ملکهها از پشت شیشه نگاه میکنند
کتابهای کودک چگونه در نمایاندن برابری جنسیتی شکست میخورند؟
مترجم: سحر طبیبزاده//
وقتی پسر پیشدبستانیام شروع كرد به گستاخيهاي جنسیتی، مصمم شدم کتابداستانهایی پیدا کنم که در آنها با دخترها و پسرها برابر رفتار میشود. به طور شگفتآوری یافتن چنین کتابهایی مشکل بود.
من و پسرم با هم مشغول کتاب خواندن بودیم که برای بار سوم این اتفاق افتاد. به او گفته بودم که آن کتاب داستان اثر نویسندهای است که کتاب محبوب او را نوشته. نویسنده زن بود و پسرم با اخم گفت: «اما عادی نیست که زن کتاب بنویسد، اینطور نیست؟»
دستپاچه شده بودم. برای هرگونه نظر عجیبی در آغاز فرایند درک و شناخت او آماده بودم، اما این بار سومی بود که او مزخرفی جنسیتی میگفت. چگونه در دنیای نازپرورده پیشدبستانیاش چنین چیزهایی جذب کرده بود؟
بهعلاوه، امروزه دخترها در مدرسه و تحصیلات عالی از پسران پیشی گرفتهاند. اگر پسرم میخواست مدرسهاش را با دستکم گرفتن دخترها آغاز کند، ممکن بود این دیدگاه به تحقیر تمایل دختران به سختکوشی هم تسری پیدا کند؟ ممکن بود به انزجار از توانمندیهایی هم تبدیل شود که بهطور سنتی زنانه تلقی میشوند، مثل همکاری، همدلی و سختکوشی؟ یعنی همان مهارتهایی که بهطور روزافزون در محیطهای کاری مدرن ارزشمند شمرده میشوند و در مشاغلی که در دنیای ماشینی امنترین مشاغل محسوب میشوند برجسته میشوند.
پیش از تولد فرزندانم تصور میکردم این دخترها هستند که بیش از پسرها به کمک نیاز دارند تا بتوانند از تلههاي سوگيري و تعصبات جنسيتي كه دنيا پیش پایشان میگذارد اجتناب کنند. تنها زمانی که ابتدا صاحب یک پسر و سپس یک دختر شدم، دریافتم که حقیقت خیلی پیچیده است. هنوز از تکثیر فزاینده دخترهای صورتیپوش جا میخورم. دختر خودم تقریبا همیشه لباسهای کهنه برادرش را میپوشد، اما واقعیت این است که، علیرغم این لباسهای توری و تاجها، این پرنسسها دوست دارند درست با هیجان پسرهای همسنوسالشان از قلعهها بالا بروند و از شیبدارترین سرسرههای زمین بازی سر بخورند.
یکی از دوستانم، که از پنجره به حیاط پشتی خیره شده بود که در آن اسباببازیها پخشوپلا شده بودند، گفت: «مبارزه با صورتی را رها کردهام، به این نتیجه رسیدهام که اهمیتی ندارد. دخترهایم وکیل و پزشک خواهند شد، با همین لباسهای صورتیشان.»
داستان پسرها اما متفاوت است. شکاف میان دختران و پسران در انگلستان چشمگیر است و از سنین پایین شروع میشود. در مرحله كليدی دوسالگی این شکاف شش درصد است. در آزمونهای سی.جی.اس.ای شکاف برای پنج رتبهای پلاس تا سی، شامل دروس انگلیسی و ریاضی، نه درصد در خود انگلیس و بیشتر از هفت درصد در سه کشور دیگر منطقه است.
این دستکم گرفتن تأثیری مستقیم دارد: سالانه ۳۰۰۰۰ پسر کمتر از دختران كارآموزي ميكنند و ۶۰۰۰۰ پسر کمتر از دختران به دانشگاه میروند، ۴۶۰۰۰۰ کمتر از دهه گذشته؛ دستکم گرفتنی که رسوایی ملی نام گرفته است.
مردان جوان بیشتر از زنان جوان ادامه تحصیل را رها میکنند، بیکارند و حرفهای نمیآموزند. تقریبا در همه مشاغل مردان کمتر از زنان حضور دارند و در سنین بین ۲۲ تا ۲۹ درآمد یک ساعت کار مردها در مشاغل تماموقت یا پارهوقت بهطور متوسط از زنها پایینتر است.
البته راههایی هست که والدین بتوانند از لغزیدن پسرهایشان در اين جريان پسرو جلوگیری کنند، اما خیلی زود تأثیر ما از بین میرود و مغلوب تأثیر همسالانشان میشود. بااینهمه من به قدرت کتابها ایمان دارم، برای رسوخ عمیق به ذهن کودکان به شیوهای که والدین و همسالان قادر نیستند؛ یعنی با ارائه مدلی از آنچه صحیح یا نادرست است، آنچه زشت یا زیباست و آنچه بهدستآوردنی یا غیرقابلدسترس است. کتابها قدرتی عطا میکنند بدون جانبداری و البته مستقل، آنگونه که زندگی هست، ممکن است باشد یا باید باشد.
من برای پسرم به مناسبت هر اتفاق مهمی که برایش افتاده کتاب خریدهام؛ از نخستین باری که دندانپزشکی رفته تا آمدن خواهر کوچکترش. كتابهايي درباره هیولاهای ترسناک تا میل او را به ترسیدن ارضا کنم و کتابهایی در مورد هیولاهای دوستداشتنی هنگامی که بیشازحد ترسیده بود. کتابهای مربوط به فرهنگهای مختلف را خریدهام تا از شدت احاطه فرهنگ سفیدپوستان کم کنم.
بنابراین تلاشم را کرده بودم، البته ناموفق، که برای پاسخ دادن به دو اظهارنظر جنسيتی اولش کتابهایی مناسب سنش پیدا کنم. وقتی مشغول خواندن تئودورها بودیم گفته بود: «ملکهها قدرتمند نیستند» و آزردهخاطر اعلام کرد بود: «آنها فقط از پنجره بیرون را تماشا میکنند.» متوجه شدم طبق ادبیات افسانهای کودکان حق با اوست. در بهترین حالت ملکهها یا پرنسسهای نامرتب و شلخته خشمگین میشوند، اما در بیشتر موارد نقش آدم ساکت و اخمو و در مرتبهای بعد از پادشاه بازی میکنند.
اظهارنظر دوم پسرم اما کاملا غافلگیرم کرد. داشتم کتابی برایش میخواندم که در آن دختری برنده مسابقه دو میشود که اعتراض کرد و گفت که دروغ است و مصر بود که «دخترها نمیتوانند سریع بدوند.» این اتفاق وقتی افتاد که او در روز ورزش در کودکستان تقریبا از همه دخترها باخته بود و نیز از کودکی که مادرش از نظر فیزیکی از پدرش قویتر بود. این نظر او تمرینی حسابی بود برای غلبه تعصب بر واقعیت.
مصمم بودم کتابهایی پیدا کنم که با واقعیتهای او مقابله کنند: کتابهایی که پسرهای جالب و بلندپرواز را نشان میدهند که سخت تلاش میکنند تا رؤیایشان را در کنار همسالان شجاع، جذاب و باهوششان، که اتفاقا دختر هم هستند، محقق کنند؛ خواه این رؤیا شکار اژدها باشد، خواه دوستی با موجودات غیرزمینی یا شکست دزدان دریایی.
این کار دشوارتر از آن بود که گمان میکردم. طبق مطالعه پروفسور جنیک مککیب از دانشگاه دولتی فلوریدا، یکچهارم کتابهای کودکان هیچ شخصیت زنی ندارند. در میان صد کتاب برتر کودک به گزینش مجله تایمز، ۵۳ شخصیت متمایز زن حتی صحبت نمیکنند. این امر به کتابها محدود نمیشود؛ تنها ۱۹/۵ درصد شخصیتهای زن در رسانهها شاغلاند یا آرزوهای حرفهای دارند، در مقایسه با ۸۰/۵ درصد شخصیتهای مرد.
با وجوداینها، با کمی تلاش توانستم تعداد اندكي كتاب غني بیابم که دختران سردسته و پیشرویی را نشان میدهند که شجاع و زیرکاند، اما ممکنالخطا. هرچند این کتابها فوقالعادهاند، شخصیتهایشان ماجراجوییهایشان را بهتنهایی یا به همراه دختران دیگر انجام میدهند. آنچه یافتنش واقعا دشوار است کتابهایی است که در آنها هردو جنس با هم بازی میکنند بی آنکه پسرها بیشتر باشند، غالب باشند یا دخترها را در سایه قرار دهند.
مککیب، با اشاره به مطالعهاش در مورد کمبود شخصیتهای دختر پیشرو، میگوید: «این یافتهها از آنجا حائز اهمیتاند که بیانگر گرایش نمادین به نابودی زنها در ادبیات کودکاناند که خود به معنای درک کودکان از جنسیت است.»
مککیب در مورد دخترها حرف میزند و شکلگیری احساساتشان در مورد فرودستی بهواسطه جنسیت، اما تأثیرات روی پسرهایی که منحصرا در مورد دنیایی میخوانند که در آن دخترها یا نابود میشوند یا پیروز چه؟ همانطور که گلوریا اشتینمن میگوید: «خرسندم که دخترانمان را بیشتر شبیه پسرانمان بار میآوریم، اما تا زمانی که پسرانمان را هم بیشتر شبیه دخترانمان تربیت نکنیم موفق نخواهیم بود.»
اگر میخواهید جامعهای برابر بسازید که در آن هر فرد مجال شکوفایی داشته باشد، باید به پسرها انتخابهای بیشتری بدهیم. اینکه اجازه بدهیم احساس کنند صاحب حقوقی مادرزادیاند که جنسیتشان به آنها دیکته میکند و این حقوق توسط دخترهای موفق از کفشان میرود، مثل پیروزی لاکپشت بر خرگوش، دستورالعمل انزجار بین دو جنس است.
نان فرومن مدیر ارشد کتابهای گروندوود است؛ ناشر مستقل کتابهای کودک که مختص نشر کتابهای دشوار یا بحثبرانگیز است. او معتقد است مردم نسبت به برابری جنسیتی در کتابهای کودکان حساستر شدهاند، ولی تأیید میکند که همچنان لازم است. «والدین دخترها ممکن است بهطور فعالانه به دنبال کتابهایی باشند که مشوق توانمندسازی دختران است (بیش از آنکه به دنبال برابری جنسیتی باشند) و البته چهبسا این بازتاب جامعهای باشد که در آن بزرگ شدهایم.»
کتابهای گراوندوود مصمماند مسئله را حل کنند. او بهزودی کتابی تصویری منتشر خواهد کرد با عنوان من و تو در زورق سرخ اثر ژان ای پندزیوول که دو خواهر یا برادر را به تصویر میکشد که میتوانند هر جنسیتی داشته باشند که خواننده مایل است به آنها نسبت دهد. در ليست کتابهای گراوندوود همچنين موريس میکل وایت و لباس نارنجی موجود است که درمورد پسر کوچکی است که دوست دارد در بالماسكه مدرسه لباس خاصی بپوشد. اما فورمن تأیید میکند: «عدالت اجتماعي يكي از معيارهای گراوندوود است و شاید به همین دلیل نویسندههایی که جذب میکنیم و نوع متنهایی که برایمان جذاب است آگاه به عدالت اجتماعی است؛ چیزی که در ویراستاری و تصویرگری هم بدان توجه میکنیم.»
اما متأسفانه داستان ناشران بزرگتر متفاوت است. یکی از مدیران ارشد یکی از این ناشران، که ترجیح میداد نامش فاش نشود، گفت: «والدین دخترها کتابهایی میخرند که مشوق توانمند شدن دخترهاست، اما نه آنها و نه والدین پسرها فکر نمیکنند که اولویت با کتابهایی است که بر برابری جنسیتی تمرکز دارند.» او همچنین معتقد است که تصوری میان برخی ناشران وجود دارد مبنی بر اینکه واداشتن پسرها به خواندن دشوارتر است. راهحل آنها، بنابر گفته او، سفارش دادن و اولویت بخشیدن به کتابهایی است که پسرهایی را هدف قرار میدهند که بر فعالیتها و هیجانات ساده و پیشپاافتاده متمرکزند، بهجای قبول خطر از دست دادن مخاطب بهخاطر معدودی شخصیت ودوستی نسبتا چالشبرانگیز.
اما مهمترین دلیل کمبود کتابهایی که دخترها و پسرها را برابر نشان میدهند این است که درآمدزا نیستند. ناشرها لازم است انگیزه مالی واضحی داشته باشند تا مسير حركت كوركورانهشان را تغییر دهند. تا زمانی که فراخوان بلند و واضحی وجود نداشته باشد برای کتابهایی که پسرها را به این اندیشه تشویق میکنند که تعامل با همسالان دختر سختکوش و موفقشان جالب است، مانند فراخوانی که برای کتابهایی با قهرمان دختر وجود داشت، متأسفانه باید بگویم هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد.
کتابخانهای غیرجنسیتی برای فرزندانتان بسازید
غیرمنتظره، اثر الیسون جی
کتابی که از کلمات برای تصاویر تخیلبرانگیز اجتناب میکند؛ ماجرایی درباره یک دختر و پسر دچار طوفانزدگی در ساحل.
متضادهای بیرونی، اثر برندا ویلیامز
کتابی شاد که در آن کودکان از متضادها لذت میبرند، در برکه شیرجه میزنند، از پیکنیک لذت میبرند و با کایت می دوند و همه همراه با حیواناتی که با طناب به دنبال خودشان میکشند.
دختر کفشدوزک و پسر زنبوره و دختر کفشدوزک و دسته حشرات، اثر جکی دیویس و دیوید سومان
این کتابها در مورد پسری است که نهتنها با یک دختر بهصورت برابر بازی میکند، بلکه با گروهی از دختران نیز با شادی وقت میگذراند.
پسری که گل میکاشت، اثر جن ووتسوویچ
دوستی میان پسری کمحرف، که همکلاسیهایش بهخاطر خانوادهاش، که رامکننده مار زنگی و شعبدهباز بودند، از او کناره میگیرند و یک دختر که از تفاوت و مهربانی تجلیل میکند.
جايی که لولو زندگی میکند، اثر شین تایلر
یک ماجراجویی متقابل که در آن خواننده هرچند صفحه یکبار انتخاب میکند که چه اتفاقی بیفتد. کتاب قصه خواهری است که با زیرکی و شجاعت برادر کوچکش را در گذر از دره غولها راهنمایی میکند.
خانواده پندرویک: داستان تابستانی چهار خواهر و دو خرگوش و یک پسر جالب، اثر ژان بردسال
خواهرهایی که مادرشان را از دست دادهاند در جریان جستوخیز در تعطیلات تابستانی معمولی با پسرکی بومی دوست میشوند و تصمیم میگیرند به او کمک کنند تا به مدرسه نظامی فرستاده نشود.
رمز ناگشودنی، اثر جنیفر برتمن
امیلی و جیمز، دو دوست کارآگاه، باید رمز پنهان در تعدادی کتاب را پیدا کنند. با هر كتاب پنهان آتشی روشن میشود و آنها با همکاری یکدیگر به دنبال یافتن آتشافروزند.
***