مدرسه پسر کلاس اولی من
ساره محمودی//
هیچوقت در دوران تحصیل چه در مدرسه و چه دانشگاه این حس به سراغم نیامد که: “ای وای امروز مدرسه (دانشگاه) تعطیله” و بعد از آن هم دچار ناراحتی بشوم. اما امروز پسر شش سال و نیمه من برای چندمین بار است که این حس را دارد تجربه میکند و از اینکه امروز مجبور است خانه باشد کسل و ناراحت است.
خب در واقع نمیدانم این احساس فرزندم مهر تاییدی بر سیستم آموزشی مدرسهاش است یا نه، اما حداقل اینرا میدانم که مهرتاییدی بر انتخاب ما برای دبستان پسرمان است. ما به دنبال جایی بودیم که در دوره دبستان پسرمان شاد باشد و همچنان کودک. ما به دنبال یک مدرسه زندگی بودیم که به دور از آموزشهای مستقیم، فقط و فقط بستر لازم برای رشد توانمندیهای فرزندمان و آگاه کردن او نسبت به این توانمندیها را فراهم کند. آنهم نه توانمند شدن به آن معنا که در فلان آزمون علمی رتبه اول را کسب کند؛ بلکه توانمند شدن در مهارتهای زندگی فردی و اجتماعی.
نمیخواهم بگویم که مدرسه پسر کلاس اولی من کاملا همان مدرسه ایدهآل ماست اما شروع کننده و پیشرو در تغییر سیستم آموزش و پرورش سنتی ایران است که شخصا به عنوان فردی که تا به الان درگیر این سیستم آموزشی هستم به جز تخریب خلاقیت، قدرت تفکر، استقلال اندیشه و اعتماد به نفس، چیز دیگری در خروجی این سیستم رایج مشاهده نکردهام.
بعضی صبحها که پسرم دیر به مدرسه میرسد نگران این موضوع است که الان circle time را از دست میدهد. این circle time یک زمان 15 الی 30 دقیقهای است که به منظور تخلیه انرژی بچهها در ابتدای روز در نظر گرفته شده است. بچهها دور هم مینشینند و از اتفاقاتی که روز گذشته برایشان رخ داده با هم و با مربیهایشان صحبت میکنند و نظر میدهند و مربی هم از کارهایی که قراراست ان روز انجام بدهند برایشان میگوید. (البته در پایههای بالاتر، این خود بچهها هستند که هر روز برنامه کاری روز بعدشان را تعیین میکنند و در جدولی در پاتوق نصب میکنند.) این circle واقعا به شکل یک حلقه فیزیکی و نشسته بر روی زمین است و چون کل مدرسه مفروش است، بچهها در ابتدای ورود کفشهایشان را در میآورند. در پاتوقشان هم میز هست و هم فرش. بله پاتوق، نه کلاس.
آن روز وقتی پسرم در حین بازی با دختردایی همسنش میگفت که مدرسه ما مثل خونه میمونه، با خودم فکر کردم که درست میگوید. یک ساختمان سه طبقه که هر طبقه در واقع یک سالن خیلی بزرگ است. در هر طبقه فضاهایی کوچکتر که با دیوارهای شیشهای از هم جدا شدهاند، وجود دارند که کاربریشان پاتوقها و ایستگاهها است. مثلا پاتوق کلاس اول و ایستگاههای حرکتی، حجم و ساخت و ساز، دوخت و دوز و بافت، نقاشی، زبان، آزمایشگاه برای مشاهدات و یک کتابخانه. هیچ فضای پوشیدهای در مدرسه وجود ندارد و به محض ورود به هر طبقه، با یک نگاه میتوانید همه چیز و همه افراد را ببینید. در فضای آزاد بین پاتوقها و ایستگاهها میتوانید بدوید، داد بزنید، با مبلها خانه و قلعه بسازید، تو قلعههایتان پناه بگیرید و از معلمتان بخواهید که شما را مخفی نماید، میتوانید دزد و پلیس بازی کنید یا به گیاهانی که نگهداریشان به عهده بچههاست آب بدهید.
پسر من عاشق ایستگاه حجم و ساخت و ساز است. برای استفاده از ایستگاهها یک زمان خاص در نظر گرفته شده که بعد از زمان ناهار است اما استفاده از ایستگاهها کاملا انتخابی و بدون هیچ اجباری است و بچهها میتوانند به هر ایستگاهی که دوست دارند بروند و یا اینکه اصلا نروند و با دوستانشان فقط بازی کنند.
خوشحالم که پسرم تکلیف در خانه ندارد و نهایتا باید از دایرهالمعارف یا اینترنت یا پرس و جو از اطرافیان تحقیقی که در مدرسه به عهده گرفته را انجام بدهد. سیستم سوادآموزی در مدرسه به صورت whole language یا کل به جز است و سوادآموزی ادبیخیلی جدی مطرح است. بچهها از خواندن کتابهایی با ویژگیهای مشخص (دارای جملات کوتاه و تکرار شونده) شروع میکنند. اول متن را درک میکنند و میخوانند، سپس جمله و بعد کلمه و در انتها کشف نشانهها اتفاق میافتد. در این شیوه، “معنا و لذت” نقطه کانونی است و در واقع آنچه طبیعی است اتفاق خواهد افتاد. انگیزه درونی پیشبرنده کودک است و برخلاف روش phonics که تاکید بر کنترل و زمانبندی خاص است، زمان در این روش مطرح نیست که البته این امر صبوری و همراهی خانواده را نیاز دارد.
روزی که پسرم گفت میخواهد مربیان مدرسهاش را حتما برای جشن تولدش دعوت کند، یادم آمد که در مدرسه پسرم از آنجا که مشاهده تک تک دانشآموزان از اصول سیستم آموزشیشان است، این احساس خوب به مربی دور از ذهن نیست. چون این مشاهدهگری ارتباط زیاد مربی با دانشآموز را میطلبد و چقدر خوب است که هم مربی مرد و هم مربی خانم هست در مدرسه.
دو روز پیش سام داشت در مورد “نحوه درست کردن ماست” از من میپرسید. بخشی از پروژه درس علوم بود و فردایش هم در مدرسه، خود بچهها “ماست” درست کردند و همراه با ناهارشان، ماست و خیار میل کردند. درس علوم در مدرسه به صورت یک پروژه بزرگ و بر مبنای کار گروهی و در قالب تحقیق، کارعملی، آزمایش، مشاهده فیلم، گوش سپردن به موسیقی خوب، ساخت و ساز، نمایش خلاق و اردوهای بیرون از مدرسه ارايه میشود. عملا بچهها به کتاب علومشان کاری ندارند چون در این پروژه تمام مفاهیم کتاب درسی پوشش داده شده. الان پسرم با مفهموم پروژه و بارش فکری و بحث و طبقهبندی اطلاعات و همراهی با گروه آشنا شده است. تمام اتفاقات در این پروژه تا آنجا که من مطلع شدم با لذت کشف همراه است. این خیلی مهم است: “لذت کشف”. حتی اگر این کشف یک کشف اشتباه باشد.
الان بالای شومینه منزل ما یک لوح زیبای گلی از رد پای پسرک من هست که یکروز با خوشحالی از مدرسه با خودش آورد و برایم توضیح داد که همراه با سایر دوستانش این لوحها را درست کردهاند تا طول پاهایشان را اندازه بگیرند و هر کدام هم از روش خودشان برای اندازهگیری استفاده کردهاند؛ یکی با لگو، یکی با مداد و دیگری با خطکش. گویی با این روش بچهها خودشان روشهای مختلف اندازهگیری را کشف کردند و نهایتا طول پایشان را با یکاهای مختلف بیان کردند و این یعنی “ریاضی در زندگی”. چه تعداد از ما که انواع فرمولهای سخت و پیچیده ریاضی را در ذهن داریم اما از به کاربردن سادهترین آنها در حل مسايل زندگیمان عاجز هستیم. یادم میآید که پارسال هم بچهها با ساختن چوب ماهیگیری با مفهوم اندازهگیری آشنا شدند. چند روز پیش هم با برگزاری مسابقه پرش با مفاهیم صفر، تساوی و محور آشنا شدند و این است اساس روش “به کار بردن ریاضی” در مدرسه پسرم.
شاید این چند سطر را باید ابتدای نوشتهام میآوردم. اما خب گاهی موضوعی که برایمان خیلی مهم است را میگذاریم در انتها تا تاکید بیشتری بر آن داشته باشیم و آن ورزش در مدرسه سام است. کلاس اولیها تا زمانیکه سرمای هوا اجازه بدهد روزهای شنبه میروند استخر. چنانچه دانشآموزی خودش درخواست آموزش داشته باشد، یک مربی شنای واقعا خوب که همیشه کنار بچهها است این کار را انجام خواهد داد. در غیر این صورت بچهها با بازیهایی که مربیهایشان مخصوص حضور در آب طراحی کردهاند وقت میگذرانند و یک سری از اصول اولیه شنا را هم آموزش میبینند و چقدر خوب است که هر پدری که مایل باشد میتواند پسرش را در استخر همراهی کند. روزهای سهشنبه را هم بچهها میروند باشگاه. در هر روز باشگاه بعد از انجام حرکات کششی، یکسری ورزش و بازی به بچهها ارايه میشود و دانشآموزان هم بر مبنای اینکه آن روز دوست دارند در کدام فعالیت شرکت کنند، یکی را انتخاب میکنند. والیبال، هندبال، فوتبال، بدمینتون و وسطی. عمده این ورزشهاست و البته به دور از هر نوع آموزش مستقیم در این سن.
به خاطر دارم یک روز که در باشگاه حضور داشتم، فوتبالیها داشتند با “دو” تا توپ بازی میکردند چون اصلا تاکید بر برد و باخت نمیشود و هدف لذت و یادگیری کار گروهی و همدلی است. در کنار استخر و باشگاه، در خود مدرسه هم ایستگاه حرکتی وجود دارد که شامل یکسری وسایل برای فعالیتهای بدنی بچههاست، مثل نردبان طنابی، فوتبالدستی، دارت، تشک کشتی و یک زمین کوچک چمن مصنوعی.
اینرا هم میتوانم اضافه کنم که در بین فعالیتهای اصلی، اگر زمان آزادی وجود داشته باشد بچهها به فعالیتهای گروهی مشغول میشوند که بیشتر شامل بازیهای فکری گروهی و آشپزی گروهی است و بچهها از بین آنها آنچه که دوست دارند انتخاب میکنند.
خب دیگر بروم و بقیه کتاب “توتوچان”، نوشته تتسوکو کورویاناگی، را بخونم. کتابی در مورد دخترکی که در سیستمی نوین و خلاقانه در ژاپن سالهای قبل، آموزش دیده و زندگی کرده است.