انتقاد به قوانین فرزندخواندگی در ایران
همایش ملی کودکی در روز دوم با مقاله مرتضی کریمی، پزوهشگر حوزه کودکان، «معنا و کارکرد فرزند در ایران» آغاز شد. او گفت که فرزند در ایران بهطور روزمره زندگی انسانها را پر میکند: «به همین دلیل است که اگر شما با افراد نابارور حرف بزنید، میگویند یک خلا بزرگ در زندگیشان احساس میکنند. این خالی بودن زندگی ناشی از نداشتن فرزند است. مثلا یکی از این افراد درباره اینکه میتواند ولی نمیخواهد بچهدار شود، به ما گفت که زندگی شلوغی دارد و نمیتواند بچه داشته باشد. در نتیجه الان به هیچ عنوان جای خالی فیزیکی و معنایی برای بچه نداریم. این گفتهها نشان میدهد که بچه داشتن، یک جای فیزیکی هم میخواهد.» او در ادامه گفت که ایرانیهایی که نمیتوانند بچهدار شوند، هر کدام به نوعی این خلا را پر میکنند: «بعضیها از پرورشگاه بچه میآورند، بعضیها بچههای فامیلشان را به خانههایشان میآورند و بعضیها وقتی میبینند نمیتوانند این خلا را پر کنند، از خانه بیرون میروند و به تفریح میپردازند.»
کریمی، کارکرد دوم فرزند در ایران را پرکننده تنهایی دانست و ادامه داد: «افراد در ایران از تنهایی در آینده میترسند و سعی میکنند که با بچه این ترس را پر کنند. از طرف دیگر افراد در عین حال که میخواهند بچه داشته باشند، میخواهند که بچهشان یکنواختی زندگی را به هم بزند. بچه طعم و انگیزه زندگی برای پدر و مادرهاست. مثلا مردها دوست دارند وقتی بیرون میروند و کار میکنند، این کارکردنشان معنی و مفهومی داشته باشد. از طرف دیگر احتیاج دارند که احساس مالکیت داشته باشند و به بچهشان این حس را دارند.»
کریمی ادامه داد: «افراد دوست دارند که در جاهایی که نیستند، باشند. به همین دلیل این حس را درباره فرزندانشان دارند و آنها را دنباله خودشان میدانند. افراد بعد از مرگشان دوست دارند که وجودشان در این دنیا ادامه داشته باشد. افراد از مردن نمیترسند بلکه از بیهوده مردن میترسند و سعی میکنند با فرزندانشان جلوی این بیهوده مردن را بگیرند.»
سعیده مصطفوی، دیگر پژوهشگری بود که در نخستین همایش کودکی، سخنرانی کرد و نتایج تحقیقش را با عنوان «نگاهی به ساختار آموزشی سازمان بهزیستی کشور با بررسی عملکرد مهدهای کودک شهر تهران» ارایه کرد. در این تحقیق که در ٤٩ مهدکودک تهران در بازه زمانی تیر تا اسفندماه ٩٣ انجام شده، ساختار آموزشی در حوزه کودکان زیر ٦سال بررسی شده است. مصطفوی در توضیح نتایج این تحقیق گفت: «در کل دنیا و بهویژه بعد از جنگ جهانی دوم و بعد از آنکه زنان وارد بازار کار شدند، بحث اینکه جایی برای نگهداری بچهها باید وجود داشته باشد، پیش آمد. ما در تحقیقمان خواستیم ببینیم که مهدکودک بهعنوان جایی که خدمات پرورشی ارایه میکند، چقدر به ابعاد آموزشی و رشدی توجه میکند و در ایران مهدهای کودک چقدر به ابعاد فرهنگی و ملی اهمیت میدهند.»
او ادامه داد: «فعلا متولی آموزش کودکان زیر ٦سال در ایران، سازمان بهزیستی است. بعد از انقلاب، این موضوع زیرمجموعه وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی شد. در سالهای بعد از انقلاب، گفته شد که میتوان این مهدهای کودک را براساس مصوبات مجلس زیرمجموعه شورایعالی انقلاب فرهنگی قرار داد ولی عملا این اتفاق نیفتاد و مهدهای کودک زیرمجموعه بهزیستی باقی ماند. موضوعی که خیلی مهم است، بستههای آموزشی است. از سال ٩١ بهزیستی این بستهها را طراحی و اقدام به یکسانسازی مفاهیم آموزشی در مهدهای کودک کرد. ما دیدیم که این بستهها در ظاهر خوبند ولی در عمل موضوع دیگری در اینباره دیده میشد. مثلا مربیها اصلا آموزشی در اینباره ندیده بودند و بستهها چندان در مهدهای کودک آموزش داده نمیشد.»
مصطفوی گفت: «سوال ما این است که فعالیتهای آموزشی سازمان بهزیستی کجا پایش و تدوین میشود و کجا بر این سازمان نظارت میکند. ما در این پژوهش و با روش تحلیلی توصیفی، مهدهای کودک را بررسی کردیم. در این تحقیق مشخص شد که بستههای آموزشی، همه مهدهای کودک را تحت پوشش قرار نمیدهد. نتایج این تحقیق نشان داد که پرسنل مهدهای کودک در اینباره آموزشی ندیدهاند، بهویژه در رده سنی زیر ٣ سال. از طرف دیگر خیلی از مهدهای کودک با پیشدبستانی ادغام شدهاند و از کتابهای متفرقهای به بچهها آموزش داده میشود.»
او ادامه داد: «بر اساس پژوهش ما، تنها ٤٣درصد مدیران، ٥٨درصد مربیان و ١٩درصد کمک مربیان دورههای آموزشی را گذراندهاند و بیشتر آنها میگفتند که هزینه این دورهها برای آنها زیاد است. بررسی عملکرد مربیان نشان داد که از نظر عملکرد مراقبتی در بیشتر مواقع خوب است.»
به گفته این پژوهشگر «از نظر انگیزههای اقتصادی، ٥٧درصد مدیران گفتند که از روی علاقه شخصی این کار را میکنند و بقیه بهدلیل مرتبط بودن رشته تحصیلی، دوست داشتن محیط زنانه برای کار و … این کار را انتخاب کردهاند. در مربیان و کمکمربیان هم ٣٧درصد بهدلیل علاقه شخصی این کار را انتخاب کردهاند. از طرف دیگر تحقیق ما نشان داد که ٥١درصد مربیان کمتر از حقوق وزارت کار را دریافت میکنند و بیشتر آنها امنیت شغلی نداشتند و این در ارایه خدمات و نحوه رفتارشان بسیار تاثیرگذار بود. بین سن و شاخصهای آموزشی رابطه معناداری وجود داشت و هرچه سن بالاتر بود، کیفیت آموزشی آنها هم بالاتر میرفت.»
مصطفوی گفت: «وقتی نتایج این پژوهش ارایه شد تصمیم گرفته شد که تولیت مهدهای کودک را به یکی از نهادهای بهزیستی و آموزش و پرورش بسپارند که البته هنوز این اتفاق نیفتاده است. از طرف دیگر قرار شده که بستههای آموزشی با توجه به نیازهای واقعی کودکان در سنین مهد کودک و پیشدبستانی تدوین و ارایه شود.»
پنل دوم نخستین همایش کودکی درباره سیاست کودکی در ایران بود. مرتضی مجدفر، کارشناس آموزشی و دکترای مدیریت آموزشی، نخستین سخنران این پنل بود. او در سخنرانیاش که با عنوان «بررسی مفهوم کودکی در اسناد تحولی بالادستی و کتابهای درسی دوره ابتدایی» بود، گفت: «تحقیق من و همکارم، یک تحلیل محتوا و مقایسه بین ٢ سند و کتابهای درسی سال تحصیلی ٩٣ – ٩٤ است. در این پژوهش، ما به دنبال این بودیم که ببینیم مفهوم کودکی در دو سند آموزش و پرورش و کتابهای درسی ابتدایی به چه صورتی است. ما برای کودکی ٦ مولفه قایل شدیم؛ فعالیت، خلاقیت، تعامل اجتماعی، لذتجویی، روحیه کنجکاوی و پرسشگری و زیباییدوستی. به چه میزان به اینها در اسناد تحولی و کتابهای درسی توجه شده است. آموزش و پرورش دو سند را در سال ٩٠ و ٩١ تصویب کرده است، سند تحولی آموزش و پرورش و برنامه درسی ملی.»
او ادامه داد: «ما این دو سند را تا به حال در آموزش و پرورشمان نداشتهایم. برای نخستینبار در سال ٩١ سندی پیدا کردیم که همه نقشه راه تدوین کتابهای درسی را بیان کرده بود. ما پاراگرافهای اسناد تحول و برنامه ملی درسی را شمردیم و دیدیم که در آنها مفهوم کودکی به کار رفته است. آموزش و پرورش ادعا میکند که از مهر سال ٩٠ کتابهای درسی دوره ابتدایی با سند تحول همسوسازی شده است. ما ١٦ کتاب را انتخاب کردیم و واحد بررسی ما صفحه بود که ببینیم آن ٦ مولفه چقدر در آنها آمده است.»
مجدفر گفت: «سوال نخست ما این بود که به چه میزان به مولفههای کودکی در سند تحولی آموزش و پرورش توجه شده است. ما ٢٥٩ واحد شمارشی یا همان پاراگراف در سند تحول داشتیم، از آنها ١٧ تا به فعالیت، ١١ تا به خلاقیت، یکی به کنجکاوی و ٢٨ واحد به تعامل اجتماعی پرداخته بود. تعامل اجتماعی با ١٠,٨درصد بیشترین و پرسشگری و کنجکاوی با سه دهمدرصد کمترین بود. حالا توجه داشته باشید که ما این سند را مینویسیم که بچهها آن را اجرا کنند و به این مفاهیم چقدر کم توجه کردهایم.»
این کارشناس آموزشی ادامه داد: «در برنامه ملی درسی که ذیل سند تحول قرار میگیرد، ٢٢ واحد یعنی ٨.٨ درصد فعالیت، ١٥ واحد خلاقیت، ١٧ واحد لذتجویی و ٢٢ واحد تعامل اجتماعی بود. از طرف دیگر ما کتابهای درسی را بررسی کردیم که آموزش و پرورش میگوید آن را با سند تحول آموزش و پرورش، همسوسازی کرده است. از طرف دیگر از کتابهای درسی ١٦٠٨ صفحه را ورق زدیم و جالب اینجاست که کتابهای درسی، حرف سن تحول و برنامه ملی درسی را اصلا گوش نکردهاند. ١٠٨٤ صفحه لذتجویی و زیباییدوستی، ٢٤درصد فعالیت، ١٣درصد تعامل اجتماعی و ٨ درصد خلاقیت را مدنظر قرار دادهاند.»
مجدفر گفت: «در کتاب کار و فناوری، اصلا به دنیای دیجیتال توجه نشده است و هیچ تمرینی در اینباره وجود ندارد. نتایج تحقیق ما نشان داد که در کتابهای درسی به زیباییدوستی بیشترین توجه و به خلاقیت، کمترین توجه شده است. در کتابهای درسی به فعالیت و در اسناد تحولی به تفکر و خلاقیت توجه نشده است. وضع کتابهای درسی نشاندهنده این است که محتواها، نمادهای کودکی را کامل در نظر نگرفتهاند. پیشنهاد ما این است که کتابها را از زاویه دید خود بچهها بررسی کنند و زبان خوشآهنگ و سرگرمکننده در کتابها گنجانده شود.»
زهرا قاسمزاده، جامعهشناس، یکی دیگر از سخنرانان این همایش بود. او در سخنرانیاش به موضوع ضرورت تحقق حق شهروندی برای کودکان مهاجر افغان در ایران پرداخت. او گفت: «حضور شهروندان کشور افغانستان از دیرباز در ایران وجود داشته است که بعد از تجاوز شوروی به این کشور، جنگهای داخلی و ظهور طالبان در افغانستان این اتفاق افتاده است. مهاجران وقتی به کشوری وارد میشوند شرایط زندگی سختی دارند و دلایلی به وجود میآید که کودکانشان را به کار میسپرند. در پژوهش ما که با کودکان مهاجر افغان در مرکز کودک مشتاق کرمان انجام شده است، به توانمندی آنها در برابر خطرات احتمالی توجه شده است.»
قاسمزاده ادامه داد: «در تحقیق ما پسران راحتتر درباره خود و کارشان صحبت میکردند و دختران چندان واضح در اینباره حرف نمیزدند. مسایلی که این کودکان در شرایط کار اجباری با آن روبهرو هستند، مورد توجه ما در پژوهش بود و ما سعی داشتیم که بتوانیم با این پژوهشها مصایب کودکان مهاجر در ایران را کمتر کنیم.»
صادق شریعتینسب، حقوقدان و عضو هیات علمی پژوهشگاه رویان، سومین سخنران پنل «سیاست کودکی» در همایش کودکی بود. او در سخنرانیاش با عنوان «سیاست قانونگذاری ایران درباره کودکان بیسرپرست» گفت: «هر دولتی در قبال کودکان در مرحله اول آنها را در خانواده میبیند ولی سوال ما این است که در سیاست مرتبه دوم یعنی جایی که خانوادهای برای کودک وجود ندارد یا بدسرپرستاند، قانونگذار چه سیاستی برای آنها در پیش میگیرد. کل این موضوع در فرزندخواندگی یا سرپرستی مطرح است. قانونگذار ما یک تنگنای بزرگ در اینباره دارد و آن هم گرفتاری بین دو رویکرد است.
این حقوقدان گفت: «در آییننامه قانون جدید حتی به پذیرندگان کودک جدید اجازه داده شده که نام کوچک فرزند را تغییر دهند، موضوعی که حتی در کشور فرانسه هم وجود ندارد. در ایران برای به سرپرستی گرفتن کودکان زیر ٣سال مرخصی زایمان داده میشود یا برای آنها مستمری وجود دارد. به هرحال درحال حاضر قانونگذار ما بین کفالت و فرزندخواندگی درگیر است. در اولویتبندی قانونگذار برای واگذاری کودکان بیسرپرست، اولویت اول با زوجهای نابارور، دوم زنان بالای ٣٠سال مجرد و سوم زن و شوهرهای دارای فرزند است. تعداد فرزندان هم دو نفر است. این نگاه ابزارگرایانه است چون از دید کودک بیسرپرست، برای او مطلوب است که خواهر و برادرانی داشته باشد تا اینکه تنها باشد. ما تا جایی که ممکن است باید سعی کنیم که به این کودکان خانواده دهیم.»
او ادامه داد: «به نظر میرسد هدف قانونگذار، حقوق این کودکان نیست بلکه رفع و رجوع کردن مشکلات گروههای دیگر اجتماع است. در مورد زنان مجرد شاید این استدلال باشد که حداقل داشتن یک والد بهتر از هیچ است و در این صورت دختران را فقط به آنها میدهند و پسران را نه، حالا سوال اینجاست که پسران حق ندارند همین یک والد را هم داشته باشند؟ از طرف دیگر اما قانونی درباره اهدای جنین به زوجین نابارور وجود دارد. این اهدا، گونهای از فرزندخواندگی است ولی هیچکدام از مشکلات محرمیت، ارث و … را ندارد. این عمل کاملا محرمانه است و بنابراین بسیار راحتتر است و البته جنبههای مثبت فرزندخواندگی را هم ندارد.»
به گفته او «به نظر میرسد در حقوق ایران، مفهوم فرزندخواندگی مشخص نیست. این ابهام درنهایت به متقاضیان هم سرایت میکند».
***
منبع: روزنامه شهروند