مهمترین تغییر، تغییر خودمان است
نوشته: باراک اوباما – رییس جمهور ایالات متحده امریکا
ترجمه: مریم نظری//
رییسجمهور بودن سختیهای زیادی دارد، اما مزایای جانبی هم وجود دارد. ملاقات آدمهای فوقالعاده در سراسر کشور. داشتن شغلی که میتوانی با آن در زندگی یک ملت تغییر ایجاد کنی. هواپیمای شماره یک نیروی هوایی ]هواپیمای ویژه رییسجمهور[.
اما شاید بزرگترین هدیه غیرمنتظره این شغل برای من زندگی کردن در طبقه بالای محل کارم باشد. سالها زندگی من توام با رفتوآمدهای طولانی بود- از دفتر کارم در شیکاگو به اسپرینگفیلد ایلینوی بهعنوان سناتور ایالتی و بعد به واشنگتن دیسی بهعنوان سناتور ایالاتمتحده. این وضع اغلب به این معنی بود که باید سختتر کار میکردم تا بتوانم همسر و پدری باشم که میخواهم.
اما در هفت سال و نیم گذشته این رفتوآمد به ۴۵ ثانیه کاهش پیدا کرد- زمانی که طول میکشد از دفتر کارم به اتاق نشیمن بروم. درنتیجه زمان بیشتری داشتم که شاهد رشد و تبدیل شدن دخترانم به زنان جوان، باهوش، جذاب، فوقالعاده و مهربانی باشم که اکنون هستند.
این هم البته همیشه ساده نبوده- باید شاهد آماده شدنشان برای ترک خانه میبودم. اما چیزی که مرا درباره آنها خوشبین میکند این است که اکنون زمانی فوقالعاده برای زن بودن است. پیشرفتی که در ۱۰۰ سال گذشته، ۵۰ سال گذشته و، بله، حتی در ۸ سال گذشته داشتهایم باعث شده زندگی دختران من بهنسبت مادربزرگهایشان بهبود فوقالعادهای داشته باشد. و این را من نهتنها بهعنوان رییسجمهور بلکه بهعنوان فمینیست میگویم.
در دوره زندگی من، ما از بازار کاری که زنان را محدود به چند شغل کرده بود، که اغلب هم حقوق کمی داشتند، به روزگاری رسیدیم که زنان نهتنها تقریبا نیمی از نیروی کار هستند، بلکه بخشهای زیادی از ورزش گرفته تا فضا، از هالیوود تا ریاست قوه قضاییه را نیز رهبری میکنند. من شاهد بودم که شما زنان چگونه توانستید آزادی خود را بهدست بیاورید تا بتوانید درباره نحوه زندگی -درباره بدنتان، تحصیلتان، شغلتان و مسایل مالیتان- خودتان انتخاب کنید. روزهایی که نیاز داشتید همسری داشته باشید تا به شما پول یا کارت اعتباری بدهد گذشته است. درحقیقت زنان، چه مجرد و چه متاهل، بیش از هر زمان دیگر از نظر مالی مستقل شدهاند.
پس نباید مسیری را که آمدهایم بیاهمیت بخوانیم. این کار به همه کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای عدالت گذراندهاند صدمه میزند. درعینحال هنوز کارهای زیادی باقی مانده تا بتوانیم آینده زنان و دختران را در امریکا و نقاط مختلف دنیا بهبود بدهیم. و زمانی که من روی سیاستهای خوبی (از دستمزد برابر برای کار برابر تا حمایت از حقوق تولیدمثل زنان) کار میکنم، تغییراتی ایجاد میشود که به تدوین قوانین جدید ربطی ندارد.
درحقیقت مهمترین تغییر شاید سختترین تغییر است، و آن تغییر خودمان است.
این موضوعی است که در ماه ژوئن در اولین کنفرانس کاخ سفید درباره زنان امریکا بهتفصیل دربارهاش صحبت کردم. علیرغم مسیری که تا امروز طی کردهایم، اغلب هنوز در بند کلیشههای جنسیتی ماندهایم؛ اینکه زنان و مردان چگونه باید رفتار کنند. یکی از قهرمانان من نماینده کنگره خانم شرلی چیشلم است که بهعنوان اولین زن افریقایی-امریکایی برای ریاست حزب کاندید شد و رقابت کرد. او گفته است: «کلیشههای جنسیتی احساسی، جنسی و روانشناسی درباره زنان وقتی شروع میشود که دکتر میگوید ‘نوزاد شما دختر است!’». ما میدانیم که تاثیر این کلیشهها بر دید دختران نسبت به خودشان از سنین بسیار کم آغاز میشود، باعث میشود که حس کنند اگر شکل خاصی نباشند یا به شیوه خاصی رفتار نکنند، کمارزش هستند. درحقیقت کلیشههای جنسیتی همه ما را ورای جنسیت، هویت جنسی یا گرایش جنسی تحت تاثیر قرار میدهد.
مهمترین افراد زندگی من همواره زنان بودهاند. مرا مادری تنها بزرگ کرده که بیشتر وقتش با شغلی سپری میشد که تلاش میکرد زنان را در کشورهای در حال توسعه توانمند سازد. مادربزرگم را دیدهام که مراقب من بود و در بانک کار میکرد و بهعلت برخورد به سقف شیشهای از پیشرفت در شغلش بازمانده بود. میشل، همسرم، را میبینم که تعادل را بین یک شغل پرکار و پرورش خانواده حفظ میکند. مانند بسیاری از زنان شاغل او نیز نگران انتظارات و قضاوتها درباره نحوه انجام دادن این کار و حفظ تعادل است. و واقعیت این است که وقتی دخترانمان کوچک بودند من اغلب از خانه دور بودم و مشغول کارم بهعنوان نماینده ایالتی بودم و همزمان نیز استاد حقوق بودم و تدریس میکردم. اکنون میتوانم به گذشته نگاه کنم و ببینم علیرغم اینکه من هم کمک میکردم، معمولا کمکم فقط براساس برنامه و زمان کاری خودم بوده است. بار این زندگی غیرمتناسب و ناعادلانه بر دوش میشل افتاده بود.
پس دوست دارم که فکر کنم به چالشهایی که زنان با آنها مواجهند کاملا آگاهم، و همین است که فمینیسم را درون من پرورش داده. ولی همچنین باید بپذیرم که وقتی شما پدر دو دختر هستید، حتی بیش از قبل نسبت به کلیشههای جنسیتی رایج در جامعه حساس میشوید. شاهد سیگنالهای اجتماعی ظریف و نهچندان ظریفی هستید که از طریق فرهنگ منتقل میشود. حس میکنید فشار زیادی بر دختران است تا بهشکل خاصی باشند یا رفتار کنند و حتی بهشکل مشخصی فکر کنند.
و این کلیشههای جنسیتی مشابه حتی ناخودآگاه من را بهعنوان مرد جوان تحت تاثیر قرار داد. من که بدون پدر بزرگ شدهام زمان زیادی صرف این می کردم که خودم را بشناسم و بفهمم دنیا دربارهام چگونه میاندیشد و چگونه مردی میخواهم باشم. ساده است که هر نوع پیامی را از جانب جامعه درباره مردانگی جذب کنیم و باور کنیم که راهی درست و راهی غلط برای مرد بودن وجود دارد. اما وقتی سنم بالاتر رفت، دریافتم که ایدههایم درباره مرد سرسخت بودن یا جذاب بودن واقعا مناسب من نیست. آنها نشاندهنده خامی و حس عدم امنیت من بود. وقتی شروع کردم که خودم باشم، زندگی بهمراتب سادهتر شد.
پس باید این محدودیتها را بشکنیم. باید به تغییر دیدگاه درباره بزرگ کردن دختران سنگین و پسرانی قاطع ادامه دهیم؛ دیدگاهی که دخترانمان را بابت بلند حرف زدن، دفاع از حق خود و خاموش نماندن و پسران را بابت اشک ریختن نقد میکند. باید به تغییر دیدگاهی ادامه دهیم که زنان را بابت جنسیتشان تنبیه میکند و مردان را بابت جنسیتشان تشویق میکند.
ما همچنان نیاز داریم دیدگاهی را تغییر دهیم که اجازه آزار روزمره زنان را میدهد- چه وقتی در خیابان راه میروند و چه وقتی جرات میکنند که وارد دنیای آنلاین شوند. ما هنوز نیازمندیم این دیدگاه را عوض کنیم که به مردان میآموزد حضور یک زن و موفقیتش را تهدید احساس کنند.
ما همچنان نیازمندیم این دیدگاه را تغییر دهیم که به مرد بابت تعویض پوشک بچه تبریک میگوید و به او انگ میزند که تنها پدری تماموقت است و درمقابل زنان شاغل را تنبیه میکند. همچنین نیازمندیم دیدگاهی را تغییر دهیم که تنها برای اعتمادبهنفس، رقابت و بلندپروازی شغلی مردان ارزش قایل است. زنانی با چنین ویژگیهایی را سلطهجو میخوانیم و ناگهان همه ویژگیهای ضروری برای موفقیت کاری تبدیل به مانعی میشود که آنها را عقب نگه میدارد.
ما نیازمندیم فرهنگی را تغییر دهیم که زنان و دختران از نژاد و رنگ پوست متفاوت را برنمیتابد. میشل اغلب در این باره صحبت کرده است. حتی بعد از کسب موفقیت در کارش، هنوز شک دارد که آیا به شیوه مناسب بهنظر رسیده یا به شیوه مناسب عمل کرده است- آیا خیلی بااعتمادبهنفس یا «عصبانی» نبوده است.
بهعنوان مادر و پدر، کمک کردن به کودکانمان برای رشد ورای این محدودیتها یک فرایند دایمی یادگیری است. من و میشل دخترانمان را به گونهای پرورش دادهایم که وقتی استاندارد دوگانه دیدند یا حس کردند بهخاطر جنسیت یا نژادشان ناعادلانه قضاوت شدهاند یا حتی اگر این اتفاق برای کس دیگری میافتد، از خود دفاع کنند و بیواهمه حرف بزنند. مهم است که آنها الگوهایی در دنیا ببینند که در هر رشتهای که انتخاب میکنند در بالاترین سطح قرار داشته باشند. و بله، مهم است که پدر آنها فمینیست است، چون اکنون این چیزی است که آنها از همه مردان انتظار دارند.
این بیشک مسوولیت همه مردان است که با سکسیم مبارزه کنند. بهعنوان همسر، شریک یا دوستپسر ما نیاز داریم سخت و آگاهانه تلاش کنیم تا روابط واقعا برابر ایجاد کنیم.
خبر خوب این است که هر جای کشور یا دنیا که میروم، میبینم که مردم فرضیات کهنه درباره نقشهای جنسیتی را عقب میرانند. نسل شما -از مردان جوانی که در کمپین «بیایید سواستفاده جنسی در محیط دانشگاه را پایان دهیم» به ما پیوستهاند تا زنان جوانی که اولین تکاوران زن ارتش در تاریخ ملت ما شدهاند- نمیگذارد که افکار کهنه محدودش کند. و شما به همه ما کمک میکنید تا بفهمیم اجبار مردم به پذیرفتن هویت کهنه و صلب برای هیچکس -زن، مرد، همجنسگرا، دگرجنسگرا، تراجنسیتی یا هر چیز دیگری- خوب نیست. این کلیشهها بهسادگی توانایی ما را برای اینکه خودمان باشیم محدود میکنند.
این پاییز ما انتخاباتی تاریخی داریم. ۲۴۰ سال بعد از اینکه کشور ما ایجاد شده و یک قرن بعد از اینکه زنان حق رای به دست آوردهاند، برای اولین بار در تاریخ یک زن نامزد اصلی حزب دموکرات برای ریاست جمهوری شده است. مهم نیست دیدگاه سیاسی شما چه باشد؛ این یک لحظه تاریخی برای امریکاست. و یک مثال دیگر از این است که زنان تا چه مسیر طولانی و دشواری به سمت برابری پیمودهاند.
من میخواهم همه دختران و پسران ما این لحظات را ببینند. میخواهم بدانند که کشور ما فقط با بنجامین فرانکلینها شکل نگرفته، هریت توبمنها نیز حضور داشتهاند. من میخواهم آنها نیز به سهم خود کمک کنند که امریکا جایی باشد که هر کودکی بتواند زندگیاش را به شکلی بسازد که خودش میخواهد.
این چیزی است که فمینسیم قرن بیستویکم میگوید: وقتی همه برابرند، همه ما آزادتریم.
***