چگونه به کودکان نوپا کمک کنیم تا احساساتشان را بفهمند
ترجمه: الفبا//
باور عمومی سنتی این بوده که کودکان زیر دو سال قبل از اینکه بتوانند حرف بزنند، چیز زیادی حس نمیکنند و تفکر خاصی ندارند. به نظر مضحک بود که کودک ۶ ماه ترس و خشم و سوگ و غم را درک کند. به لطف پژوهشهای وسیعی که در طی ۳۰ سال اخیر در حوزه کودکان صورت گفته است اکنون میدانیم که نوزادن از ماههای نخست زندگیشان احساسات متنوعی همچون ترس، خشم، ناآمیدی، شادی، سوگ و… را درک میکنند. آنها توانایی دارند که به طور موثر این احساسات را در وجود خود مدیریت کنند. مدیریت احساسات توسط خود شخص، خودتنظیمی احساسات خوانده میشود. این نکته اهمیت زیادی دارد که کودکان این کار را به طور موثر انجام دهند چون یکی از مهمترین فاکتورهای موفقیت در بزرگسالی در مدرسه و کار و زندگی است.
بنابراین اولین قدم حیاتی این است که کمک کنیم کودکانمان نحوه کنار آمدن با احساسات مختلف خود را بیابند و از آنها نترسند. احساسات اصلا غلط و درست ندارند. وقتی کودکان احساساتشان را بهتر بفهمند راحتتر و موثرتر میتوانند آنها را مدیریت کنند.
یکی از موانع این کار که من بسیار در کارم با آن روبهرو میشوم پذیرش این فرض توسط والدین است که داشتن یک کودک شاید به معنای این است که کودک باید در همه لحظات شاد باشد. دوام آوردن در تجربههای سخت، مدیریت شرایط بحرانی و کنار آمدن با غم و سوگ همگی قدرت و پایداری را در او میسازد و در نهایت کودک را به حس رضایت و خوب بودن میرساند.
والدین باید چه کارهایی انجام دهند؟
۱. از اولین ماهها شروع کنید. صداها، حالات صورت و موقعیتهای بدنی کودک را به دقت بررسی کنید و با حساسیت به آنها پاسخگو باشید. چون باعث میشود کودک درک کند که احساساتش شناخته شدهاند و مهم هستند. مثلا وقتی میبینید که کودک نه ماهه به خاطر اینکه مادرش به سر کار میرود غمگین است او را دم پنجره ببرید تا رفتن مادرش را ببیند و برای او دست تکان بدهد.
۲. احساسات کودک را برچسب گذاری کنید و کمک کنید با آنها کنار بیاید. احساتی همچون خشم، غم، درماندگی و ناامیدی میتوانند برای کودک بسیار دشوار باشند. نامگذاری این احساسات، نخستین قدم برای کمک به کودک در شناسایی آنها و مکالمه درباره آنها است و به کودک میفهماند صحبت کردن درباره همه این احساسات کاری عادی و نرمال است. مثلا حس کودکی ۱۸ ماهه که از اینکه باید زمین بازی را ترک کند به عنوان حس خشم را بشناسیم و با او مطرح کنیم.
۳. از احساسات نترسید. آنها مشکل نیستند. نخواه برخورد ما با آنها میتواند مشکلزا باشد. به احساساتی که کودکتان بیان میکند با آرامش و دقت توجه و گوش کنید. وقتی درباره آنها میپرسید یعنی آنها را به رسمیت شناختهاید و این پیام را به کودکتان میرسانید که احساساتش مهم و ارزشمند بوده است. شناخت و نامگذاری احساسات اولین قدم برای یادگیری مدیریت سالم و موثر احساسات است.
۴. از کوچک شمردن احساسات کودک یا بازداشتن او از صحبت درباره آنها خودداری کنید. شما میخواهید احساسات بد کودک برود و این طبیعی است. اما مثلا وقتی کودک را از همبازیاش جدا میکنید تا همبازیاش به خانهشان برود و کودک گریه میکند به او نگویید: «ناراحت نباش. یک روز دیگه میبینیش.» احساس ناراحتی او از بین نمیرود. باید این ناراحتی به شکلی ابراز شود. احساساتش را محترم بشمارید و درهای را به سویش باز کنید تا بتواند بیاموزد چگونه با احساساتش کنار بیاید: «میدونم ناراحتی که دوستت داره میره و دوست داری باهاش بازی کنی. بیا بریم از پنجره باهاش بایبای کنیم و برنامهریزی کنیم که زودتر دوباره ببینیمش.» وقتی احساسات کودک کوچک شمرده شوند یا به آن بیاعتنایی شود، آنوقت همراه با پرخاش و واکنشهای فیزیکی بروز داده میشوند یا کودک آنها را درون خودش میریزد که سرانجام منتهی به کودک افسرده یا نگران میشود.
۵. راههایی برای کنار آمدن با احساسات را به انها بیاموزید. اگر کودک ۱۸ ماهه شما از اینکه زمانی بازی تمام شده عصبانی است، او را راهنمایی کنید که مثلا خشمش را با ماژیک قرمز نقاشی کند. به کودک ۲ ساله که نمیتواند توپ را در سبد بیاندازد و از این بابت کلافه است شیوهای دیگر برای بازی با توپ بیاموزد. کودک ۳ سالهای که از رفتن به مدرسه جدید میترسد را پیش از اینکه معلم یا سایر دانشآموزان بیایند، به کلاس ببرید تا فرصت یابد با محیط کلاس آشنا شود و در زمین بازی آنها بازی کند تا احساس ناآشناییاش به مرور کمتر شود.
***