آشنایی کودکان با انواع مغالطه؛ قسمت هشتم
مغالطه سیاه و سفید
سحر سلطانی//
*بچهها دو دستهاند: یا شیطان یا مودب!
* حواست را جمع کن؛ بیرون از خانه همه یا گرگاند یا گوسفند!
* بچهها ساعت ده شب یا خوابیدهاند یا در حال درس خواندن هستند!
* ناظمهای مدرسه یا بداخلاقند یا خوشاخلاق!
* مهیار! تو یا دوست منی یا دشمنم!
از مغالطههای بسیار موثر در شکلگیری بینش دوقطبی در کودکان مغالطه سیاه و سفید (این یا آن) است؛ ترسیم مرزی قاطع بین مفاهیم و قرار دادن امور متضاد در دو طرف این مرز که به ایجاد تفکر دوقطبی در کودکان و نوجوانان منجر میشود: خوب/بد، زشت/زیبا، راست/دروغ، دوست/دشمن، زن/مرد و…
در ظاهر امر بسیاری از امور که مفاهیم ذهنی دنیای پیرامون کودکان را تشکیل میدهند مفاهیم دوگانه متناقضاند، مثل مرده و زنده. فهم اینکه یک موجود یا مرده است یا زنده و حالت سومی نمیتوان برایش تصور کرد آسان است، اما چیدن مفاهیم در این لیست دوگانه عواقب سویی هم بهدنبال دارد. وقتی کودکان شروع به شناختن عالم میکنند، پیشفرضهایشان همچون آجر روی هم چیده میشوند. پیشفرضهای دوقطبی امکان ردیابی نور بین سایهها را از کودکان میگیرند، جهان را به دو بخش سیاه و سفید تقسیم میکنند و حین مواجهه با هر مفهوم جدیدی بهدنبال قرار دادن آن در چهارچوبی مشخص و مبتنی بر پیشفرضهای سفید و سیاه شناختهشده قبلی خواهند بود.
چگونه کودکان را درگیر مغالطه سیاه و سفید نکنیم؟
چشمانمان را به دیدن رنگ «خاکستری» عادت بدهیم. این نگرش را «گورخری» یا «طیفی» مینامیم. بین سیاه و سفید رنگ خاکستری وجود دارد. حین بازی اگر در بنبست این مغالطه گیر افتادید، همواره سعی کنید حالت سوم را هم بیابید. مثلا در قصهها عموما قهرمان سفید و دشمنان او سیاه تصویر میشوند. از کودکان بخواهیم در ضدقهرمان قصه ویژگیهای مثبت هم بیابند. اگر گرگ است و برهها را میخورد، مراقب دندانهای تیزش هم هست، از بچههایش مراقبت میکند، باقیمانده غذایش را به روباه مریضی میدهد و… ذهن کودک را تمرین بدهید که خوبی کردن ضدقهرمان را هم تصور کند و محال نداند.
شناخت مفاهیم دووجهی بهخودی خود منجر به مغالطه نمیشود، بلکه بهکارگیری آنها در استدلالها و بیتوجهی به سایر وجوه و ابعاد فرضی مغالطه است.
نکته مهم دیگری که باید برای پیشگیری از ابتلای کودکان به این مغالطه مدنظر گرفت فهم اعتباری مرزهاست: اینکه حتی بسیاری از کارهای درست در موقعیتهای پیچیده نادرست میشود و برعکس. حین بازی و قصهخوانی برای بچهها از مثالها و مصادیقی استفاده کنید که نشانه لغزندگی و اعتباری بودن برخی مرزهاست. این مثالها را در نظر بگیرید:
«مهتاب همیشه با مریم بازی میکند و اسباببازیهایش را به او امانت میدهد و دوست خوبی برای مریم است. مریم با ندا دعوایش شده و قهر است، ولی مهتاب با ندا قهر نیست. آیا مهتاب هم باید با ندا قهر باشد تا دوست مریم باقی بماند؟»
«ناظم مدرسه از همه بچهها خواسته که صبحها بهموقع به مدرسه بیایند و بچههای بیانضباط را جریمه میکند. علیرضا صبح برای همسایه پیرشان نان گرفته و در صف نانوایی معطل شده و دیرتر به مدرسه رسیده است. ایا علیرضا بیانضباط است؟»
طرح سوالاتی که مرزها را اعتباری و وابسته به موقعیتها تصویر میکند و نیز بحث بر سر آنها، که به کودکان امکان تصور شقوق مختلف یک قضیه را میدهد تا گرفتار تفکر دوقطبی و سیاه-سفید نشوند، بسیار مهم است. گفتگو میتواند بسیاری از موقعیتهای محال را به ممکن تبدیل کند.