هنردرمانی؛ شناخت و درمان کودکان با هنر
فاطمه امین خاکی* / دکتر محمدحسین حلیمی**//
امروزه هنر نقش مهمی در شخصیت کودکان ایفا میکند. هنر به عنوان یک امر موثر در شکوفایی استعدادها، توانایی و ارتقای سطح علمی و آموزشی کودکان اهمیت ویژهای دارد. کودکان سرچشمه پاک حیاتند، که بالفطره خلاق هستند. وقتی انسان پا به عرصه وجود میگذارد انرژی اولیه _روح حیاتیاش_ پاک است، همچون لوح سفیدی که پذیرای تاثیرات مهم تربیتی و محیطی است. این هنرمندان کوچک در مسیر آموزش اشتباه، تمام خلاقیتشان گرفته میشود به گونهای که تبدیل به هنرمندان ماشینی میشوند که فقط در پی پیاده کردن یکسری اصول و آموزههای نقاشی هستند و احساسات و حالات روحیشان به فراموشی سپرده میشود و این مرگ خلاقیت آنهاست. چرا که هنر، خودجوش است و هر گاه بخواهید با منطق و اصول همراهش کنید در جبری ناخواسته مغلوب میشود، از آنجا که ذات هنر، رهایی است، امروزه هنرمندان برای رهایی از این عصر ماشینی و قید و بندهای ذهنی خود، به مواد مخدر و مشروبات الکلی پناه میبرند که این رهایی موقت است. تنها راه رهایی و وصل شدن به چشمه خلاق وجود، ارتباط با ضمیر ناخودآگاه است.
هنرمندان کوچک ما بهترین مربیان ضمیر ناخودآگاه هستند. آنها بدون فکر نقاشی میکنند و بدون پایبندی به اصول واقعگرایانه رنگآمیزی میکنند، گویی دنیای آنها با دنیای مرئی ما تفاوت دارد. آنها با چشم دل نگاه میکنند و از پس پرده خیال رها از تمام قیود، دنیای خود را به تصویر میکشند. باید توجه داشت کودکان در سالهای اول زندگی هستند و اگر درست تربیت نشوند آینده جامعه به خطر میافتد. اهمیت کودکان در جامعه ما را بر این داشته است تا تاثیر هنر در تربیت و درمان کودک را بررسی کنیم.
پژوهش حاضر به روش تحلیلی، توصیفی گرد آمده است. دادهها به شیوه میدانی و کتابخانهای صورت گرفته و از روش تجزیه و تحلیل نقاشیهای یک مورد مطالعاتی استفاده شده است. بهاین ترتیب، مطالعه حاضر ضمن معرفی هنردرمانی، به استناد نقاشیهای کودکی روند تاثیرات هنردرماتی را نشان میدهد. عدم توجه به نقاشیهای به ظاهر خطخطی کودکان نویسندگان را بر این داشت تا با تحلیل نقاشیهای مورد مطالعاتی، ضرورت اهمیت هنر کودکان در شناخت و درمان شخصیت آنان را یادآور شوند.
نقاشی کودک
در بین فعالیتهای کودک، نقاشی فعالیتی است که از تحول شناختی، عاطفی و اجتماعی تاثیر میپذیرد و به همین دلیل به مقیاس وسیع در تشخیص روانی و روان تحلیلگری آنها به کار گرفته میشود.
نقاشی برای کودک فقط یک وسیله بیان تجزیه و تحلیل، یا توضیح و تشریح موجودات و اشیا نیست بلکه در عین حال وسیلهای است برای بیان زندگی عاطفی او. هنگامیکه کودک با آزادی و به دلخواه خود نقاشی میکند، در واقع حالت روحی و احساسات زمان حاضر و نیز احساسات و تحولات ریشهدار و ژرفتر خود را بیان میکند. بهاین ترتیب در حالیکه از بیان تجارب خود احساس رضایت میکند، همچنین خطوط مخصوص شخصیتش را نیز هویدا میسازد و ما را با نکات جالبی از زندگی پر رمز و راز خودش آشنا میسازد.
هنر درمانی:
هنر درمانی براساس تئوری اولیه روانشناسی زیگموند فروید و کارل گستاو یونگ پایهگذاری شده است. در این نوع از درمان بیشتر سمبلهایی که در ضمیر ناخودآگاه شخص که به صورت سدهای مختلفی در روان او ایجاد شده است مثل ترس، رنج، استرس، افسردگی، کمبودها، نیازها و… که به صورت ناراحتیهای جسمی و روحی ظاهرمیشوند شناخته و درمان میشوند. از راه هنر میتوان ضمیر ناخودآگاه را به سوی ضمیر خودآگاه کشاند و فرد را به این طریق تا حدودی به خود انسانیاش شناساند و مشکلات او را حل کرد.
فروید عقیده دارد: هر نوع ناراحتی روحی زخمی شدن خواستههای غرایز انسان است. او متعقد است که روان انسان دارای سه بخش است که از بدو تولد وجود دارد:
بخش نخست غرایز و خواستههای غریزی انسان است که در طول رشد شکل میگیرد؛ غریزههای لذتخواهی که شامل غریزههای جنسی، تماس بدنی، خوردن و آشامیدن و عکسالعملهای غریزی مثل ترسیدن، گریستن، خندیدن، و تکانهای عاطفی در ساختار روانی بشر از بدو تولد نسبتا ذاتی است.
فروید این بخش را «اس تیریب» (اید) نامیده است که میتوان به فارسی «غریزه بدوی» نامید که این بخش عواطف بدوی در اثر ارضا یا عدم ارضای خواستههای غریزی در روان انسان تولید میشود. وجود این بخش در روان انسان برای ادامه حیات ضروری است.
در بخش دوم به تدریج در سیر رشد انسان حدودا از هشت یا نه ماهگی روان شکل میگیرد و این بخش هسته مرکزی روان انسان است که «ایش، اگو» یعنی «من» انسان میگوید. وظیفه این قسمت سنجش و تشخیص مسایل واقعی است که با ابزارهای خاص خود باعث اداره و ارتباط با جهان بیرونی امکان پذیر میشود.
در بخش سوم که او به آن «سوپراگو» میگوید و به فارسی «فرا من» نامیده میشود، نوعی وجدان اخلاقی که بخشی از این قسمت روان را تشکیل میدهد مثل تصور خوب و بد از نگاه و دید شخص بنا به فرهنگ و تربیت آن انسان است که حدودا از 11 ماهگی شروع میشود و ساختارهای مختلف روان انسان شروع به شکلگیری میکند که تربیت خانواده، فرهنگ، جامعه، اثر بسیار مهمی را روی این بخش انسان میگذارد که بعدها شخصیت آن انسان را تعریف میکند و به تدریج در سیر رشد کامل میشود. این بخشهای تربیتی و فرهنگی در دوران تکامل بزرگسالی خود را نشان میدهند. در بخش وجدان اخلاقی با ابراز «من» انسان را وادار به اطاعت و یا سرکشی خطرناک از احساسهای خود که از مجازاتهای کودکی، بایدها و نبایدها، ممنوعهها و خواستههای برآورده نشده به صورت ترسهای ذهنی، احساس گناه، و غیره، در آمده سرچشمه میگیرد. از این سه بخش، بخشی که در تماس با واقعیت زندگی قرار دارد بخش من (ایش یا اگو) است.
انسان با هر واقعیتی که در هستی خود روبهرو میشود، بخشهای «غرایز» و «فرامن» یک حرکت تکانی «سیگنال» به «من/ اگو» انسان میدهد. و اگو (من) انسان واقعیت را میسنجد و هر دو حرکت تکانی (سیگنال) را با تطبیق واقعیت انجام میدهند.
انسان سالم سعی میکند تعادل را در دو بخش به وجود بیاورد. وقتی این تعادل به هم میخورد انسان دچار نوعی تزلزل روانی میشود به خصوص این بخش پیچیده (فرامن) بخشی است که در اینجا مورد بحث است که به مرور زمان در ضمیر ناخودآگاه انسان تبدیل به لختههای سفتی میشود. این لختههای سفت شده ناراحتیها در ضمیر ناخودآگاه انباشته میشود و گاهی ترکیب این ناراحتیها به صورت اشکال در رویا بروز میکند. انسان در رویا سمبلهایی را میبیند که نشانگر اسرارهای پیچیده روان انسان است. از طریق سمبلهای گوناگون رویا که در ضمیر ناخودآگاه است میتوان ترسهای پیچیده زیر بنای رفتاری و ناراحتی روان را تا اندازهای شناخت و تجربه کرد. رویا تولیداتی است که از طریق ساختار روان و تجربیات در مسیر تونلهای روان ِ انسان قرار میگیرد که گاهی بیانگر ناراحتیهای روحی و جسمی است. همچنان مشخص است که رویا هضم شده اتفاقات زندگی است که در درون انسان تغییر و تبدیل و انباشته میشود و در بخش «فرامن» فشرده شده است. وجود «من انسان» سالم باعث ایجاد تعادل در دو سیستم دیگر روان میشود و به دلیل عدم وجود وجدان، اخلاق سالم و متعادل در بخش فرامن (سوپراگو) شخص دچار از دست دادن کنترل و غلبه بر بخش غرایز میشود. این نوع افراد همه کار را برای ارضای نیازهای سرکوب شده غریزه انجام میدهند و برای ارضای لذت بیمارگونه خود از بدویترین فرم استفاده میکنند. یکی از راههای یاری به اینگونه انسانها میتواند «هنر درمانی» باشد.
این روش درمانی نوعی بازی با رنگها و ابزار هنری است که بر بیحوصلهگی و ترس غالب میشود. بهطور مثال کودکان در بازی چنان مشغول میشوند که غرق خلاقیت هستند و در آن لحظه زمان را حس نمیکنند و بیحوصله نمیشوند. در اینجا عمل بازی روشی است برای تمرکز، کودکانی که بازی را با تخیل خود میسازند، واقعیت خیلی کم یا خیلی زیاد در بازیشان نقش دارد. اینجاست که میتوان فهمید کجا کودک درد و دلتنگی دارد. او این احساسها را بنا بر امیال و آرزوهای خود در بازی تغییر و تبدیل میکند. موضوع، محتوی و سمبل (اشکال) فرم بازی همه اینها در آن واحد (سوبژه و آبژه) یکی میشوند.
هنر این امکان را میدهد که کودک با نوعی بازی با رنگ و ابزار کار هنری تجربیات درونی سخت شده را روی صفحه کاغذ بیاورد و خود را در آینه رنگها، خطوط و دیگر ابزار هنری ببیند و بیان کند. در عین حال انسان حتی به تواناییهای خود پی میبرد و در دومین مرحله تمرکز بر بیحوصلهگی و ترس خویش غالب میشود. برای بهتر زیستن در مسیر روان، تکانهای درونی (سیگنالها) را میشناسد و به دنبال راه حل میگردد و به خود اعتماد میکند.
وقتی ترسهایش را در لابهلای رنگهای کنونی تغییر میدهد، رنگ درون را پیدا میکند. اینجا هنر درمانی باید به همراهی هنردرمانگر باشد که او را یاری و تشویق کند که او در شناخت خود بر ترسها و دردها غلبه نماید و شخص با احساسات خود کنار بیاید و در ارتباط با خود نیز بماند.
برای کودک فضای آرام بخش را باید ایجاد کرد تا برای خود و رنگها و ابزاری که انتخاب میکند تمرکز داشته باشد. هدف در اینجا پاکسازی و روشن کردن ضمیر ناخودآگاه است و تغییر و تبدیل به شکل صحیح. با توجه به تاثیرهای هنر و آفرینشهای هنری در درمان اختلالهای روانی، هنرهایی همچون نقاشی، گرافیک، تیاتر، موسیقی، داستان، شعر و… در جهت شناخت و درمان بیماریهای روانی به کار گرفته شدهاند. با استفاده از کاربردهای هنری میتوان بیماران را به آفرینش آثار هنری ترغیب ساخت و ضمن بهدست آوردن شناخت در مورد مشکلات روانی و آسیب خوردگی آنان، تشخیص تواناییهای آنها از طریق مشاهده نحوه برخورد در فرآیند خلق اثر هنری، از طریق کمیت، کیفیت و محتوای آن، به درک توانایی کنش متقابل بیمار نایل آمد و او را در جهت تعدیل و از بین بردن اختلالات رفتاریاش یاری رساند.
جنبه غیر کلامی (Nonverbal) موجود در هنر درمانی، یک موقعیت مهم و منحصر به فرد را در قلمرو سلامت ذهنی در بردارد که آن ایجاد امکان شنیدن از طریق چشمها است. ما پیوسته از طریق صحبت و تماس با افراد و وسایل ارتباطی جمعی تاثیر میپذیریم، اما اشخاص ناسازگار ترجیح میدهند که نشنوند، و در این میان رواندرمانی هنری ابزار قابل اعتمادی در اختیار این افراد قرار میدهد.
هنردرمانگر با کمک ابزارهای هنری میکوشد تا ضمن شناخت منشا اختلال روانی فرد، مواردی همچون تخلیه هیجانی، کشف خیالپردازیها، کاهش افکار و هیجانات ترسآور، شناخت تعارضهای درونی، فرار از وسواسهای فکری و… بیمار را مد نظر خود قرار داده و او را در این موارد یاری رساند. یکی از ویژگیهای مهم هنر درمانی، خوانش احساسات نهفته در فرد است.
هنردرمانگر آگاه به مسایل روانشناختی میتواند به وسیله نقاشی کودکان با ضمیر ناخودآگاه کودک ارتباط برقرارکند. در این فرایند اگر کودک به هر دلیلی (اجتماعی، خانوادگی، عدم سلامت جسم و…) رفتار نابهنجاری در ضمیر ناخودآگاهش نهادینه شده باشد آنرا به زبان تصویر بیان میکند. هنرآموز میتواند با هدایت صحیح به کودک کمک کند تمام مسایل و مشکلات روحیاش را حین خلق اثرش تخلیه کند تا ذهنش رها شود، پس از گذشت چند مدت که کودک برونریزی ذهنش کامل شد، نبوغ و قدرت خلاقهاش هویدا میشود.
هنردرمانگر باید بداند که تنها ناظر بر آثار کودک باشد بدون اینکه در کار او دخالت کند یا روش درست ترسیم کردن را به او بیاموزد. لازم به ذکر است بر خلاف تصور عموم مردم که آموزش به کودکان را امری ساده میپندارند، آموزش به کودک سختترین نوع تدریس است چرا که مستقیما با درون کودک در ارتباط است. اگر آموزش اشتباه به کودک داده شود علاوه بر اینکه خلاقیت کودک سرکوب میشود، فرصت درمان مشکلات ذهنی و جسمیاش را از دست میدهد و این مسایل در او نهادینه میشود و در بزرگسالی بهصورت عقدههای رفتاری نمایان میشود.
بهمن 92،مهدیه ، 4 ساله
از اینرو به خوانش و تحلیل موردی نقاشیهای مهدیه، کودک چهار ساله، میپردازیم.
این اثر که از اولین کارهای مهدیه است، دارای ویژگیهای قابل تاملی است؛ از جمله خطوط پررنگ و محکم، خطوط شکسته و زاویهدار، خورشید، آدمک، ماه، آب، ماهی، ابرهای متراکم.
خطوط پررنگ: خطوطی که خیلی پررنگ و ضخیم ترسیم میشوند تمایل به برونریزی کشانندهها، تمایل به لذت جسمانی و شهوتگرایی را به نمایش میگذارند. خطوطی که خیلی با فشار ترسیم شود تا جایی که کاغذ پاره میشود، پرخاشگری و احساسات پرخاشگرانه را منعکس میسازد و فرد نیاز دارد عواطف خود را برونریزی کند.
خطوط شکسته و زاویهدار: بیانگر مردانگی، خشم، ناآرامی و عصبانیت است. (حاجلو، مهناز،1388: 16-17).
خورشید: بیانگر امنیت،خوشحالی، گرما، قدرت و نماد پدر مطلوب است. اگر کودک از پدرش بترسد، رنگ خورشید قرمز تند یا سیاه که مضطرب کننده است میشود. غروب خورشید در نقاشی مبین تمایل کودک به انهدام پدر و پرخاشگری نسبت به اوست و در اغلب موارد غروب آفتاب به معنای تعارض با پدر یا منبع قدرت است.
آدمک: بیانگر دیدگاه هوشیار کودک نسبت به خود و ارتباطش با بقیه جهان است.
ماه: اغلب نشانگر نیستی است چون وقتی خورشید که نماد زندگی است ناپدید میشود، ظاهر میشود. برخی معتقدند ماه، غالبا آشکار کننده یک زمینه اضطرابی است که به جنسیت بزرگسالانه و به کنجکاوی کودک درباره راز و رمز زندگی وابسته است. ماه با نماد زنانه مطابقت دارد و معمولا موقعی که دختران خردسال مسایلی را درباره هویت زنانه خود مطرح میکنند، در نقاشیشان ظاهر میشود.
آب: سرچشمه حیات است و در نقاشی معرف قدرت زنانه، مادر رمزی یا مادر واقعی است. همچنین آب، معرف جهان هیجانها، دریافتهای حسی و نیروی تخیل است. اگر آب میتواند به شکل ابرهای تهدید کننده به تصویر کشیده شود. در این صورت به معنای ترس از کیفرها و یا ترس از برونریزی هیجانی مادر تلقی میشود.
ابرهای متراکم: معرف مادری مداخلهگر هستند که کودک حضور او را در هر لحظه احساس میکند (حاجلو، مهناز،1388: 108-110).
در ادامه، مجموعهای از روند نقاشیهای مهدیه که طی 5 ماه درمان انجام شده است را بررسی میکنیم:
نقاشی اول که پیش از این خوانش کردیم، بیانگر خشم و ناراحتیهای سرکوب شده است. مهدیه فقط با نقاشی کردن این خشم را با ابزار رنگ و خط تخلیه میکرد. نقاشی دوم یک هفته بعد کشیده شده است، که خطها همچنان بازگوی خشم درونی اوست.
جالب توجه است که مهدیه شخصیتی آرام و خجالتی دارد، گویی پشت چهره به ظاهر آرام او خشمهایی – مبنی بر حضور خواهر تازه متولد شدهاش – نهفته است.
در نقاشی سوم خواهرش را که در گوشه چپ بالا کشیده است با مداد آبی خط خطی کرده است.
طبق نظریه شولر و هانریک اگر قسمتهایی از ترکیب نقاشی بر اثر چندین بار خطخوردن مخفی بماند نشانه مشکلات عاطفی، دلهره و وحشت خالق آن از شی یا شخصی است که با خطوط مخفی شده است (مدنی،صدیقه ، 1372: 21).
در اینجا ضمیر ناخودآگاه مهدیه میل به از بین بردن خواهر کوچکش دارد. وقتی از والدین مهدیه سوال شد، این میل چندین بار در رفتار او نیز دیده شده بود! نگارنده که درمانگر مهدیه بود، تمرینهایی برای تخلیه خشم او انجام داد.
همانگونه که در نقاشی چهارم میبینیم خطها آرامتر و همه اعضای خانواده بر سر میز هستند. فقط مادر به رنگ سیاه نقاشی شده است، و این بیانگر حس درونی مهدیه است. او از مادرش بهخاطر توجه به خواهر تازه متولد شدهاش ناراحت است و این مساله باعث خشم مهدیه به نوزاد جدید شده است.
با همکاری والدین، تلاش کردیم که مهدیه همان توجه پیشین را از سمت والدینش حس کند. روند تخلیه احساسیاش ادامه داشت تا یک ماه بعد که در نقاشیهای پنجم و ششم این خشم تبدیل به پذیرش شده است.
او حضور خواهرش را در کنار خودش کشیده (خطها هنوز کمی ناآرام است.)
اما در نقاشی هفتم خودش را کاملا خندان به تصویر کشیده که برای خواهرش گل میبرد.
مهدیه فقط با دو ماه نقاشی کشیدن خشم درونیاش را تخلیه کرد و همانطور که در نقاشیهای دیگرش مشاهده میشود، ذهن او دیگر درگیر این مساله نیست و حس خلاقیت هنریاش جایگزین حس خشم او شده است.
در نقاشی دهم که خانوادهاش را شاد در چمنزاری در حال میوهچینی ترسیم کرده است گواه خوبی بر رهایی ذهن او از خشم گذشتهاش است.
همانگونه که مشاهده میشود. از یک نقاشی ساده که در نظر عامه مردم خط خطیهای کودکانه است، میتوان سفری به درون کودک داشت و با مشاهده علایم فوق خانواده و کودک را در جهت مناسب رشد کودک راهنمایی کرد. |
هنردرمانگر همچون روانشناسی است که بدون کلام و دیالوگ، علایم را در نقاشی کودک مشاهده میکند و به او اجازه میدهد با نقاشی تمام هیجانات و ناراحتیهای درونش را تخلیه کند. در این تخلیه احساسی استفاده از موسیقی مناسب میتواند سرعت درمان را بیشتر کند. هنگامیکه غبار مسایل و ناراحتیها از درون کودک زدوده شود، میتوان سرچشمه ناب حیات را در آنها مشاهده کرد که خلاقانه دست به خلق دنیای اسرارآمیز خود میزنند.
اگر همه ما از دوران کودکی راه و روش درستی برای خلق اثر هنری خود میپیمودیم، امروزه درگیر مسایلی نبودیم تا برای لحظه رها و آزاد قلم بر کاغذ بگذاریم. و بدون نگرانی از قضاوت مخاطبان اثری زاده درونمان را خلق میکردیم. بنابراین هنر کودکان که پلههای ابتدایی این مسیر رهایی است باید درست و به دست متخصصان آگاه ساخته شود، تا در آینده هنرمندان، هنر ناب وجودشان را به تجلی بگذارند.
خلاصه کلام آنکه هنر میتواند مددکار روانشناسان و روانکاوان و روانپزشکان باشد و در نشستی با هنرمندان، از تجارب هم بهره بگیرند. شاید اینگونه بتوانیم کودکان – که سرمایههای زندگی هستند- را در مسیری درست هدایت کرد و رشد داد.
***
* دانشجوی کارشناسی ارشد نقاشی، پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران
** عضو هیات علمی و استاد پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران
منابع:
- مدنی،صدیقه ، کودک و نقاشی هایش.هنر و معماری ، جلوه هنر ، پاییز 1372 – شماره2.
- شاد،پریسا، کودک و نقاشی هایش.هنر و معماری ،جلوه هنر ، زمستان 1370 – شماره1.
- ملایی،مهرانگیز، نقاشی و شخصیت کودک (برگ هایی از یک کتاب)، علوم تربیتی ، رشد معلم، نیمه دوم اسفند 1386 و نیمه اول فروردین 1387 – شماره 221 و 222.
- معین الغربایی،محمد باقر، نقاشی و کودک،علوم تربیتی، آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، آذر 1352 – شماره71.
- حاجلو،مهناز، تحلیل نقاشی کودکان،تهران،قصیده،1388.