ارتباط میان خانواده با خشونت در مدرسه
شهرام جمالی، عضو کانون صنفی معلمان البرز//
متأسفانه از آغاز آموزش، چه سنتی و چه نوین در ایران خشونت بخش مهمی از آن بوده است. این خشونت؛ البته لایههای گوناگون و شکلهای متفاوتی داشته است. شاید اگر بخواهیم مروری بر آخرین موردهای خشونت داشته باشیم، میتوان به فرورفتن مداد در سر دانشآموز کرمانی، کتکخوردن یک دبیر در هنرستانی در تهران به دست دانشآموزش، زخمیشدن خانم معلمی در شوش بهدست خانواده دانشآموز و… اشاره کرد؛ البته بسیاری از خشونتهای آشکار و پنهان دانشآموزان نسبت خودشان خبری نمیشود یا کمتر به چشم میآید اما هر چه هست، شکی نیست که مدرسهها بهعنوان یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی ما درگیر خشونت هستند و بر ماست که بهعنوان شهروندان به آن بیتفاوت نباشیم اما ریشه یا ریشههای این خشونت کجاست؟ و چه باید کرد تا این ریشهها خشکانده شوند؟ نگارنده تلاش میکند به بخش کوچکی از آن اشاره کند؛ باشد که دیگر شهروندان نیز بنا بر وظیفه شهروندی خویش به این موضوع مهم ورود پیدا کنند.
دلایل فردی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در بروز خشونت و رفتارهای کنترلنشده در مدارس چه از سوی دانشآموزان و چه از سوی سایر عوامل آموزشی در مدرسه آنقدر زیاد هستند که حتی فقط ذکر نام آنها مستلزم ارائه یک لیست طولانی از این عوامل درونی و بیرونی است که گاه تجمیع و برایند آنها منجر به ناتوانی فرد در کنترل خود و بروز خشونت میشود. از سوی دیگر، به نظر میرسد فرایند آموزشهای تربیتی در ساحتهای خانواده، مدرسه، رسانهها و… نهتنها با یک وحدت رویه انجام نمیگیرد بلکه در مواردی در تناقض و حتی تضاد با یکدیگر شکل گرفته و عمل میکنند؛ بهاینترتیب، واکنش برخی دانشآموزان به اینگونه تضادها و تناقضات ممکن است به شکل نوعی خشونتهای کلامی یا حتی جسمانی بروز پیدا کند. هرچند این موضوع قاعدتا و بهدلیل مشکلات ناشی از اختلافات طبقاتی و تفاوتهای فرهنگی، در سطح خانوادهها پررنگتر و ملموستر بوده و بدیهی است که در نظام آموزشی رسمی و متمرکز مدارس، چنین تعارضات و دوگانگیهایی کمتر به چشم میآیند. این دوگانگی و تعارض، گاهی تا آنجا پیش میرود که برخی خانوادهها که در اکثر موارد تنبیه بدنی را اولین و تنها چاره برای تربیت بچههای خود میدانند، کوچکترین فشار و تنبیه از جانب مدرسه را حتی بهصورت خیلی جزئی مثل چند صفحه جریمه یا محرومیت موقت از کلاس درس یا مدرسه و… برنمیتابند و ضمن حمایت جانبدارانه و تمامقد از فرزند خود، کل شیوههای تربیتی بهکارگرفتهشده از جانب معلم و مدیریت مدرسه را زیر سؤال میبرند؛ البته این حمایت جانبدارانه هم شاید بیشتر ناشی از نوعی حس تملک والدین به فرزندشان باشد که بهکارگیری برخی شیوههای سختگیرانه تربیتی را صرفا محدود به خودشان بهعنوان «صاحب و مالک فرزند» میدانند اما نتیجه طبیعی چنین رویکردی این است که دانشآموز محیط مدرسه را مکانی برای تخلیه هیجانات و بروز رفتارهایی میبیند که در خانواده از آنها منع میشود و ضمن اینکه ممکن است بهدلیل ارتباط عینی و تأثیرپذیری از گروه همسالان در محیط مدرسه امکان تخلیه چنین هیجاناتی به شکل رفتارهای مخاطرهآمیز بیشتر شود. برگزاری مستمر کارگاههای آموزش خانواده با بهرهگیری از متخصصان تربیتی و با یک معیار استاندارد آموزشی در مدارس شاید بتواند ضمن درگیرکردن و مشارکت بیشتر خانوادهها در امر تربیت فرزندان خود، الگوهای شخصیتدهی و کنترلی مناسب و استانداردی را در اختیار خانوادهها قرار داده و البته به شرط بهکارگیری این روشها از سوی خانوادهها بتوان تا حد زیادی بر این مشکلات فائق آمد.