آلودگی اطلاعات و فقر فرهنگی، دو چالش مهم کودک ایرانی
نخستین همایش ملی کودکی در ایران، هفتم و هشتم مهرماه در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد. در این همایش دو روزه که توسط موسسه رحمان برنامهریزی و اجرا شد، پژوهشگران و فعالان حقوق کودک با ارائه مقاله ،دغدغههای موجود در حوزه کودکان و نوجوانان را مطرح کردند.
سخنران افتتاحیه همایش، دکتر مصطفی معین، رییس همایش و رییس هیات امنای موسسه رحمان بود که سخنان خود را با تبریک روز جهانی کودک آغاز کرد. دکتر معین گفت: کودکی یک دوره متمایز با همه سالهای زندگی و آسیبپذیرترین گروه سنی است. دوره پرورش استعدادها و رشد و نمو است که این اتفاق هم باید در محیط گرم خانوادگی بیفتد. باید بدانیم کودک نیاز به رویکرد صدقهای و ترحمآمیز ندارد و لازم است حقوق او به رسمیت شناخته شود.
او با مرور کوتاه دورههای تاریخ کودکی ادامه داد: در قرون وسطا کودک هویت متمایز از بزرگسالی نداشته و پابهپای بزرگسالان کار میکرده است و مورد خشونت قرار میگرفته است. به مرور زمان با پیشرفت تکنولوژی و انقلاب صنعتی، این مفهوم دچار تحول شد و گفتمان کودکی شکل گرفت. در این دوره است که به کودک به عنوان سرمایه انسانی نگاه میشود و جامعهشناسان کودک را به عنوان پدیده و سازه اجتماعی مطرح میکنند؛ موجودی که در تعامل فعال با محیط طبیعی رشد میکند و شکل میگیرد. اما علیرغم آن که کاهش تلفات و تغییر دیدگاه در جامعه اتفاق افتاده، همچنان شاهد تضییع حقوق کودکان و سو استفاده از آنان در جهان به خصوص در کشورهای در حال توسعه هستیم.
اما دلایل تغییر جایگاه کودکان چه بود؟ چه چیزی سبب شد تا رویکرد تاریخی به کودکان عوض شود؟ دکتر معین در پاسخ به این سوالها گفت: پس از تلفات بسیار کودکان در جنگهای جهانی اول و دوم، جنبشهای مدنی زنان و کودکان شکل گرفت. اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948، اعلامیه جهانی حقوق کودک در سال 1959 و پیماننامه حقوق کودک در سال 1989 که به امضای 190 کشور رسید، دلایلی بر توجه جهان به دوران کودکی است. کم شدن تعداد فرزندان، پایین آمدن میزان مرگ و میر و از سویی دیگر بالا رفتن سن ازدواج و سطح تحصیلات از دستاوردهای این تحولات هستند. از دیگر اتفاقات میتوان به آموزش اجباری کودکان، ایجاد تخصص طب کودک در پزشکی و گسترش رسانههای جمعی اشاره کرد. اما با وجود تمام این پیشرفتها از یک میلیارد کودک در جهان، 650 میلیون نفر آنها در فقر مطلق و محروم از نیازهای اساسی زندگی میکنند که این وضعیت در مناطق روستایی و کشورهای جهان سوم بدتر است.
دکتر معین، بیعدالتی را دلیل اصلی تمامی این مشکلات دانست و اضافه کرد: متاسفانه فاصلهها در حال افزایش است. این اتفاقی است که به ویژه در یکی دو دهه اخیر سرعت بیشتری به خود گرفته است. 74 درصد ثروت در دستان 20 درصد سطح اول جامعه است و تنها 1.5 درصد ثروت سهم 20 درصد فقیر جامعه میشود. از نظر صاحبنظران، عدالت که رکن اساسی حقوق بشر است در تمامی جنبهها تاثیر میگذارد. عدالت سبب ساز توسعه بهرهوری، امنیت و افزایش سرمایه اجتماعی میشود. با توجه به شرایط، استانداردهای کودک در جهان هم تغییر میکند. چهار اصل محوری کنوانسیون حقوق کودک، حق زندگی، رشد و پرورش حداکثری، عدم تبعیض (همه حقوق برای همه کودکان) و حق مشارکت در تصمیماتی که به آنها مربوط است را شامل میشود.
به گفته دکتر معین، سیر تکاملی پس از پیماننامه حقوق کودک همچنان ادامه دارد. در سال 1990 اعلامیه جهانی زندگی سالم ارایه میشود. 9 سال بعد کنوانسیون ممنوعیت و لغو بدترین شکلهای کار کودکان به تصویب میرسد. سال 2000 دو پروتکل دیگر به پیماننامه حقوق کودک میافزایند. سال 2002 اعلامیه جهانی مطلوب برای کودکان صادر میشود که 5 سال بعد به امضای 140 کشور میرسد.
دکتر معین درباره این سیر تحول گفت: 7 هدف از 8 هدف توسعه هزاره سوم به شکل مستقیم و یا غیرمستقیم به شرایط کودکان بر میگردد. اما وضعیت کودکان در دنیا حتی در جهان اول به هیچ وجه مطلوب نیست. پدیده آیلین، کودک سوری، در چند وقت اخیر نشانهای از بیپناهی کودکان در دنیای مدرن است.
اما چه راهکارهایی برای ارتقای این وضعیت نامطلوب وجود دارد؟ دکتر معین در پاسخ به این پرسش مساله آموزش در همه سطوح به خصوص در رسانهها را نکته مهمی دانست و افزود: آشنایی مسوولان دولتی با این مساله، یکسانسازی قوانین و مقررات در قوانین کار، استخدام، تامین اجتماعی و…، آگاهی کودکان نسبت به حقوق و تکالیف خود و گسترش فعالیت نهادهای مدنی میتوانند در این مسیر تسهیلگر باشند.
تحولات اجتماعی، ساختار و معنای کودکی را تغییر داده است
پس از سخنرانی دکتر معین، نوبت به خانم نسرین نافعی، رییس موسسه پژوهشی کودکان دنیا و یکی از سیاستگذاران این همایش رسید تا متن پیام این موسسه را برای حاضران بخواند. پس از او دکتر محمد سعید زکایی، دبیر علمی همایش، سخنان خود را با نگاهی به وضغیت اجتماعی کودکان آغاز کرد و گفت: نگاه نو به کودکان متاثر از مدرنیته بود. همین سبب شد تا در 100 سال اخیر مطالعات کودکان ترویج یابد و نگاه به کودکی از ابعاد زیستی، اجتماعی و روانشناسی گستردهتر شود. مطالعات کودکی به ما میگویند که کودکی چگونه یک برساخت اجتماعی است. این که کودکی را ما میسازیم و یک ذات یکنواخت ندارد. در اصل کودکی در متن تعاملی و در فضای گفتوگو در خانواده، کار، فضای بازی، خرید، رسانهها و… شکل میگیرد. اما در کشور ما این نگاه برساختی کم و بیش غایب بوده است.
او سپس درباره گونههای مختلف مطالعاتی که در زمینه کودکان انجام شده، گفت: در مطالعات تطبیقی، به بررسی مناسبات قدرت در سطوح مختلف، فرهنگ رسانهای، سایه شوم استعمار روی کودکان و… میپردازند. رویکرد تاریخی، نشاندهنده چگونگی شکلگیری تلقی امروز ما از دوران کودکی است. اما بیشترین شناختی که ما از کودکان داریم به واسطه حوزه روانشناسی و مخصوصا روانشناسی رشد ایجاد شده و بازنمایی کودکی در رسانهها از قبیل سریالها و داستانها همه با دانش روانشناسی گره خورده است. اما نقدی که به این دیدگاه وارد است این است که کودک را به مثابه سوژه میبیند. مسیر ترسیم شده خطی است و جبرگرایی این نگاه میتواند به بیقدرت شدن کودکان بیانجامد.
دکتر زکایی به ادبیات کودک اشاره کرد و گفت: پیشرفتی که در دنیا در حوزه ادبیات کودک حاصل شده، به دلیل اهمیتی است که صنعت فراغت و فرهنگ دارد. ادبیات کودک به دنبال ترویج نگاهی بیواسطه و از درون به کودک و کودکی بوده است. هرچند به این بخش نیز نقدهایی وارد است اما تخصصی شدن این رشته نیز مرهون روانشناسی و فلسفه کودک است.
او در ادامه در مورد رویکردهای جمعیتی در مساله کودک گفت: تحولات محتواها و ارزشهای جمعیتی آثار مهمی را روی کودکان گذاشته است. در سه دهه سن ازدواج و بهدنبال آن فرزندآوری در حدود 3، 4 سال افزایش یافته که همگی در بردارنده معنای اجتماعی هستند. این اتفاق نشان میدهد سیاست عاطفه والدین به کودک و نگاهی که به کودک و دورنمای زندگی او میکنند، تغییر یافته و روابط دموکراتیک در ساختار خانواده، ساختار و معنای کودکی را هم عوض کرده است. در سویههای منفیتر این تحولات اجتماعی، مساله طلاق را داریم که در این مرحله اهمیت فهم طلاق از منظر کودکان و نقش و تاثیرگذاری در این فرآیند ضرورت دارد.
دبیر علمی همایش ملی کودکی، در توضیح رویکردهای جامعهشناسانه به مساله کودکی گفت: جامعهشناسان علاقهمند هستند کودکان را به عنوان کسانی ببینند که در یک دوره انسانی قرار دارند. برای آنها مهم است که پارادوکسهایی را که در دوران کودکی با آن مواجه هستیم، بشناسند. زیرا دوران کودکی هم فرصت است و هم چالش. به عنوان مثال از سویی از عاملیت و استقلال بیشتر کودکان میگوییم و از سویی دیگر خطرات جامعه زیاد است، فرهنگ رسانه مصرفگرایی را ترویج میکند و کودک در حالی در معرض این پیامها قرار دارد که فاقد استقلال اقتصادی است. مطالعات کودکی در ایران هنوز به شکل مستقلی شکل نگرفته که از قبل آن نقد و بازاندیشی داشته باشیم. در حوزه کودکی دستاوردهای نظری محدودند و عموما در مطالعاتمان کودکان را دخالت نمیدهیم. امیدوارم در آینده شاهد پیوندها و مطالعات قوی بین رشتهای باشیم.
تصویر کودک ایرانی در بستر تاریخ
در ادامه همایش، نشستهای تخصصی، کار خود را با نشست تصویر کودکی آغاز کردند. مقاله «بررسی تصویر کودکی در برنامه کودک تلویزیون» آزاده سالمی، «از موقعیت کودکانه تا نقش مردانه؛ بازنمایی کودکی و نقشهای جنسیتی در تبلیغات تلویزیونی» آرش حسنپور، «واکاوی مفاهیم کودکی، خود و دیگری در کتابهای تصویری داستانی ایرانی» عادله خلیفی، «انعکاس تصویر کودک در برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان» دکتر سعید ناجی و «سن جنسی و تکالیف دختران شهرستان قم» محمدرضا تمسکی، مقالاتی بودند که در فرصتهای 15 دقیقهای ارایه شدند و نویسندگان در پایان نیز به پرسشهای حاضران پاسخ گفتند.
نشست دوم با عنوان «تاریخ کودکی» با مقاله «در غیاب کودکی، تلاشی در شناخت تاریخ کودکی در ایران عصر قاجار» نوشته حمیدرضا شاهآبادی آغاز شد. نویسنده در از دلایل مختلف بیتوجهی به کودکان در دوره قاجار گفت؛ دلایلی که از مرگ و میر بالای کودکان به علت بیماریها و حوادث طبیعی گرفته تا پدیدههایی چون فروش کودکان و خوردن کودکان در ایام قحطی و خشکسالی را شامل میشد. در ادامه مهدی یوسفی، در مقاله خود با عنوان «تمایزیابی نهادهای ادبیات کودک در دهه 1340» توضیحاتی را درباره سیر شکلگیری نهادهای مهم ادبیات کودک در ایران ارایه کرد.
آلودگی اطلاعات و فقر فرهنگی دو چالش مهم کودک امروزی
برنامه پایانی همایش، میزگرد «محیطی که برایم ساختهاید» بود که با حضور دکتر شیوا دولتآبادی، دکتر حسن عشایری، فاطمه قاسمزاده و مرتضی مجدفر برگزار شد.
دکتر دولتآبادی در ابتدای میزگرد پرسشهایی را مطرح کرد؛ اینکه در چه شرایطی فرزند به دنیا میآید، چقدر حقوقش شناخته شده است و چه امکاناتی برای رشد و نمو دارد.
فاطمه قاسمزاده در پاسخ به این پرسشها چنین گفت: اگر به خانواده به عنوان اولین محیطی که کودک با آن ارتباط دارد، توجه کنیم، خواهیم دید که توجه به کودک و رشد او را به عنوان مسالهای که نیاز به آموزش دارد، در نظر نگرفتهایم. والدین مثل بقیه کارهای معمولی که انجام میدهند، بچهدار میشوند و همین سبب میشود که میبینیم اکثر والدینی که در ارتباط با مشکلات فرزندشان به مراکز مشاوره مراجعه میکنند، بیشتر مشکلات متوجه خودشان است. پدر و مادرها اطلاعات کمی در این زمینه دارند و به همین دلیل نمیتوانند موفق شوند و به شیوه آزمون و خطا عمل میکنند.
او درباره گذار کودکان از محیط خانواده به مدرسه هم گفت: معلم هم مثل پدر و مادر آگاهی ندارد. بنابراین در دو محیط اولیه این بچهها آسیب میبینند. نتیجه این میشود که در اکثر پژوهشهایی که در رابطه با کودکآزاری انجام میشود، خانواده بالاترین آمار را دارد و جایگاه بعدی از آن مدرسه است. در واقع دو کانونی که باید محل آرامش و آموزش باشند، به کودکان در همان ابتدا آسیب میزنند.
مرتضی مجدفر دنیایی که ما برای کودکانمان ساختهایم را دنیای آرزوهای تحقق نیافته بزرگترها دانست و گفت: نمونهاش هم آموزشهایی است که در برخی مدارس غیر دولتی شاهدش هستیم. آموزشهایی که نیاز بچهها نیست بلکه آرزوهای سرکوب شده خود ماست. یک مدرسه غیرانتفاعی در نزدیکی خانه ما ایجاد شده و بسیار هم روی آن تبلیغ شده است. از پاتیناژ و اسکیت گرفته تا زبانهای فرانسه، اسپانیولی و… در آنجا تدریس میشود. اما چند روز پیش دیدم که حتی مدیر هم نتوانست مشکل یک کودک کلاس اولی را که سر کلاس نمیرفت، حل کند.
او روش تدریس را به منوی غذا تشبیه کرد و گفت: این هنر معلمان و مربیان آموزش دیده است که با هر کودک به شیوه خودش عمل کنند. مثل مادرها که وقتی بچه یک غذایی را نمیخورد، همان محتویات را در شکلی دیگر ارایه میکنند تا کودک آنرا بپذیرد.
مجدفر سپس با آوردن مثالهایی از سیستم آموزشی کشور فنلاند که در این زمینه پیشرو است، به ضعف آموزش در کشور خودمان اشاره کرد و گفت: یک دوره 120 ساعته آموزش خانواده وجود دارد که سرفصلهای آن مصوب سال 64 است و از آن زمان تاکنون تغییر نکرده است. این در حالی است که روشهای برخورد با کودکان در دنیا دایما در حال تغییر و تحول است.
مجدفر بیان کرد: آیا معلمهای ما روش تدریس بلد هستند؟ و اگر بلد نیستند، آیا خانوادهها آگاه شدهاند که در عوض کلاس پاتیناژ و زبان اسپانیولی، چنین چیزی را از مدارس مطالبه کنند؟
پس از مجدفر، دکتر عشایری گفت: کودکان ما خیلی خوب مغزشان کار میکند. هیجان دارند و میتوانند این هیجانات را تنظیم کنند. بلدند مساله حل کنند و حتی دروغ بگویند. الان ما داریم دنبال آن اتم و مولکولی میگردیم که عامل این دروغگویی است! شاید اگر آن را پیدا کنیم بتوانیم جلوی اختلاس کردن در بزرگسالی را بگیریم!
او فقر فرهنگی در کشور را شایعتر و بدتر از فقر اقتصادی دانست و ادامه داد: آلودگی اطلاعات و ساختار روی سیستم ذهنی کودک اثر میکند. بچهای که در هند و چین به دنیا میآید را با بچه نیویورکی مقایسه کردهاند و دیدهاند که با وجود آن که همگی سالم هستند اما از نظر رفلکس فرق دارند. این نشان میدهد که فرهنگ روی سیستمی که هنوز رشد نکرده اثر گذاشته است. من اسم این اتفاق را آلودگی اطلاعات میگذارم.
عشایری ادامه داد: ناحیه پیشانی مغز که محل استدلال، قضاوت، اخلاق، معنویت و مواردی از این دست است، به طور مرموزی ساخته میشود. و ما میبینیم که بچههای ما جراتورزی و شجاعت نقد ندارند. محافظهکار هستند و نمیتوانند اعتراض کنند.
او همچنین به روانرنجوری اطلاعات اشاره کرد و در توضیح این اصطلاح چنین گفت: کودکان ما اطلاعاتشان بیشتر شده، زبان مخفی دارند و به طور کلی حجم اطلاعات دریافتیشان بالا رفته است، اما این اتفاق مثل این میماند که غذا را بخورید ولی پانکراس کار نکند! قاعدتا دچار مشکل میشوید. حالا اطلاعات زیادی وارد مغز کودکانمان میشود ولی داخل جمجمه بلوغ نویرونی نیست و این باعث میشود کودکان نسل جدید هویت خود را از دست بدهند.
دکتر عشایری گفت: ما دو نیم کره در مغز داریم. نیمکره راست بیشتر به کلگرایی و ایدئولوژی اختصاص دارد و نیمکره چپ مخصوص انتقاد کردن و جراتورزی است. در تحقیقی که انجام دادیم، دیدهایم که نیمکره چپ نسبت به راست در کودکانمان کم میآورد. این یکی از مسایل بازدارندهای است که اجازه خلاقیت نمیدهد. باید علیه جهل و ترس مبارزه کنیم تا ذهن باز شود و بتواند مرزهای جدیدی را کشف کند.
او در تایید صحبتهای سخنرانان پیش از خود که به اهمیت نوع آموزش کودکان اشاره داشتند، گفت: در همایشی که در هلند برگزار شده بود، آخرین جملهای که گفته شد این بود. 40 دقیقه دانشآموز را آماده کن و 5 دقیقه آموزش بده. کودک یاد میگیرد. به همین دلیل است که در کشور سوییس حقوق معلمهای ابتدایی، هماندازه جراحی عالیقدر است.
فاطمه قاسمزاده در پایان این میزگرد گفت: به گفته مرکز پژوهشهای مجلس، سیصد و بیست و شش هزار و پانصد کودک محروم از تحصیل داریم. در این میان کودکان مهاجر نیز قرار دارند. یادمان باشد تمام حرفهایی که درباره ضعف آموزش در مدارس عنوان کردیم برای بچههایی است که حداقل به آموزش دسترسی دارند.