باشد. مثلا در یک دورهمی زنانه تلویزیونی عنوان میشود که ازدواج فقط برای زنها اهمیت دارد و مردها تصمیمات مهمتری در زندگی دارند و… موقع تماشای اخبار مسابقهٔ ورزشی متوجه میشوید بخشی از اندام زنان (پاها) حذف شده یا در یک برنامهٔ تلویزیونی پاهای (پوشیده) مهمان زن به صورت محو نمایش داده میشود یا در فیلمی سینمایی باز هم از تلویزیون ملی یک لایه چند سانتی ناهمرنگ برای پوشاندن چهار انگشت پایینتر از گردن یک دختر بچه نوجوان روی تصویر ظاهر میشود و… نمونههای دیگر این کلیشهها در برنامههای کودکمحور قابل بازیابی است؛ وقتی در یک انیمیشن مخصوص کودکان خردسال، دخترها صریحا از معاشرت با پسرها نهی میشوند و برعکس، به جای آنکه برای معاشرت امن چارچوب پذیرفته شدهٔ عقلانی مبتنی بر حریم شخصی آموزش داده شود یا مثلا شخصیت پدربزرگ، نوهٔ دختریاش را خطاب قرار میدهد که هر دختری بالاخره یک روز ازدواج میکند و… اینها نمونههایی پرتکرار از بازتولید کلیشههای جنسیتی منفی در یک رسانهٔ رسمی است که میتواند ذائقهٔ ذهنی و روانی مخاطب را شکل دهد؛ نگاهی که به نظر میرسد زن را در جسم (و مرد را در غریزه) خلاصه کرده و در جهت حذف و نفی هر چه بیشتر زن و زنانگی حتی با توسل به قرائتهای افراطی مذهبی تلاش میکند.
اینکه چنین عملکردی چقدر منجر به لنگر انداختن ذهنی مخاطب بر غریزه خواهد شد، به کنار، چنین دیدگاههای جنسیتزدهای بهویژه وقتی فراگیر و حتی تقدیر میشود، میتواند به خشونت اجتماعی در قبال جنس زن منجر شود و در انواع جرم و بزه (از جمله اسیدپاشی، زدوخورد خیابانی، متلکپرانی و…)، تحقیر، تفکیک جنسیتی، نادیدهگرفتن نیازها و خواستههای مدنی و بهطور کلی نفی وجود زنان و به سایه راندن آن در قالب سیاستگذاریهای حذفی نمایان شود، اما همانطور که قبلا اشاره شد آثار سوء این نگرش فقط شامل حال زنان نمیشود، بلکه تمام جامعه را متاثر و درگیر میسازد. بنابراین لازم است از زوایای مختلف و بین رشتهای به آن توجه داشت و آثارش را مطالعه و معرفی کرد، اما صرف نظر از مطالعات آکادمیک، کنشگری فردی اجتماعی نیز لازم است. چنانکه امروزه در جوامع توسعه یافته، مردها در صف اول مطالبات زنان حضور دارند.
به عنوان نمونه پویشی را که اخیرا در کشور کانادا انجام شد در نظر بگیرید؛ گروهی اعم از زن و مرد در اعتراض به بخشنامهای رسمی که زنان را مجبور به پوشیدن کفش پاشنه بلند در محیط کار میکرد، مسافتی را با کفشهای زنانهٔ قرمز پیادهروی کردند. برخی افراد در حالیکه کودک پسر و دختر همراه داشتند، اعتراض خودشان را اعلام کردند. این مورد و بسیاری موارد دیگر در نقاط مختلف دنیا از جمله ایران میتواند نمونهای از مطالبهٔ عمومی برای تغییر نگرش و سیاستهای نادرست و بررسی نشدهای باشد که از بالا و بدون توجه به آسیبهای بلندمدت آن به جامعه منتقل میشود و اگر به آن بیتوجه باشیم، پس از مدتی به عنوان هنجار پذیرفته خواهد شد و در مسیر بهزیستی زنان و جامعه به عقب بازگشت خواهیم کرد.
برای پیشگیری و مقابله با کلیشههای جنسیتی، اولین گام تشخیص و گام بعدی آگاهسازی دیگران و مطالبه مدنی برای تغییر این کلیشهها است؛ هر کدام از ما میتوانیم همان شخصی باشیم که در این مورد پیشقدم شده و جامعهٔ اطرافش را آگاه میسازد.