نقش قصههای حماسی در پرورش فکری کودکان و نوجوانان
دکتر علیرضا روزبهانی*//
ظرفیتهای بیشمار قصه همواره مورد توجه قصهگویان در سراسر تاریخ کهن ایران بوده است. شکلگیری فرمهای متعدد روایت و بروز خلاقیتها، انتقال مفاهیم بهصورت غیر مستقیم و پذیرش آن از سوی مخاطبان، شکوفایی ذوق هنری، پرورش تخیل و آشنایی با محیط فکری ملی و دینی از دستاوردهای قصهگویی است. این دنیای پرشکوه از چنان ماهیتی برخوردار است که در تمام شئون اجتماعی و لایههای ژرف روانی انسانها اثر میگذارد و دستاوردهایی دارد که میتوان کمال تمدن یا مدنیت را به گونهای همپیوند با آن دانست. شاهنامه فردوسی نیز مجموعهای از این قصهها و روایتهاست که تا به امروز از هر آزمونی سربلند بیرون آمده و به انتظارات پاسخ مثبت داده است. غنای داستانی در این اثر سترگ میتواند مخاطب امروز را نیز بهرهمند سازد. بهرهگيري از زبان تصوير، فيلم، انيميشن و قصهگویی راهی است برای آشنایی و دوستی کودکان و نوجوانان این سرزمین با این اثر ارزشمند.
مقدمه
قول معروفي هست كه ميگويد: هر ملتي همانطور كه نيازمند مكان است در جغرافيا، نيازمند زمان هم هست در تاريخ. زمان و متعلقات آن يعني هويت و مليت و هر عاملي كه اين خصايص و صفات ملي را ميسازد. از آداب، رسوم، باورها، اديان، عقايد، نهادهاي مذهبی، پيمانهاي خانوادگي، خرافهها و عادات مختلف گرفته تا نوع پوشش و خوراك و شايد از همه مهمتر قصهها، افسانهها، اسطورهها و زبان مشترک.
با نگاهي به گذشته و بررسي دقيق اوضاع فرهنگي و اجتماعي، به نظر ميرسد عاملي كه بيش از عوامل ديگر هويت ملي ايرانيان را حفظ كرده زبان فارسي است و نمونه تكامليافته و هنري آن، يعني ادبيات. اگر ادبيات را، بهگفته رولان بارت، «شكل عالي نوشتار و تسلسلي ميان ميل به نوشتن و ميل به خواندن» (بارت، 1382: 10) بدانیم، شاهكارهاي زبان فارسي توانستهاند اين شكل عالي را خلق كنند تا اقوام ايراني در زير چتر زباني واحد از احوالات نياكان خويش و باورها و ارزشهايشان آگاه شوند و هويت خود را فراموش نكنند. در این میان نقش قصهها و افسانهها در زنده نگهداشتن زبان اقوام ایرانی انکارناپذیر است؛ افسانههایی که از اعماق ناخودآگاه مردم سرچشمه میگیرند، آرمانها و آرزوهای سرکوبشدهشان را منعکس میکنند، از زلال سینه نسلها میگذرند و درنهایت با قریحه شاعری توانا در هم میآمیزند و برای زنده نگهداشتن ملتی به کار میآیند؛ کاري كه فردوسي بزرگ با شاهكار خود موفق شد انجامش دهد.
در این روزگار نیز کسانی مثل صادق هدایت، نیمایوشیج، کوهی کرمانی، صبحی و دیگران دست به تالیف و گردآوری متلها و افسانههای کهن و عامیانه زدهاند. رونق داستاننویسی کودک و نوجوان در دهه چهل، فعالیت شورای کتاب کودک و راهاندازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به این روند سرعت بیشتری داد. «در دهه پنجاه گرایش به بازنویسی داستانهای کلاسیک فارسی برای کودکان و نوجوانان رونق یافت و کسانی چون احسان یارشاطر، مهدی آذریزدی و مهرداد بهار برخی از آثار پیش و پس از اسلام را برای استفاده کودکان و نوجوانان بازنویسی کردند.» (گودرزی دهریزی، 1388: 105)
فرضيهها
ذهن تصویرساز کودکان و نوجوانان روایتهای شفاهی و غیرتصویری را نیز برای ایشان مصور جلوه میدهد.
قصهها و حکایتهای حماسی زبان فارسی میتواند تصویرساز آرمانها و ارزشهای ملی و انسانی در نزد کودکان و نوجوانان باشد.
شیفتگی کودکان و نوجوانان ما در برابر محصولات تصویری سایر کشورها نشانه کیفیت بالای اینگونه محصولات و کمکاری تولیدکنندگان داخلی اینگونه فرآوردههای فرهنگی است.
پیشینه و مبانی پژوهش
قصه
از زمانی که انسانهای اولیه به پدیدههای بیجان اطراف خود شخصیت انسانی میبخشیدند و اسرار نامکشوف طبیعت را در قصهها و افسانهها سادهلوحانه میگشودند تا به امروز که نیازها و مسائل پیچیده بشری گریبانگیر اوست قصه و قصهگویی ارزش و جایگاه بلند خود را حفظ کرده است.
«قصهگویی کهنترین و جدیدترین هنر خوانده شده است. اگرچه اهداف و شرایط آن از قرنی به قرنی و از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر میکند، اما قصهگویی در همه زمانها و مکانها تحقق نیازهای فردی و اجتماعی یکسانی را دنبال میکند. به نظر میرسد انسانها دارای انگیزهای ذاتی برای انتقال احساسات و تجارب خود از طریق گفتن قصه هستند. ما قصه میگوییم تا جهانمان را درک کنیم. عقاید، آرزوها و امیدهایمان را در قصهها بیان میکنیم و این کار را از طریق کوشش برای ابراز خود و فهم دیگران انجام میدهیم.» (گرین، 1378: 29)
به نظر میرسد امروز بیش از هر زمانی کودکان و نوجوانان ما به قصهها و افسانههای کهن نیازمندند که عموما از ادبیات حماسی سرچشمه میگیرند. آشفتگی ذهنی آنها در مواجهه با انواع بازیهای رایانهای و انیمیشنهای خشونتآمیز و بعضا بیسروته بیگانه اهمیت این قصهها را دو چندان میکند. ناگفته پیداست که بازیهای رایانهای و کارتونهایی که بیشتر محصول کمپانیهای غربیاند ذهنیت کودکان و نوجوانان را دستخوش تغییر و دگرگونی نادلپسندی میکنند که کمکم از فضای تفکر و اندیشه اسلامی-ایرانی دور میشوند و ساختار ذهنیشان مطابق با فرهنگ و اندیشههای اقوام بیگانه شکل خواهد گرفت.
جذابیتهای ظاهری چنین آثاری مسلما کودکان و نوجوانان ما را شیفته خود خواهد کرد و در برابر چشم ظاهربین آنها جلوه خواهد نمود. سادهلوحی است اگر تنها به این جنبه توجه کنیم و بپنداریم ذهنیت کودکان چندان تحت تاثیر محتوای اینگونه آثار قرار نخواهد گرفت و بهزودی فراموش خواهد شد. قدرت تصویر و جایگاه پایداری که در ذهن و حافظه به دست میآورد این خیال باطل را از ذهن میزداید.
ذهنیت کودکان و نوجوانان آنگونه شکل خواهد گرفت که سازندگان چنین آثاری میخواهند تا در بزرگسالی نیز آنچه کمپانیهای غربی ارائه میدهند پس نزنند و با آن احساس بیگانگی نکنند. اگر روزگاری تلاش میشد زبانی جایگزین زبان فارسی شود تا ارتباط نسلها قطع گردد و نسل جدید آنچه مهاجمان میخوهند بپذیرد و سر به طغیان برنیارد، امروز زبان مشترک تصویر با تمام جذابیتهای خود این هدف را دنبال میکند.
ج.آ. هادفيلد معتقد است اصولا در هر كودكي ميل ذاتي براي تشكيل و چگونگي رفتار و كردار از راه تقليد از ديگران و ايجاد آميزهاي از دانش خود براي جلو رفتن در راه پرپيچوخم زندگي وجود دارد. او مراحل تشكيل شخصيت را به چهار مرحله تقسيم مي كند:
1- مرحله تقليد
2- مرحله تلقينپذيري
3- مرحله همانندسازي
4- مرحله خود من
در مرحله تقليد كودك اعمال و حركات ديگران را كسب ميكند، در مرحله تلقينپذيري روشهاي ذهني و احساسات اطرافيان خود را اكتساب مينمايد، در مرحله همانندي شخصيت خود را همانند شخص ديگري ميكند و در آخرين مرحله، يعني مرحلهاي كه شخصيت اكتسابي يا من خويش را ميسازد، كودك شخصي را كه با وي همانند شده است تا اندازهاي از نظر دور ميدارد و تنها خصايص اخلاقي وي را به شخصيت خود ميبخشد.
گاه كودك سرمشق خود را از ميان افراد پرخاشگري برميگزيند كه مثلا در سينما يا تلويزيون ديده و فريفته قدرت و نيروي آنان شده است كه اگر نتواند خود را با آنها كاملا همانند سازد، احساس شكست ميكند و چون «در ذهن كودك بين خيال و حقيقت مرز صريحي وجود ندارد، نيروي خيال غالبا منتهي به حقيقت ميگردد و يا بين من طبيعي و من ساختگي او كشمكش هميشگي ايجاد ميشود.» (هادفيلد،1370 : 256)
به همین دلیل است که کودکان و بهویژه نوجوانان از نظر روانی تمایل بسیاری به خیالپردازی و پناه بردن به دنیای تخیلات و اوهام دارند. آنها بيشتر در عوالم خيالي سير ميكنند تا واقعي و مشتاق و علاقهمند به كارتونها و فيلمهاي انيميشني و نقاشيهاي خيالي هستند تا سخنان و متون خشك پندآموز، كه اگر ما نتوانیم خوراک لازم فکری را برای چنین ساعاتی فراهم کنیم، بدون شک با زیان و ضررهای بیشماری مواجه خواهیم بود که هم روح و ذهنیت آنان را دچار دگرگونی و نابهسامانی خواهد کرد و هم فرصتی از دست خواهد رفت که میتواند مایه شکوفایی و نواندیشیهای فراوانی باشد.
به نظر ميرسد اگر قصهها و افسانهها به همان شيوه كهن ارائه شود چندان توجه نسل جديد را جلب نخواهد کرد، اما اگر بهمثابه ماده اوليه و خام كارتونها و فيلمهاي انيميشني قرار گيرد، بهتر ميتواند با مخاطب امروزي رابطه برقرار سازد و سرچشمههاي هستيشناسي اقوام و نياكانش را اين بار با قالبي نو جاري سازد؛ چراكه «قصهها و افسانهها دستكم دو ويژگي مشترك دارند. يكي آن كه به پرسشهاي ابتدايي پاسخ ميدهند، براي مثال: چه كسي جهان را ساخت؟ چگونه جهان به پايان ميرسد؟ نخستين انسان كه بود؟ ارواح پس از مرگ كجا ميروند؟ كه پاسخها هم اغلب صريح و قاطعاند و به ايزدان گوناگون يا خداي يكتا كه در آفرينش دخيلاند قدرتي بيحدوحصر ميبخشند و قدمتشان را محترم ميشمارند. ديگر اين كه هميشه مويد يك نظام اجتماعي هستند و مناسبات و شعاير سنتي و آداب و رسوم گروهي را ارج مي نهند.» (ژیران، 1375: 8) اين اسطورههاي كهن همواره قابليت تغييرپذيري و هماهنگ شدن با شرايط زماني و مكاني خاص را دارند تا روحيه ملي يك قوم را تحريك كنند و صلابت آن را حفظ نمايند.
ملتی که به اسطورههای خویش باور داشته باشد و با چشم حقیقت به آن بنگرد، مسلما تاثیر بیشتری خواهد پذیرفت تا ملتی که فقط به میراث کهن خویش به چشم یک مشت قصه و خرافه بنگرد. ستاری معتقد است «اسطوره چیزی است که اسطورهباور آن را میپذیرد و باور میکند، برخلاف قصه که میشنود ولی ممکن است باور نکند. به همین دلیل در بعضی جوامع اسطورههایی داریم که در جای دیگر قصه است. چون در آنجا اسطوره به قصه تبدیل شده است» (ستاری، 1383: 16) و دیگر چندان برای تحریک ملت به کار نمیآید و از درجه بزرگیاش کاسته شده، زیرا اسطوره بزرگ اسطورهای است که در هر دوره بشود تعبیرش کرد؛ چون صحبت از چیزهایی میکند که برای بشر جاودانه است.
اگرچه در غرب گریز به اسطورهها برای گریز از سلطه عقل و تکنولوژی است و در شرق، بهویژه ایران، بهدلیل نرسیدن به مرزهای سلطهگر عقل پرداختن به اسطورهها چندان مورد اعتنا نیست، بههرحال دیر یا زود باید به این مخزن عظیم فرهنگی و ملی سری زد و آن را برای نسل نو آماده کرد. چون زبان اسطوره زبان رمز است و نیازمند تاویل است. به همین دلیل است که «کشورهای اروپایی از دیرباز کتابهای تاریخی را برای گروههای سنی مختلف کودکان و نوجوانان به اشکال رمان، نمایشنامه، زندگینامه داستانی و تاریخ به زبان ساده همراه با تصاویر و نقاشیهای بسیار زیبا منتشر کردهاند» (برآبادی، 1385: 69) تا کودکان و نوجوانان را با دنیای اسرارآمیز و رمزآلود افسانهها و قصههای کهن بیشتر آشنا کنند.
این آشنایی و دوستی نسل نو با افسانهها و اسطورههای کهن نهتنها ضامن حفظ و بقای این میراث گرانقدر خواهد شد، بلکه به شکوفایی و گسترش آن نیز خواهد انجامید. دکتر کمال پولادی میگوید: «بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران معتقدند که مراحل رشد کودک و ویژگیهای ذهنی او در دوران ابتدایی زندگی شباهتهای بسیاری با ذهنیت بشر اولیه در زمان خلق اسطورهها دارد. بعضی از جامعهشناسان بر این باورند که اسطورهها در زمانی از حیات بشر اولیه پدید آمدهاند که او روزگار کودکی خود را طی میکرده و ذهنیتش با اسطوره همراه بوده است. یکی از تاثیرات مهم اسطوره بر روان کودکان کمک به این گروه سنی در غلبه بر تنشهای درونی است، چراکه کودکان با قهرمانهای اساطیری همذاتپنداری میکنند و آنان را الگوی خود قرار میدهند.» (نیلی، 1384: 12)
البته اینجا باید تفاوتی بین ذهنیت کودک و ذهنیت نوجوان قائل شد. اگر به مراحل رشد شناختی از دیدگاه پیاژه توجه کنیم، میبینیم که او این مراحل را به چهار مرحله تقسیم کرده است:
1- دوره حسی- حرکتی (از تولد تا دو سالگی)
2- دوره پیشعملیاتی (از دو سالگی تا هفت سالگی)
3- دوره عملیات عینی (از هفت سالگی تا دوازده سالگی)
4- دوره عملیات صوری یا انتزاعی (از دوازده سالگی به بعد)
شاید ویژگی عمدهای که تفکر نوجوان را از کودک متمایز میسازد این است که نوجوان نهتنها به آنچه هست میاندیشد، بلکه به «آنچه میتواند باشد» نیز فکر میکند. از آنجا که هر نوجوان قابلیت تجسم احتمالات نامحدود را پیدا میکند، مهارت تفکر فرضی• یکی از برجستهترین خصوصیات ذهنی او را تشکیل میدهد. «پیاژه این دوره را، که شاخص عمده آن ظرفیت نوجوان در تفکر انتزاعی است، دوره عملیات صوری نامیده است که به او امکان میدهد با راهبردهای تازهای دادههای اطلاعاتی را دستکاری کند و قابلیت تازهای در درک مفاهیم انتزاعی، فرضیهآزمایی و تجسم احتمالات نامحدود پیدا کند.» (احدی و جمهری، 1386: 101)
اين همذاتپنداري با قهرمانهاي افسانهاي و اسطورهاي گاه رنگ ديگري به خود ميگيرد و به گونه ديگري حاصل ميگردد. فيلمها و كارتونهاي بيشماري را ميتوان نام برد كه با قهرمانپردازيهاي پوچ و توخالي، با بهرهگيري از امكانات باورنكردني دنياي مجازي تصوير، چنان بهسرعت بين مخاطبان كودك و نوجوان جا باز ميكنند و مورد توجه قرار ميگيرند كه باعث شگفتي ميشود.
آثار فراوانی برای اثبات این ادعا میتوان نام برد؛ برای مثال، هری پاتر؛ اثری که در زمان کوتاهی دستکم به 55 زبان ترجمه شد و در 200 کشور شهرت و مقبولیت یافت. این اثر، که نویسندهاش موفق شده بیش از 40 جایزه مختلف دریافت کند، اثری است که «بهروشنی میتوان دریافت روح کلی اثر، هرچند طبیعی و ساده، زاییده یک روح ضدمسیحیت است. از طرفی این فکر در حوزهای انتشار یافته که بسیار تاثیرپذیر و مستعد است که همان حوزه کودک است. چنین موفقیت بهتآوری با چنین درخشش و سرعتی، توجیه دیگری ندارد. ما با پیروزی سیاهیها روبروییم، آن هم در دنیایی بدون خدا.» (بهداد، 1383: 7)
در چنین اثری کودکان به مدرسه جادوگری میروند و با شربتهای جادویی و علم پیشگویی و استحاله و زبان حیوانات اهریمنی مثل مار و اژدها آشنا میشوند و در گیرودار رقابت و کشمکش بر سر قدرت حتی نیروهای بهظاهر خیر نیز همچون نیروهای شر از روشهای جادوگری برای برتری خویش استفاده میکنند.
چنین فضای آمیخته با جادوگری و افسون وقتی با جادوی بزرگتری یعنی سینما همراه میشود، بسیار تاثیرگذارتر خواهد بود؛ آنگونه که در درازمدت تلاش کودکان و نوجوانان برای رسیدن به خیر و نیکی کم میشود و شر و زشتی در جامعه انسانی افزایش مییابد.
به نظر میرسد موفقیت هری پاتر و آثاری از این دست محصول تلفیق ارزشها و قصههای کهن با ارزشها و تکنیکهای دنیای جدید است؛ آثاری که در پرداخت داستانیشان از تکنیکهای جدید استفاده شده و به همین دلیل مورد توجه و علاقه کودکان و نوجوانان قرار میگیرد. پس اگر ما نیز در پی آن هستیم که کودکان خود را با آثار کهن خویش آشنا سازیم و این میراث را به دست آنان بسپاریم، باید از تکنیکهای جدید استفاده کنیم، چون نقل افسانههای گذشته به همان صورتی که هست، جذابیتی برای آنها نخواهد داشت. «چطور ممکن است ادبیات فاقد عناصر دنیای جدید باشد و در عین حال برای بچههای دنیای جدید جذابیت داشته باشد. اولین عاملی که ضرورت دارد، این است که ما باید داستانهای خود را نجات بدهیم. اگر ما بتوانیم ارزشهای دنیای جدید را وارد داستانهای خود کنیم، مسلما این داستانها را نجات خواهیم داد، وگرنه داستانهای ما محکوم به شکست هستند.» (عموزاده خلیلی، 1385: 9)
یکی از شیوههای مهم در حفظ داستانهای کهن و اسطورههای ملی استفاده از روش فانتزی است؛ شیوهای که میکوشد با پرورش و خلق دوباره ادبیات کهن و افسانههای قومی، آن را برای مخاطب کودک و نوجوان این روزگار مناسب کند. شیوه فانتزی از پرکاربردترین گونههای ادبی است که نویسنده میکوشد آگاهانه از دنیای واقعیتهای مورد پذیرش همگان دور شود تا با بازسازی دنیاهای دیگر و بهرهگیری از حوادث شگفتانگیز و تخیلی ابعاد جدیدی از واقعیت را آشکار کند. فانتزی را با عباراتی مثل خیالانگیز، تخیلی، عجیب، آن جهانی، مافوقالطبیعه، رمزآلود، هراسآور، حیرتآور، جادویی، غیر قابل توضیح، رویایی و حتی به نحوی متناقض و واقعگرا تعریف کردهاند. این اصطلاح برای آثاری به کار میرود که نویسندگانشان اغلب «با دگرگون کردن یک یا چند خصلت ویژه از واقعیت روزمره، دست به خلق جهانهایی کاملا نو میزنند و یا شخصیتهای اثر خود را در جهانی واقعی، درگیر تجارب فوقالعاده و شگفتانگیز میکنند.» (ابراهیمی، 1379: 143)
البته «انتخاب درونمایه مناسب با سن کودک و نوجوان از جمله نکاتی است که نویسنده باید به آن توجه داشته باشد. با آنکه انتخاب درونمایه به خواست و هدف نویسنده بستگی دارد، لازم است که در خور درک ذهنی و روانی و رفتاری این گروه باشد.» (جلالی، 1388: 42) جلالی این شیوهها را برای خلق داستانهای فانتزی برمیشمرد: شباهتیابی در اشیا و مکانها، رویا و خواب، همذاتپنداری، گریز ذهنی از زمان و مکان، ارتباط گفتاری با عوامل غیرانسانی داستان و خلق موجودات ذهنی و ساختگی.
قصهگويي
وقتی عنوان عام قصه را به کار میبریم، منظورمان مایه اولیه هنرها و فعالیتهای متعدد و متنوعی است؛ مثل نمایش یا فعالیتهای گروهی که کودک را با نقشهای اجتماعی و مسوولیتپذیری آشنا میکند؛ عکس که کودک با دیدن آن میتواند قصهای بسازد و غیرمستقیم مفهوم آن را دریابد، فیلم کودک که میتواند تماشای آن به دایره لغات کودک بیفزاید و نور و رنگ و موسیقی را توام در خدمت بیان فکری والا به کار گیرد، نمایشهای عروسکی که با شخصیتبخشی به شکوفایی تخیل کودک کمک میکند، و حتی در ردههای سنی بالاتر با دادن سوژه و موضوعی داستانی خود به خلق قصه بپردازد یا حداقل قصه ناتمامی را کامل کند، و یا ترکیبی از موارد ذکرشده را نیز میتوان برای تکامل قوای ذهنی-شناختی او بهکار برد.
در این میان نقش قصهگویان و راویان این میراث ارزشمند بسیار مهم و تاثیرگذار است. «مدتهای طولانی پیش از آن که پدیده چاپ و کتاب چاپی بهصورت منبعی برای تفکر و فعالیت خلاق انسان درآید، جهان از یک میراث غنی برخوردار بوده است که این میراث ادبی بهشکل شفاهی بوده و بهوسیله هنر قصهگو زنده و پویا نگاه داشته شده است. این ادبیات پویا و متحول، که بهدست همه انسانهای متاثر از محیط شکل گرفته است، ادبیات ایستایی نبوده است که در میان جلدهای کتاب دستنخورده باقی مانده باشد، بلکه با مردم زندگی کرده و تغییر یافته و جابهجا شده است. این ادبیات، ادبیاتی قومی است که با صنعت چاپ به هنر قومی مبدل شده است.» ( چمبرز، 1382: 12)
با نگاهی به گذشتههای دور درمییابیم که سنت قصهگویی بین پدران و بهویژه مادران این سرزمین رایج بوده؛ سنتی که کودک را برای زندگی اجتماعی و آموختن اصول اخلاقی آماده میساخته است. اگر میبینیم ادبیات تعلیمی ما بیشتر با تمثیل و حکایات و روایات آمیخته، به آن دلیل است که قصه و افسانه فقط برای لذت بردن و پر کردن اوقات فراغت و سرگرم شدن نبوده، بلکه تفکر در سطح ذهن کودک کسب مهارتهای گوش دادن، آموختن بهتر زبان محاوره، اندیشیدن خلاق و آشنایی با تجربه نسلها نیز از اهداف آن بهشمار میآمده است.
حتی پیش از آن که کودک زبان بگشاید، از ادبیات زنانه یعنی لالایی بهرهمند بوده است؛ ادبیاتی قبل از زباندانی و پیش از زبانبازکنی کودک؛ «ادبیاتی که کودک قبل از زبان گشودن از فرم آن بهخوبی استفاده میکند و درک و دریافت محتوای آن را به سالهای بعد وامیگذارد؛ یعنی در ماههای اول از آهنگ و وزن و قافیه و جادوی الفاظ بهرهمندی حاصل میکند و معانی و مفاهیم را پس از آموختن زبان اندر مییابد.» (سرامی، 1385: 35) کمکم که کودک به چهار-پنج سالگی میرسد، تحتتاثیر قصهها و افسانهها قرار میگیرد و در حدواندازه خویش به معانی و مفاهیم آنها پی میبرد؛ معنا و مفهومی که با رشد بیشتر او شاید کاملتر شود و حتی کاملا متفاوت گردد.
قصهگویان از ادبیات قومی زمینه دلخواه را برمیگزینند، آن را مطابق شخصیت و سبک خویش و مخاطب مناسبسازی میکنند و با صدای موثر و شیوه بیان کارآمد به گوش و خیال شنوندگان میسپارند. وجود اغراقها و خرق عادات در این افسانهها و قصهها به پرورش تخیل و آشنایی با هویت ملی و قومی کمک میکند. خانم میهیل آربوثنات معتقد است: «قصههای قومی وسیله پیوند جامعه بودهاند. این قصهها نهتنها بیانگر بلکه سازماندهنده و تقویتکننده افکار، احساسات، اعتقادات و رفتارهای مردم نیز بودهاند.» (آربوثنات، 1964: 255) به همین دلیل از بهترین راههای شناخت و بررسی جامعه و فرهنگ بهشمار میآیند.
پدر و مادر و مربی هرکدام به سهم خود میتواند در تثبیت ارزشهای انسانی، کمک به ایجاد نگرش مثبت کودک به جامعه و پیرامون خویش و شکوفایی خلاقیت و تخیلش بکوشد و درحقیقت نوعی آموزش مقدماتی برای زندگی در بزرگسالی را به او بیاموزد. البته این امر به ارتباط منسجم خانه، مدرسه و جامعه وابسته است؛ محیطهایی که اگر قواعد و قوانین حاکم بر آنها همجهت و همسو با یکدیگر نباشند و ارزشهای یکسانی تبلیغ نکنند، موجب حیرانی و سرگشتگی کودک خواهند شد که در بزرگسالی نیز با دو یا چند سیستم رفتاری و فکری دستبهگریبان خواهد بود. این آشفتگی و حیرانی نتیجه آن است که این سه محیط مهم و موثر نتوانستهاند به یک فرهنگ مشترک دست یابند یا به توافق برسند. البته «فرهنگ مشترک هرگز به این معنا نیست که آنچه اقلیتی به آن اعتقاد دارند و آن را درست میدانند در میان همه گسترش دهیم، بلکه فراهم ساختن شرایط لازم برای مشارکت همه مردم در آفرینش و بازآفرینی مفاهیم و ارزشهاست. این امر مستلزم طی کردن فرایند آزادمنشانهای است که در آن همه مردم در تبادل نظر برای حل مسائل مهم مشارکت کنند. لازمه این امر برطرف کردن بسیاری از موانع واقعی مثل نابرابری در قدرت، ثروت و زمان لازم برای تفکر است که سر راه چنین مشارکتی را گرفته است.» (زایپس، 1380: 22)
فرهنگ مشترک حتی میتواند مردم سرزمینهای دور و نزدیک را به سرچشمه دوستیها و مهربانیها بکشاند. شباهتهای فراوانی که بین قصههای سرزمینهای مختلف دیده میشود، بنا به هر دلیلی که باشد (نظریه اسطوره طبیعت، بقایای آیینهای مذاهب کهن و فراموششده یا نیازها، مسائل و تجربههای مشترک انسانها)، نشاندهنده یکسانی یا حداقل شباهت فراوان بین نسلهای بشر است؛ نسلهایی که در طی سالیان دراز ارزشها و آرمانهای بلند خود را در قالب قصههای زیبا برای کودکان خود به یادگار مینهند و در حفظ آن میکوشند.
کودکانی که مخاطب این قصهها هستند در باورهای خود قهرمانان راستین را میستایند و بهکمک همذاتپنداری خود را از یاران خیر و پاکی بهشمار میآورند. فرقی هم نمیکند کی و کجا زندگی میکنند. میتوان امیدوار بود که آنان هیچگاه دستخوش خواستههای شیطانی و افزونطلبانه مستبدان سرزمینشان نشوند و همواره برای گسترش خوبیها دستها را بفشارند.
قصهگو و نویسنده کودکان و نوجوانان قصه را به گوش و تخیل کودکان میسپارد. آنها چهره قهرمانان، قدرت فوقالعادهشان، فضای داستان، رنگها، موسیقیها، بوها، طعمها و حتی موجودات جادویی و ماورایی را، که در زندگی واقعی تحقق آنها بسیار بعید است، در ذهن خود مجسم میکنند و خود را به چنین فضای دلانگیزی میسپارند که با شادی قهرمان شاد میشوند و با اندوه او گریه میکنند. ترسها، امیدها و ناامیدیها همه رنگ واقعیت مییابد و اینها همه در تخیل کودک ساخته میشود. متاسفانه امروزه تلویزیون و بازیهای رایانهای این قدرت تخیل و بازآفرینی ذهنی را از کودک سلب میکند. همهچیز بهصورت عینی و جزیی بر صفحهنمایش نقش میبندد و بهنظر دکتر بتلهایم این یعنی مرگ تخیل، «زیرا تلویزیون که ادعا دارد کودک را در خیالپروری و خیالپردازی یاری میدهد، درحقیقت نیروی خیالپردازی و خلاقیت فکری او را سلب میکند، چرا که شخصیتها و چهرههای داستانها و افسانههایی که بهصورت فیلمهای تلویزیونی ارائه میشوند آنقدر در نظر کودک واقعیت ملموس پیدا میکنند که نهتنها کودک به خیالپروری درباره آنها تشویق نمیشود، بلکه از همانندسازی خویش با آنها نیز، که پیآمد اندیشه و تفکر و تداعیها و بازاندیشیهای بسیار است، بازمیماند.» (بتلهایم، 1976: 13)
با این همه نمیتوان سلطه بیچونوچرای تصویر را رد کرد؛ باید این حقیقت را پذیرفت و از آن به بهترین صورت بهره برد.
هنری که در قالب حماسه چهره مینماید بهتر از هر فرم و شكل ادبي ديگري ميتواند از تركيب تاريخ و اسطورهها و افسانهها سخن بگويد و روحيه پهلواني و قهرماني يك ملت را احيا كند و هرجا كه لازم بداند، با خرق عادات و اغراق و مبالغه در روايت و تصويرگري، خواننده را دچار اعجاب و حيرت كند.
فردوسی در قرن چهارم دست به نظم پارهای از این قصهها و افسانههای گردآمده میزند تا روحیه ایرانیان را در برابر سلطه اعراب و اقوام بیابانگرد ماورا النهری زنده کند و به ایرانیان قرن چهارمی، که تا چشم باز کردهاند، ترکان و اعراب را سرور خود دیدهاند، گذشته درخشان و پربارشان را نشان دهد. البته شاهنامهاي كه فردوسي سرايش آن را بهعهده ميگيرد تنها به نظم حوادث و ماجراهاي ذكرشده در منابع و مآخذ بسنده نميكند، بلكه شاهنامه او شناسنامه روابط دروني آدمها در خانواده، در جامعه، در تاريخ و در افسانهها و اسطورههاست. فردوسي روح زمان خود را در اثرش منعكس ميكند. حماسه او حماسه دشمني ايرانيان با ستمگران و بيدادگران است؛ ستايشگر انسان خردمندي است كه با قوت و قدرت با بدي ميستيزد، فرامين اهورايي را گسترش میدهد و نشانههاي اهريمني را ميزدايد تا جهاني شايسته شكل گيرد كه در راس هرم قدرتش فرماندهي دادگر و عادل قرار گيرد كه اين خود از انديشهها و تفكرات مذهبي فردوسي و خصلت داستانهاي حماسي و اسطورهاي، كه بدي و شر مقهور نيكي و خير خواهد شد، ناشي شده است.
اين افكار و مضامين تنها اطلاعرساني يا فكر در قالب ماده خام نيست، بلكه چنان در بافت اثر او جان گرفته كه به عنصري از عناصر سازنده آن تبديل شده و حتي به نماد يا اسطوره بدل گشته است. بهگفته ارسطو بينديشيم كه تاريخ را امري جزیي ميداند كه تنها به نقل امور رويداده ميپردازد، اما شعر را امري كلي ميداند كه به اموري ميپردازد كه روي دادنشان ممكن است و اين امكان به فردوسي قدرت خلق حماسهاي بخشيده است كه از مرزهاي تاريخ ميگذرد و حتي شگفتانگيزترين حادثه را نيز براي مخاطبان آزمودني و تجربهپذير مينمايد؛ قلمروي كه در آن مذهب، فرهنگ توده، انسانشناسي، جامعهشناسي، روانكاوي و زيبايي هنري و ادبي شريكاند كه اگر فقط نقل تاريخ بود، ديگر نميتوانستيم اوضاع و احوال بيروني، سياسي، اجتماعي و حتي اقتصادي زماني را جستجو كنيم و دريابيم كه اثر سترگ او در آن خلق شده است.
آشنايي كودكان و نوجوانان با اين كتاب ارزشمند نميتواند صرفا از طريق متن اصلي آن صورت گيرد. زبان بهنسبت كهن، وجود لغات ناآشنا و بيگانه با ذهنيت كودكان، پيچيدگيهاي داستاني و ابيات پندآموز و عبرتآميز همگي ممکن است مخاطب كمسنوسال را از درك اين كتاب بزرگ دور سازد و از فهمش مايوس گرداند. پس چه بهتر كه قصههايي از شاهنامه كه اعمال پهلواني و قهرماني در آن بيشتر است با كيفيتي قابل قبول به تصوير درآيد تا بيشتر مورد توجه كودكان و نوجوانان قرار گيرد. بايد پذيرفت كه زبان تصوير زباني تاثيرگذار و پايدار است كه ميتواند براي انتقال مفاهيم ارزشمند يك ملت به نسل نو بهكار گرفته شود و مورد بهرهبرداري قرار گيرد.
افسانههای دینی نیز مثل مختارنامه، حمله حیدری و… در کنار اسطورههای ملی در تقویت ریشههای مذهبی و عقیدتی آنان و بالا بردن سطح اندیشه كودكان و نوجوانان نقش مهمی دارند، چراکه گاه ممکن است مخاطب خود را با الگوها و شخصیتهای آن همانند سازد و تا سالها به آن ارزشها و مفاهیم پایبند بماند. «کودک نیازمند تربیت اخلاقی است که با ظرافت و فقط از راههای غیرمستقیم و ضمنی، مزایای رفتار منطبق با اخلاق را به او نشان دهد و این نه بهوسیله مفاهیم مجرد اخلاق بلکه از راهی صورت میگیرد که درستی آن محسوس و درنتیجه برای کودک دارای مفهوم است.» (بتلهایم، 1976: 26)
آشنايي فردوسی با داستانهاي كهن و دسترسي به منابع و مآخذ شاهنامه، همچنين قدرت قريحه و استعداد شاعري، او را به سرودن حماسه ملي ايرانيان علاقهمند نمود تا آنجا كه بيش از سي سال از عمر خود را صرف سرودن شاهنامه كرد. کودکان و نوجوانان ما اگر با مفاهیم والای شاهنامه آشنا شوند، میتوان امیدوار بود که به این نتایج و دستاوردها برسند:
• تقویت روحیه حماسی، اتحاد و همبستگی و یادآوری مفاخر ملی
• نفی هرگونه ستمگری، ستمکشی، سلطهگری و سلطهپذیری
• حفظ و احیای آدابورسوم و عقاید ملی و انتقال آن به نسلهای بعد
• آشنایی با قصه که تجربه نسلها و آمیختگی تجربه و حکمت است
• آرمانگرایی و کمالطلبی پهلوانان ملی موجب همذاتپنداری است و تعالی هویت ملی را در پی خواهد داشت
ا آشنایی با روحیات و تمایلات قهرمانان داستان که هر کدام ممکن است نماینده قوم، تفکر یا سلیقهای باشد
• جذابیت قصه و تناسب آن با روحیه کودک و نوجوان موجب انتقال هنرمندانه مفاهیم بهصورت غیر مستقیم میشود که پذیرش مخاطب را نیز به دنبال دارد
• تعلیموتعلم همواره از راه تمثیل و روایات و حکایات عمیقتر و کارآمدتر است
• تجارب و مفاهیمی که در قصهها و حکایات بازگو میشود شاید اثر و نتیجه خود را بهزودی نشان ندهد و سالها در دل و جان مخاطب نهفته باقی بماند، اما درنهایت آشکار میگردد و فرد رفتاری همسو با آن ارزشها از خود بروز میدهد
• آشنایی با زندگی طبقات مختلف مردم
• گاهی بیان ساده مفاهیم عمیق فقط از راه قصه برای کودکان و نوجوانان امکانپذیر است، چون با توجه به سنوسال آنان نمیتوان از قالب یا راه دیگری به نتایج موردنظر دست یافت
• بحث و تبادل نظر پس از شنیدن قصه موجب گسترش مهارت ارتباطی و اعتمادبهنفس کودکان و نوجوانان میشود
• شکوفایی ذوق و استعداد هنری و رشد حس زیباییشناسی آنان
ش پرورش تخیل و قدرت پیشبینی از راه آشنایی با محیط و مناسبات آن که از راه قصه حاصل میشود
• گاهی شنیدن رنجها و دردهای قهرمانان قصه باعث همذاتپنداری با آنان میشود و ارزش شادیها بیشتر نمایان میگردد و گاهی شادیهای قهرمانان موجب امیدواری و کاهش درد و رنج مخاطب میشود، حتی اگر این حالت موقتی و زودگذر باشد
• اوقات فراغت کودکان و نوجوانان با لذتی فراموشنشدنی همراه میشود.
نتیجهگیری
كودكان و نوجوانان، بهاقتضاي سنوسال خود، به تصوير و جذابيتهاي كارتون و فيلمهاي انيميشن تمايل بيشتري دارند. ميتوان با استفاده از اين اشتياق، بسياري از متون حكمتآموز كهن را كه در حال فراموشياند در قالبي نو احيا كرد و براي مخاطبان ويژه خود ارایه نمود.
علاوه بر زبان تصوير، بهرهگیری از شیوههایی مثل فانتزی، سادهنویسی و مناسبسازی اینگونه متون را از خطر فراموشی در امان میدارد و کودکان و نوجوانان را با سرچشمههای فرهنگ و مذهب این سرزمین آشنا میسازد. اگر بتوانیم با بهرهگیری از شیوهها و تکنیکهای مدرن، آثار حماسی و اسطورهای خود را با شرایط زمانه وفق دهیم، موفق خواهیم بود، وگرنه کودکان و نوجوانان ما به آثاری روی خواهند آورد که نه سنخیتی با ذهنیت و فرهنگ دینی و ملی ما دارد و نه در دراز مدت چیزی از این سرمایه عظیم باقی میماند.
قصهگويي و قصهنويسي از متون كهن نيز ميتواند، در كنار بهرهگيري از زبان تصوير، به انتقال مفاهيم ملي و ديني بينجامد. امروزه محققان اين شيوه را برای تکامل مغز نوزادان، گسترش دایره واژگانی کودکان، رشد و شکوفایی خلاقیت نوجوانان و آموزش ارزشهای اخلاقی و انسانی به جوانان و بزرگسالان توصیه میکنند. قصهگویی، علاوه بر پر کردن اوقات فراغت و لذتبخشی به مخاطبان خود، همواره اهداف دیگری نیز دنبال میکند؛ اهدافی که میتوان به سه دسته فردی، خانوادگی و اجتماعی تقسیم کرد. آموزش و پایبندی به ارزشهای والای دینی و ملی فرد را آماده ورود به جامعه میکند، اتحاد و همبستگی بین افراد خانواده و لذت همنشینی با اعضای فامیل میتواند تاثیر بسیار مهمی بر اجتماعپذیری افراد خانواده داشته باشد و درنهایت حفظ و احیای ارزشهای ملی و آرمانهای دینی در سایه اين هنر به بار مینشیند.
در اين ميان كتاب شاهنامه فردوسي براي تبديل شدن به تصاوير متحرك و همچنين قصهگويي و بازنويسي براي كودكان و نوجوانان قابليتهاي فراوان دارد. شرح قهرمانيها و پهلوانيها، موجودات شگفتانگيز و خيالي، حوادث باورنكردني و ماجراهاي عجيبوغريبي كه در اين كتاب ذكر شده ميتواند براي ذهن خيالپرداز كودكان و نوجوانان بسيار جذاب و قابل توجه باشد. همذاتپنداري كودكان و نوجوانان با قهرمانان و پهلواناني كه انديشهاي ايزدي دارند، گفتاري خردمندانه بهكار ميگيرند و رفتاري انساني نشان ميدهند نهايت آرزوي نسلي است كه خود را پاسدار ارزشهاي ديني و ملي خود ميداند.
ناگفته پیداست که شاهنامه سترگ فردوسی بازتاب خواستهها و سلیقههای مردمی است که نمیخواستهاند غبار تاریخ فراز و فرود زندگیشان را بپوشاند و نام این سرزمین را بسترد. با دل و جان آن را به ما سپردهاند و تا به این غایت پیش آمده است. حال وظیفه ماست که با تقویت و بها دادن به هنر والای قصهگویی و قصهنویسی برای کودکان و نوجوانان، كه ميتواند درنهايت به خلق آثاري تصويري از اين كتاب عزيز ختم شود، به جاودانگی این اثر کمک کنیم و خود نیز از بهرهگیران آن باشیم. اگرچه آن حکیم فرزانه نمیرد ازین پس که تخم سخن را پراکنده است، آبیاری عنایتآمیز ما نیز به سرسبزی و شکوه آن بدون شک خواهد افزود. چنین باد.
****
* استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد ملایر
منابع
ابراهیمی، حسین (1379)؛ «فانتزی؛ دریچهای به امکانات نو»، پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان، شماره 20. صص 143-146.
احدی، حسن و جمهری، فرهاد (1386)؛ روانشناسی رشد، نوجوانی، بزرگسالی، تهران؛ انتشارات پردیس.
بارت، رولان (1381)؛ نقد حقيقت، مترجم: شيريندخت دقيقيان، تهران، نشر مركز.
بتلهایم، برونو (بی تا)؛ کاربردهای افسون، مترجم: دکتر کاظم شیوا رضوی، چاپ اول، تهران، انتشارات دیبا.
برآبادی، محمود (1385)؛ «مصاحبه با محمود برآبادی»، پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان، شماره 47. صص 68-72.
بهداد، بهار (1383)؛ «هری پاتر، موفقیت درخشان و زودهنگام»، پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان، شماره 36 . صص 4-10.
جلالی، مریم (1388)؛ «شیوههای فانتزیسازی ادبیات کهن»، کتاب ماه کودک و نوجوان، شماره 138-139. صص 41-43.
چمبرز، دیویی (1382)؛ قصهگویی و نمایش خلاق، مترجم: ثریا قزلایاغ، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
زایپس، جک (1380)؛ هنر قصهگویی خلاق، مترجم: مینو پرنیانی، تهران، انتشارات رشد.
ژيران، ف (1375)؛ فرهنگ اساطير آشور و بابل، مترجم: ابوالقاسم اسمعيلپور، تهران، انتشارات فكر روز.
ستاری، جلال (1383)؛ «هری پاتر میمیرد»، پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان، شماره 36. صص 14-34.
سرامی، قدمعلی (1385)؛ پنج مقاله درباره ادبیات کودک، تهران، انتشارات ترفند.
عموزاده خلیلی، فریدون (1385)؛ «ارزشهاي زندگي جديد از فرم تا محتواي ادبيات كودك، مصاحبه با فریدون عموزادهی خلیلی»، پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان، شماره 45-46. صص 5-19.
گرین، الین (1378)؛ هنر و فن قصهگویی، مترجم: طاهره آدینهپور، تهران، انتشارات ابجد.
گودرزی دهریزی، محمد (1387)؛ ادبیات کودکان و نوجوانان ایران، تهران، قو.
نیلی، زهره (1384)؛ «گذر از هفت خوان زندگی به یاری اسطوره»، کتاب هفته، دوره جدید، شمارهی 23، تهران. ص12.
هادفيلد، ج.آ (1370)؛ روانشناسي كودك و بالغ، مترجم: مشفق همداني، تهران، انتشارات صفي عليشاه.
May hill,Arbuthenat.(1964).