آشنا کردن کودکان با انواع مغالطه/ قسمت هفتم
سحر سلطانی//
مغالطه جلب ترحم
پدر: سینا چرا پرستارت رو گاز گرفتی؟
سینا: از بس میروید سر کار و منو تنها میذارید؛ دلم تنگ میشه، دلم مامانمو میخواد که باهاش حرف بزنم و بازی کنم. همیشه صبحها که بیدار میشم مامانم نیست!
مادر: وقت خوابه مونا باز هم تکالیفت رو انجام ندادی؟
مونا: کل روز که نیستید شبها هم که من باید برم تو اتاقم به درسهام برسم، این حق بچههاست که پیش والدینشون باشند، ما بچهها واقعا بدبختیم، همش باید کلاس برویم، اصلا استراحت و تفریح نداریم.
معلم: چرا اینقدر به همکلاسیهات زور میگی؟
کاوه: من از همه کوچکترم و قدم کوتاهه و چشمهام ضعیفه با من بازی نمیکنند، من همیشه تنهام.
پدر: چرا دیگه خانم معلمت رو دوست نداری؟
نیلوفر: چون خانم معلممون مریم رو برای شلوغیش از کلاس انداخت بیرون، پدر و مادر مریم تو تصادف مردن و خانم معلممون خیلی بد اخلاقه که اونو دعوا میکنه.
مادر: چرا ماشین کنترلیت رو به فواد نمیدی؟
رضا: چون فواد همیشه ماشینهای منو میشکنه و بلد نیست بازی کنه.
مادر: فواد از یک خانواده فقیره و اسباببازی نداره، بهجای اینکه بهش کمک کنی داری خسیسی میکنی؟
شناخت و بروز احساسات و عواطف همانقدر دارای اهمیت است که به کارگیری منطق و استدلال عقلانی، اما وقتی احساسات و هیجانات عاطفی در مقام استدلال یا مقدمات یک بحث عقلانی مینشیند اعتبار بحث کاملا خدشهدار میشود. کودکان و نوجوانان از سنین پایان برای حصول نتیجه از این استراتژی استفاده میکنند و عموما با جلب احساسات و ترحم بزرگترها میتوانند به نتایج دلخواه برسند اما وقتی این رویه تبدیل به یک عادت و رویکرد رفتاری میشود برای خیلی از افراد جامعه ایجاد مسایل پیچیده میکند و تحمل نمیشود. پذیرفتن دائمی نقش قربانی در تعاملات جمعی و تلاش برای رسیدن به نتیجه مطلوب با جلب ترحم دیگران در میان افراد بالغ نکوهیده است و برای پیشگیری از انتخاب و فرو رفتن در این نقش بهتر است کودکان و نوجوانان به جای انتخاب مغالطه جلب ترحم به ارائه دلایل منطقی تشویق شوند.
کودکان و نوجوانان خیلی زود نقاط حساس والدین و همبازیهای خود را میشناسند، اینکه افراد دوست ندارند تحقیر شوند یا دوست ندارند خود را خسیس و بیرحم و بیعاطفه نشان دهند، پس در شرایط مختلف میتوان با تحریک عواطف دیگران آنها را وادار به اتخاذ سیاست دفاعی کرد. میتوان با سرمایهگذاری بر عواطف انسانی و اخلاقی به نتایج مطلوب دست یافت. مهمترین رویکرد عملی والدین و مربیان در مقابل این کنش کودکان و نوجوانان بدون زیر سوال بردن سرمایه احساسی و عاطفی خود «قاطع» بودن است. وقتی با تغییر لحن کودک برای جلب ترحم و دلسوزی روبهرو میشویم ضمن همدلی بلافاصله دلیل اصلی کنش او را جویا شویم. برای او روشن کنیم عوامل احساسی که نام میبرد و به عنوان دلیل قید میکند حاشیههایی هستند که نمیتوانند علت اصلی رفتارها باشند. دلایل اصلی را به عنوان گزینههای پیشرو ذکر کنیم و به او کمک کنیم از قالب ترحمخواهی و جلب دلسوزی خارج شود.
مغالطه جلب ترحم یک پیام دارد: «من ضعیف و ناتوان هستم پس حرفم را بپذیر.» هیچ دلیل منطقی ارائه نمیشود و صرفا با تاثیرات روانی بر مخاطب به جای استناد به واقعیت پیش میرود. هربار نادیده گرفتن مغالطههای جلب ترحم کودکان را در انتخاب نقش قربانی برای رسیدن به اهدافشان بیشتر ترغیب میکند، پس ادلهخواهی و روشن کردن مقدمات مستدل طی بحثها میتواند ما را به سمت و سوی داشتن جامعهای با افراد توانمند که برای رسیدن به مقاصد خود ترحم و تحریک عاطفه را گدایی نمیکنند پیش ببرد.