یک تجربه، یک مادر، یک مدیر

الهام فخرایی//
اگر گذرتان به کتابخانه رودکی در اصفهان بیفتد با محیطی متفاوت روبهرو میشوید که قطعا هم مخاطبان بزرگسال و هم کودکان را غافلگیر میکند. در اینباره گفتوگویی با نفیسه حبیب الهی مدیر سابق و طراح کتابخانه رودکی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
تجربه شخصی من از فضای کتابخانهها نشان میدهد که حتی مناسب مخاطب بزرگسال هم طراحی نشدهاند، چه عواملی در شما برای تغییر و بهسازی فضای کتابخانه رودکی متناسب با نیاز بچهها، انگیزه ایجاد کرد و چه تغییراتی در آن اعمال کردید؟
تجربه چندساله من در کتابخانه بهعنوان مدیر و همینطور مادربودن، موجب شده بود تا از نزدیک شاهد بیمیلی و عدم رغبت بچهها برای امانتگرفتن کتاب و بعد هم مطالعه آن باشم. از طرفی وجود وسایل ارتباطی فعلی مثل موبایل یا فضای مجازی هم کار را سختتر کرده، بهعلاوه اگر هم کتابی به امانت گرفته میشد، بچهها تمایلی نداشتند که آن را در کتابخانه بخوانند. در نتیجه بهنظرم رسید در گام اول باید فضای کتابخانه را به محیطی تبدیل کنیم که بچهها احساس آرامش کنند و از آن لذت ببرند، درست مثل وقتی که در خانه هستند. مثلا لازم نباشد برای مطالعه حتما پشت میز بنشینند، بهجای آن بتوانند دراز بکشند و کتاب بخوانند. برای همین محیط را مفروش کردیم و کوسنهایی را در قسمتهای مختلف قرار دادیم تا بچهها با خیال راحت آنجا وقت بگذرانند. بچهها این فرصت را دارند که حتی آنجا بازی کنند و اگر تمایلی به خواندن نشان بدهند، یک مربی کتابدار حضور دارد تا کمکشان کند. سایز قفسهها متناسب با قد آنها کوتاه شد، حتی تلاش کردیم محیطی کاملا متفاوت و جذاب را تجربه کنند؛ مثلا از چیزهایی استفاده کردیم که این پیوستگی را تقویت کند؛ مثل عروسک پو کنار کتاب قصه پو یا مثلا میوههای مصنوعی کنار قفسه کتاب میوهها…
چقدر جالب! خب برای ساختن این محیط مناسب چه تغییرات دیگری ایجاد کردید؟
یکی از جالبترین قسمتها که من خودم خیلی دوست داشتم، درخت قصهگو است که روی دیوار، یک درخت و حیواناتی اطراف آن نقاشی کردیم که انگار جمع شدهاند و در حال گوش کردن به قصه هستند. اینجا برای بچهها کتاب میخواندیم، یا ماکتهایی را در هر قسمت قرار دادیم که بچهها از آن بهعنوان غار تنهایی و مکانی دنج برای مطالعه استفاده میکردند، مثلا غار تنهایی جنگل، یک درخت بود یا فضایی که شبیه غار و کاملا تاریک طراحی شد و با ورود فرد سنسورها فعال و کهکشان و سیارات روی سقف با نورپردازی شبیهسازی شده یا مثلا غار تنهایی بخش دریا، یک فانوس دریایی است. در هر قسمت هم کتابهای مرتبط با آن مکان به لحاظ موضوعی قرارداده شد. همینطور از موسیقی ملایم و متناسب با فضا استفاده کردیم؛ مثل صدای امواج برای دریا یا صداهای متناسب با جنگل.
یکی دیگر از قسمتهای پرطرفدار رستوران بازیهای فکری هست که شبیه یک مزرعه طراحی شد و مورد استقبال خوبی هم قرار گرفت.
برای اجرایی کردن این طرح شما چه کمک یا حمایتی دریافت کردید؟
متاسفانه با توجه به ساختار سازمانها معمولا از این سبک تغییرات بهخصوص بهعنوان اولین تجربه حمایت نمیشود. در آن مقطع خاص هم به همین صورت بود، بنابراین من شخصا دست به کار شدم و بعد از ساعات اداری در کتابخانه میماندم و با توجه به اینکه تحصیلاتم در رشته گرافیک بود کار طراحی و حتی نقاشی دیوارها را انجام میدادم. من حتی پیشآمده بود که همراه همسرم و بچهها چند شب را در محل کتابخانه گذراندیم و تا صبح کار کردیم، البته وسایل خواب بچهها را برایشان فراهم کرده بودم و همراه همسرم کارهایی که میتوانستیم را انجام میدادیم. مثلا پلههای ورودی این زیرزمین که انباری کتابخانه بزرگسالان بود و بعد تبدیل به کتابخانه مخصوص کودک شد را با برچسبهای کوچک شبیه یک رودخانه با ماهیهای قرمز تزیین کردم که با نورپردازی روی این ماهیها بچهها خودبهخود تشویق میشدند که پلهها را پایین بیایند تا فضای داخل را کشف کنند. یا اینکه در کنار قفسه نشریات، پذیرایی مختصری ترتیبداده شد، در حد یک نوشیدنی و بیسکوییت که اگر کسی مایل بود صرف کند، همینطور آلاچیقهایی در حیاط پشتی کتابخانه که قبلا بدون استفاده بود، قرار دادیم که مراجعان برای هواخوری از آن استفاده میکردند؛ تمام این فضاسازیها نه فقط مخاطب کودک که اشتیاق والدین را برای همراهی و حضور در کتابخانه هم بیشتر کرده بود؛ درنتیجه هم پرسنل و هم مراجعین راضی بودند و همین رضایت و اشتیاق برای من حکم حمایت و پاداش را داشت که بعد از اتمام کار شاهد بودم.
برداشت شخصی من این است که نگاه مادرانه و زنانه بهشدت در این ماجرا موثر بوده، این نگاه از یک طرف اهمیتدادن به روابط و احساسات را وارد فضاهای کاری و اداری میکند و چیزهای بیشتری برای مخاطب میخواهد که سیستم معمول سازمانی کمتر به آن توجه میکند، پس حضورش بسیار مغتنم است و نباید زنان را از پستهای کلیدی محروم کرد، اما از طرفی هم وقتی با مادری شاغل روبهرو میشویم یعنی ساعتهایی از نبودن مادر در خانه و کنار بچهها؛ بهعنوان یک مادر شاغل و اثرگذار برای این دو مساله چه پیشنهادی دارید؟
با شما کاملا موافقم. برای من مهم این بود که کارمندان کتابخانه در محیط کار آنقدر خسته نشوند که انرژی کافی برای ساعتهای حضور در منزل نداشته باشند. تغییرات در فضای کتابخانه بزرگسال و بعد هم تبدیل زیرزمین به کتابخانه کودک باعث شد کارمندهای آنجا هم احساس بهتری داشته باشند و حتی بچههای آنها هم با کمال میل در کنار مادرانشان در کتابخانه وقت بگذرانند. من هم فکر میکنم باید به حضور زنان در پستهای کلیدی اهمیت داد، اما شرایطی را فراهم کرد که ساعتهای کمتری را در محل کار بگذرانند. درواقع در شرایطی که امکانش وجود دارد از آنها کار بخواهند و نه الزاما حضور فیزیکی و موضوع بعدی هم فراهمکردن شرایط حضور بچهها در کنار مادرانشان در محیطهای اداری است که مادرها دغدغهای از این بابت نداشته باشند.
سپاس از همراهی شما و امیدوارم در آینده شاهد این تغییرات و نیز حضور مثبت نگاه زنانه در سطح جامعه به نحوی چشمگیرتر باشیم.