کودکِ فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت
مانیا عالهپور//
فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت (1393) به کارگردانی وحید جلیلوند داستان مردی بهنام جلال را روایت میکند که آگهیای در یکی از روزنامهها منتشر میکند و در آن اعلام میکند میخواهد پول زیادی به یک نیازمند مستحق ببخشد. افراد بسیاری بهعنوان متقاضی کمک جمع میشوند و پلیس هم از ترس هرجومرج مداخله میکند. تعداد زیاد مستحقان باعث میشود جلال تصمیم بگیرد تصادفی یک نفر را از میان درخواستکنندگان انتخاب کند. در میان یکی از کسانی که متقاضی گرفتن پولاند زنی هست که همسرش بهعلت تصادف، توانایی حرکت خود را از دست داده و به عمل جراحی نیاز دارد. این زن کودکی بهنام هلیا دارد که 5 یا 6 ساله به نظر میرسد. مادرش هر روز او را به دلایلی همراه خود به محل کارش میبرد. هلیا تقریبا هیچ حرفی نمیزند و پرسشی نمیکند. حتی وقتی مرد خَیر داستان از او نامش را میپرسد، مادرش بهجای او پاسخ میدهد. هلیا در این فیلم تقریبا مانند عروسکی است که مادرش دستش را میگیرد و همهجا میبرد. وقتی به خانه میرسند، بدون آنکه حرفی بزند به پدر ناتوانش نگاه میکند. وقتی لباسهایش را سریع عوض نمیکند، مادرش سر او داد میزند. هیچ اعتراضی به وضعیت موجود نمیکند و فقط در قالب نقشی صوری و صامت در این فیلم بازنمایی میشود.
این نوع بازنمایی از کودک در این فیلم، متاثر از رویکردی خاص در خصوص نگاه به کودک است. در کل دو رویکرد عمده در مورد فلسفه دوران کودکی وجود دارد که نحوه نگاه به کودک و رفتار با او را در طول تاریخ تحت تاثیر قرار داده است. رویکرد اول، که سنسالارانه است و بر اکثر دورههای تاریخ تعلیم و تربیت سایه گسترانده، بر عدم آگاهی، درخودماندگی، ضعف، نقص و گرایش کودکان به غرایز پست اصرار میورزد. بهطور کلی این رویکرد را میتوان رویکرد «کودک بهمثابه وسیله» نامید. در مقابل، رویکرد دوم بر آگاهی، روحیه پرسشگری، خلاقیت، معصومیت و تخیل کودکان تاکید میکند. «کودک بهمثابه هدف» نامی است که میتوان بر این رویکرد نهاد. هرچه به رویکرد دوم نزدیکتر باشیم، برای کودک ارزش و احترام بیشتری قائلیم. او را دارای هستی انسانی و شان و منزلت میدانیم و درنتیجه خشونت کمتری هم نسبت به او روا میداریم. این رویکرد دقیقا در مقابل رویکرد اولی است که سن را مبنا قرار میدهد، برای کودک اهمیتی قائل نیست و از ارزشهای رویکرد دوم دور میشود.
نگاهی که به کودک در این فیلم وجود دارد متاثر از نگاه به او بهمثابه وسیله است. هلیا چون هنوز بزرگ نشده، تقریبا وجود ندارد. هیچ روایتی از نگاه او در فیلم وجود ندارد. نمیدانیم احساسش چیست از اینکه پدرش نمیتواند با او بازی کند. چون هنوز بزرگ نشده و نقش اجتماعی ندارد، پس چیزی نمیفهمد و قرار نیست ما هم از احساساتش چیزی بدانیم. در صورتی که یکی از عناصر اصلی روایت بایست او میبود، ما جز کودکی که اتفاقات روزانهاش با مادرش را به سمع پدر ناتوانش میرساند شخصیت و کنش دیگری از او نمیبینیم.
این نوع بازنمایی از کودک، چون متاثر از رویکرد نگاه به کودک بهمثابه ابزار است، کارآمد نیست. این نگاه متاثر از زمانی است که کودک کاملا تحت کنترل والدین بود و تقریبا از خودش عاملیتی نداشت، حقوقی در جامعه نداشت و دارای شان و منزلت انسانی نبود. اما در عصر حاضر بهواسطه شناخت کودک، آگاهی از اهمیت وی در جامعه و نحوه نگاه به او دوران مستقلی بهنام دوران کودکی شکل گرفته است که از اهمیت او و ارزش قائل شدن برای او در دنیای کنونی نشان دارد.
کودک حداقل بهواسطه فضای مجازی و تکنولوژیهای ارتباطی وارد دنیای بزرگسالان شده است. او در استفاده از تکنولوژی کاملا تحت کنترل والدین خود نیست و عاملیت زیادی دارد. «کودکی» دورهای مشخص شناخته شده است. هزاران شرکت تولید محصولات فرهنگی برای کودکان بهصورت مستقل شکل گرفته است. صنعت وارد حوزه مربوط به محصولات کودکی شده است. سومین شرکت بزرگ دنیا، یعنی «دیزنی»، بهطور خاص در حوزه سرگرمی کودک فعالیت میکند و کودک از میان محصولات فرهنگی، تکنولوژیهای ارتباطی، روش استفاده از آنها و… دست به انتخاب میزند. اینها همه نشاندهنده این است که کودک امروز با کودک دیروز متفاوت است؛ پس باید نحوه نگاه ما به کودک نیز تغییر کند و اهمیتی متفاوت برای او قائل شویم.
وقتی برای کودک عاملیت در نظر میگیریم، باید به او بهعنوان فردی نگاه کنیم که میتواند فکر کند و کنش آگاهانه داشته باشد؛ کودکی که با آموزش میتواند ظرفیتهای خود را محقق کند. دیگر منتظر نیستیم که بزرگ شود و بعد او را ببینیم و به او مسوولیت بدهیم. او این ظرفیت را در خود دارد که بتواند عقلانی و منطقی عمل کند. برای این نوع نگاه به کودک پشتوانه روانشناسی و فلسفی کافی وجود دارد؛ بنابراین لازم است ما هم نگاهمان را به کودک تغییر دهیم و بهمثابه هدف به او بنگریم. بازنمایی کودک به این شکل در این فیلم اهمیت او را در اجتماع نادیده میگیرد و آن پشتوانه فکری را فراهم نمیکند که نیاز است جامعه کودک را فردی ببیند که اکنون مهم است، بلکه تنها بازتولید نگاه گذشته است.