سفر به سرزمین قصهها همراه با عروسکهای بیبی حاضر
عکسها و گزارش: سحر سلطانی//
بیبی حاضر امیدواری مادربزرگ 89 ساله یکبار دیگر عروسکهای دستسازش را جمع کرده و به تهران، خانه هنرمندان آمده است، با بقچهای پر از قصههای بومی شهر شیراز.
سَمَمبَر، دختر جوان و زیبایی است که حکیم است و طبابت میکند، از دهی به روستایی دیگر سفر میکند تا بیماران را معالجه کند، پسرعمو که قصد ازدواج با او را دارد با شغل او و سفرهایش موافق نیست و سممبر برای رسیدن به مرد دیگر که دوستش دارد و او را طبیب میخواهد از هوش خود بهره میگیرد و رهایی مییابد. او برای اجرای نقشه رهایی از دست پسرعمو، از کودکان روستا و آوازهای آنها کمک میگیرد.
بیبی حاضر ما ماجرای عروسک سنگ صبوری را با خود آورده که به درد دلهای دختر صبور گوش میسپارد؛ دختری که باید چهل شبانهروز بالای سر مرد جوان جادو شده با سوزن در بدن بیدار بماند و هر شب یک سوره قرآن بخواند و یک سوزن بیرون بکشد تا مرد بیدار شود…
ملکمحمد، هم پادشاهی است که درصدد تادیب همسرش که دختر نجار شهر است میآید و میخواهد او را زندانی کند اما دختر نجار راههای سخت و طولانی طی میکند تا ملکمحمد عاشق و شیفته او میشود…
در قصه ننهماهی دختر تنها و نامادری مهربانی را میبینیم که با کمک به ماهی در رودخانه خود را از دست نامادری خلاص میکند…
در قصه دختر هفت نارنجی، ملکمحمد به دنبال آرزوی خود میرود و تمسخر دیگران برای یافتن محبوبش اثری ندارد و سد راهش نمیشود…
قصه ماهپیشونی هم از دختر مهربان و زیبایی که زشتیها و پلشتیها را با مهربانی خویش میشوید و تبدیل به مهربانی و زیبایی میکند سخنها دارد.
قصهها و روایتهای بسیاری که بیبی حاضر با خود به سوغات آورده نقل داستانهای شیرین فولکوریک کودکان ایرانی است که با عروسکهایی ساده و رنگین عینیت و حضور یافته است. صفا و سادگی عروسکها و تخیلی که با قصههای کهن همراه هستند همچنان برای کودکان ایرانی شیرین و خواستنیاند. کودکان را به پرسشگری میکشانند چرا پسرعموی سممبر دوست نداشت او دکتر بشود؟ چرا سممبر مجبور شد کلک بزند؟ چرا ماهپیشونی همه معماهای غول را جواب داد؟ چرا غولها حمام نمیروند؟ چرا خواهر ماهپیشونی بدجنسی میکرد؟ و…
نقلها و قصهها و عروسکها بهترین وادی برای پرسشگری توام با لذت برای کودکان هستند و دست مریزاد به بیبی حاضر که در آستانه نود سالگی هنوز کودک درونش را زنده و پر امید و سالم حفظ کرده است.