افزایش جمعیت کودکان مهاجر افغان در ایران
فاطمه علیاصغر//
کودک جیغ میزند، مادر درد میکشد؛ در میان راههای سرگردان. تنها عکسها سخنگوی آنها هستند، کودکی را آب میآورد به ساحل. مرده است. جنگ کار خودش را کرده. اروپا سیم خاردار میکشد بر مرزهایش. برای هزاران آواره مرز مفهوم پیچیده و دردناکی دارد. به مرزهای اروپا هم ختم نمیشود. در مرزهای ایران و افغانستان چه میگذرد؟ «هنوز کودکان افغان، غیر قانونی در صندوق عقب ماشینها وارد ایران میشوند. اگر سال گذشته انجمن ما هشت کودک کار داشته که غیرقانونی وارد ایران شده بودند، امسال ۲۵ کودک کار را پذیرفته. متاسفانه سن این کودکان هر سال کمتر میشود و بیشتر آنها زیر ده سال هستند.» سحر موسوی به سوالها پاسخ میدهد. او مدیر خانه کودک ناصرخسرو است، یکی از پروژههای انجمن حمایت از حقوق کودکان.
تصور عمومی این است که دیگر مرزهای ایران و افغانستان مهاجران غیرقانونی افغان را کمتر به خود میبیند: «این تصور کاملا غلط است. روستاهای مرزی افغانستان هنوز ناامن است. تعداد کودکان افغانی، که وارد ایران میشوند، بیشتر شده. آنها معمولا پدر و مادر ندارند یا پدر و مادرشان آنها را برای کارکردن همراه یکی از اقوام به ایران میفرستند. آنها را در صندوق عقب ماشینها میگذارند، حتی در این مسیر تعداد زیادیشان بر اثر فشار و کمبود هوا میمیرند. شرایط آنها بسیار نامساعد است. وقتی هم وارد ایران میشوند از شرایط نامطلوبی رنج میبرند. در فضاهایی کار میکنند که حتی سرویس بهداشتی یا حمام ندارد، جای خواب مناسب ندارند. از یک طرف اخراج میشوند و از طرف دیگر دوباره به ایران برمیگردند.»
شرایط این مهاجران کوچک در ایران هم سخت است: «بسیاری از کودکان زیر پانزده سال را شرکتهای شهرداری برای جمعآوری زباله بهکار میگیرند که امری غیر قانونی است. ما از پیمانکارهای شهرداری بارها شکایت کردیم اما همهچیز تیغ دولبه است. حذف کار کودک هدف ماست اما ایجاد این شرایط در توان یک سازمان مردمنهاد نیست. ما تنها میتوانیم تلاش کنیم به آنها درس بدهیم تا حداقل سواد پایه را بیاموزند.»
امسال فرمان رهبری روزنه امیدی را در دل این کودکان زنده کرد: «هرچند فرمان رهبری برای تحصیل کودکان غیرقانونی روزنه امیدی شد، ثبتنام بچهها هفتخان رستم بود و ما تنها توانستیم چهلنفر از بچهها را ثبتنام کنیم اما هنوز بچههایی که پدر و مادر ندارند همچنان کارشان نافرجام مانده زیرا حتما باید اولیا آنها برگههای ثبتنام را پر کنند.» مدیر خانه کودک ناصرخسرو تنها امیدش را در راهاندازی مرکزی میداند که بتواند بچههای کار را به رسمیت بشناسد و شرایط تحصیلی آنها را فراهم کند. این تنها آرزوی سحر برای بهبود وضعیتی است که مهاجران کوچک افغان به ایران دارند: «کودکان گروهی هستند که نمیتوانند برای خودشان کاری انجام دهند. آنها وابسته به نهاد خانواده و دولت هستند. شاید برای همین است که سازمانهای بینالمللی اولویت را به کودکان دادهاند اما این میزان توجهها هم برای این کودکان کم است.»
او به فکر کودکان سوری هم هست، کودکانی که حتی یونیسف هم نمیتواند به دادشان برسد: «آنقدر تعداد کودکان آواره سوری زیاد است که تنها یک سازمان نمیتواند به آنها کمکی کند. تازه این در شرایطی است که یک کشور پذیرای آنها شود و دروازههایش را برای این آوارگان باز کند.»
جنگ باید تمام شود
«مهاجرت پدیده خوشایندی نیست و تحت شرایط مناسبی به وقوع نمیپیوندد. جنگ به خودی خود روی کودکان تاثیرات منفی میگذارد. حالا تصور کنید که این جنگ به آوارگی هم ختم شود، آنهم در راههای طولانی با کشتیهای ناامن یا وسایل نقلیه نامناسب. در مواردی هم منجر به مرگ کودکان میشود. این کودکان در صورتیکه بتوانند از مرزها رد شوند تازه با تفاوتهای بزرگی روبهرو میشوند. زندگی خوشایندی در انتظار آنها نیست فقط از ناامنی فعلی نجات پیدا میکنند.» فاطمه قاسمزاده، پژوهشگر و روانشناس کودکان، در روز جهانی کودک از وضعیت نامناسب هزاران مهاجر کودک میگوید که در بحبوحه جنگ سوریه راهی اروپا شدهاند، همانطور که سالها پیش جمعیت بسیاری از افغانها راهی ایران شدند. او ریاست کارگروه پیشدبستان انجمن پویا را بر عهده دارد.
«یونیسف برای این کودکان برنامههایی دارد اما به تازگی اعلام کرده که رسیدگی به کودکان مهاجر در حد توانش نیست. یونیسف فقط یک سازمان است درحالیکه این کودکان سرپناه ندارند، امکانات پزشکی میخواهند. سایر کشورها هم باید به این سازمان کمک کنند. یکی از شهرهای آلمان بیشترین مهاجران را پذیرفته و همین باعث اعتراض مردم این کشور شده است. این انبوه مهاجر فرهنگ کشور میزبان را تغییر میدهند. از طرف دیگر چهرهای که از مسلمانان در اذهان به تصور کشیده شده مردم این کشورها را بهشدت نگران کرده. لهستان هم تنها مهاجران مسیحی را پذیرفته. این کار انسانی نیست اما کشورهای مهاجرپذیر هم خطراتی را احساس میکنند و همه این عوامل شرایط مهاجران را دشوار و دشوارتر کرده.»
وضعیت مهاجران افغان به ایران، هرچند حالا شکل متفاوتی به خود گرفته، هنوز به عقیده قاسمزاده با دغدغههای بسیاری روبهرو است: «در کشور ما هم مهاجران افغان تحت قوانین و مقرراتی خاصی وارد نشدند. زمان جنگ ایران و عراق بود. زمانی که مردم شور انقلابی داشتند و وضعیت حقوقی این مهاجران نامعلوم بود. بیشتر آنها اوراق قانونی نداشتند. هنوز هم از دو میلیون افغان مهاجر یک میلیون و ششصدهزار نفر اوراق قانونی ندارند. بنابراین این هم مهم است که اگر کشوری مهاجران را میپذیرد، باید بتواند به آنها امکانات بدهد. امسال فرمانی از سوی رهبری صادر شد تا همه کودکان افغان قانونی و غیرقانونی حق تحصیل داشته باشند اما باز هم همه آنها نتوانستند به مدرسه بروند. مدرسهها امکان ثبتنام نداشتند چرا که بسیاری از کودکان ایرانی هم به دلیل فقر از تحصیل بازماندهاند.»
کودکان افغان هنوز هم شرایط سختی دارند، کاری که معلمی در پاکدشت با آنها کرد، نمونهی کوچکی از وصف حال آنهاست: «هنوز در مورد افغانها نگرش منفی در برخی از مسوولان ما وجود دارد، طوریکه اگر هم امکانات داشته باشند گاهی از پذیرفتن این کودکان سر باز میزنند. مشکل بسیار مهم دیگری هم وجود دارد، هنوز بچههایی که در ایران متولد شدهاند و مادرانشان ایرانی است تابعیت نامشخص دارند.»
توقف جنگ اما به نظر میرسد این روزها آرزویی محال برای خاورمیانه است و حتی نتایج تحقیقات یونیسف هم نتوانسته روزنهای به این آرزو باز کند: «فقط با اختصاص پنج دلار برای هر کودک میتوان جان نود درصد از کودکانی را که هر سال میمیرند نجات داد و برای بهبود چشمگیر زندگی کودکان جهان سوم کافی است که فقط مبلغ شش هفته بودجه تسلیحاتی جهان هزینه شود.»