مانیا عاله‎پور//

زمانی که هفت یا هشت ساله بودم، کارتونی به نام «هاکلبری فین» از تلویزیون ایران (دهه هفتاد) پخش می‎شد که احتمالا خیلی‎ها آن‎را به خاطر می‎آورند. این کارتون درباره پسری به نام هاک بود. پدر هاک فردی شرور و بدذات بود. او هاک را آزار بسیاری می‎داد و در نهایت باعث شد که هاک از خانه فرار کند. در آن روزها پدر هاک منبع ترس زیادی برای من بود و باعث شده بود شب‎های زیادی کابوس ببینم. با این حال در مورد ترسم با هیچکس حتی پدر و مادرم صحبت نکردم. در حقیقت نمی‎دانستم که باید در این خصوص با کسی صحبت کنم و پدر و مادرم نیز به مانند خیلی از والدینِ دیگر، هرگز فکر نمی‎کردند که این کارتون چقدر می‎توانست برای کودکان هم سن و سال من ترسناک باشد.

ترس‎های دوران کودکی جزو تلخ‎ترین احساسات در زندگی هستند که یک انسان ممکن است با آنها مواجه شود. در این میان برنامه‎های تلویزیونی می‎توانند یکی از منابع قابل توجه ترس کودکان و حتی بزرگسالان باشند. اما چگونه می‎توان به کودکان کمک کرد تا بر این ترس خود فائق آیند؟

باید توجه کرد که محرک‎های ترس بر اساس سن کودکان، متفاوت است. اغلب کودکان بین سه تا هشت سال از حیوانات، تاریکی، موجودات فراطبیعی، مانند ارواح، شخصیت‎های زشت و شرور، بچه دزد، هیولاها و جادوگرها و هر چیزی که ظاهری عجیب داشته باشد یا ناگهانی حرکت کند، می‎ترسند. اما ترس‎های کودکان ۹ تا ۱۲ سال بیشتر به دلیل آسیب شخصی و صدمه جسمی و مرگ بستگان است. نوجوانان نیز همچنان از صدمه‎های شخصی و آسیب‎های جسمی می‎ترسند.

تحقیقات نشان می‎دهد که اثرات تلویزیون بر روی نگرش‎ها و رفتارهای کودکان تا حد زیادی به واسطه درک آنان از میزان واقعی بودن وقایع تلویزیونی، تغییر می‎کند. بنابراین تمایز میان خیال و واقعیت از موضوعات مورد توجه است. در حقیقت یکی از مهمترین عوامل ترس کودکان پیش دبستانی از شخصیت‎های تلویزیونی ناتوانی آنها از تشخیص بین خیال و واقعیت است. از آنجایی که کودکان در سنین پایین از مکانیزم تلویزیون تصویر روشنی ندارند، همین امر بر ادراک آنان از واقعیت‎های تلویزیونی موثر است و یکی از عواقبش می‎تواند این باشد که برنامه‎های تلویزیونی و شخصیت‎های داخل آن به منبع ترس بزرگی برای آنان تبدیل شود. در واقع اگر با آنان درباره فرق میان خیال و واقعیت صحبت نشود و از طریق راه‎های «غیر شناختی» به آنها نشان داده نشود که چه چیز واقعی و چه چیز غیر واقعی است، تقریبا تا هشت سالگی طول خواهد کشید که بر اثر تجربیات خود، میان این دو، شناخت کافی پیدا کنند.

ممکن است بارها برنامه‎هایی را در کنار کودکتان نگاه کرده باشید که از نظر شما برای او ترسناک بوده باشد. بنابراین برای کاهش ترس کودک گفته باشید: «نترس! واقعی نیست.» اما این قبیل جملات باعث آرام شدن کودکان خردسال نمی‎شود. از طرف دیگر گفتن جملاتی از قبیل: «تو نباید بترسی» وضعیت را برای کودک سخت‎تر می‎کند و اعتماد به نفسش را به شدت پایین می‎آورد؛ چرا که گمان می‎برد مشکل از اوست و همین احساس ترس باعث تحقیرش خواهد شد.

ما می‎بایست روش از بین بردن ترس کودکان در سنین گوناگون، از پیام‎هایی که ایجاد ترس می‎کنند، بدانیم. در خصوص کودکان پیش‎دبستانی «راهبردهای غیر شناختی» بهترین گزینه است که به‎جای اینکه توضیح دهیم که چرا فلان شخصیت واقعی نیست و یا چرا نباید از آن بترسیم؛ می‎بایست از طریق راه‎های عملی نشان دادن به کودک صورت گیرد. تبیین‎های کلامی (شناختی) به این دلیل که این کودکان بی‎تجربه‎تر از آن هستند که مفاهیم را درک کنند، کارایی خاصی ندارد؛ اما با روش‎های غیر شناختی، روند «حساسیت زدایی بصری»[۱] انجام می‎گیرد. برای مثال اینکه کودکان شخصیت‎های تلویزیونی ترسناک را در حال گریم شدن ببینند، مفید است. هم‎چنین می‎توان به کودک نشان داد که چگونه انیمیشن‎ها ساخته می‎شوند و بنابراین نباید از آنها بترسد چون واقعی نیستند.

راحت‎ترین راهکار غیر شناختی این است که مانع تماشای فیلم‎های ترسناک توسط کودکان شویم. اما از آنجایی که کنترل چندانی بر محرک‎های تصویری نداریم تا مانع تماشای آنها توسط او شویم و از طرف دیگر دقیقا نمی‎دانیم چه شخصیت‎هایی برای کودکمان ترسناک است، بنابراین روش‎های عملی نشان دادن به کودک، برای مواجه با ترس او، کارایی بیشتری دارد.

در نگاه کودکان کم سن و سال، همه چیز همان‎گونه است که در ظاهر است؛ بنابراین در نگاه آنان شخصیت‎های جذاب، خوب و شخصیت‎های فاقد جذابیت، بد هستند. بسیار دشوار است به خردسالان بفهمانید شخصی با قیافه ترسناک آدمی مهربان و کسی که ظاهر جذابی دارد، موجودی خطرناک است. تنها راه برای متقاعد کرن کودکان کم سن و سال در این خصوص نیز استفاده از راهبردهای غیرشناختی است. شما احتمالا باید موارد نقض را بیابید و آنها را به کودک نشان دهید.

ممکن است فکر کنیم کودک کم سن و سال از برنامه‎ای درباره هولوکاست هسته‎ای وحشت خواهد کرد. اما اگر این ترس به لحاظ بصری برای کودک کم سن و سال ایجاد وحشت نکند- برای مثال نه مانند ترسی که یک هیولا در وجود او می‎آفریند – آنگاه ممکن است آن کودک کمتر از بزرگسال یا کودکی که سن بیشتری دارد، از این برنامه بترسد.

درباره کودکانی که سن بیشتری دارند، راهبردهای شناختی موثر است. در واقع راهبردهای شناختی از راه صحبت کردن با کودک در خصوص محرک‎های ترسناک و پیش بردن بحث به صورت منطقی در خصوص  شخصیت‎های ترسناک تلویزیونی، امکان‎پذیر است. به عنوان مثال توضیح دادن اینکه چرا میمون پرنده در فیلم «جادوگر اُز» واقعی نیست، در کاهش ترس او بسیار موثر است. یا اینکه درباره شخصیت‎های دیگر، چگونه گریم صورت می‎تواند باعث ترسناک شدن بازیگر شود. کودکان با سنین بالاتر راحتتر درباره ترس‎های خود از طریق کلامی صحبت می‎کنند و از طریق کلامی نیز متقاعد می‎شوند.

نکته‌ای که می‌بایست به آن توجه کرد این است که لزوما نباید کودک شما از شخصیت خاصی ترسیده باشد تا شما شروع به آموزش کودک درباره خیالی و واقعی بودن برنامه‌های تلویزیونی کنید. این آموزش‌ها که بخشی از آموزش سواد رسانه‌ای هستند، می‎بایست به کودکان داده شود. شما به عنوان پدر و یا مادر می‎بایست کودک‎تان را با روش‎های مناسب متقاعد کنید که چطور و چرا شخصیت‎های تلویزیونی ترسناک نیستند و نمی‎توانند به ما آسیب برسانند.

***

[۱]  Visual Desensitization

(Visited 2,305 times, 1 visits today)