نگاهی به درون و بیرون، انیمیشن جدید پیکسار

مینا خراسانی//
این یادداشت ممکن است قسمتهایی از داستان فیلم را لو بدهد.
***
ورای تمام شاهکارهای فنی و هنری فیلمهای پیکسار، این قصهگویی است که رمز اصلی موفقیت آنها به شمار میرود. یک انیمیشن ممکن است کارتونهای زیبایی داشته باشد، اما برای درخشش واقعی به قصه خوب نیاز دارد. درون و بیرون، پانزدهمین انیمیشن سینمایی پیکسار ساخته پیت داکتر، هر دو این ویژگیها را دارد و حقیقتا زیباست.
پیت داکتر در کارنامه حرفهایاش انیمیشنهای موفق دیگری همچون کمپانی هیولاها و بالا (up) را دارد که آنها را بر اساس ایدههایی از خودش ساخته است.
انیمیشن درون و بیرون، که اولینبار در جشنواره کن گذشته بهنمایش درآمد و توجه منتقدان را بسیار جلب کرد، در ماه ژوئن سال جاری بهاکران عمومی گذاشته شد.
بخش عمده فیلم از درون ذهن رایلی اندرسون 11 ساله (کیتلین دیاس) روایت میشود. پنج حس عاطفی یا احساس درونی رایلی در دنیای این فیلم بهشکل کاراکترهای واقعی زنده میشود: شادی، غم، ترس، نفرت و خشم. اولین احساسی که رایلی تازهبهدنیاآمده تجربه میکند، شادی (امی پولر) است که خیال زندگی سرخوشانهای برای فقط خودش و رایلی در سر میپروراند. اما این رویا چندی نمیپاید؛ جایی که غم (فیلیس اسمیت) از راه میرسد و برای اولین بار موجب گریه کردن رایلی میشود. شادی همچنان سعی میکند کنترل اوضاع را به دست بگیرد و این تلاش او در طول فیلم جریان دارد. آنگونه که شادی به ما خبر میدهد، مرکز فرماندهی مغز حالا کمی شلوغ شده: ترس (بیل هادر)، نفرت (میندی کالینگ) و خشم (لوئیس بلک) پدیدار میشوند و هرکدام از این عواطف برای هدایت رایلی در طول زندگیاش هدف مشخص خود را دارند.
از نظر رابی کالین، منتقد بریتانیایی، صحنه آغازین فیلم بسیار تاثیرگذار و عاطفی است؛ لحظه تولد آگاهی یک انسان. او درباره فیلم اینگونه مینویسد: رایلی تازهبهدنیاآمده در آغوش پدر و مادرش است که در فضایی انتزاعی موجود زردرنگی بهنام شادی پدیدار میشود و دکمهای را فشار میدهد؛ به فضای واقعی برمیگردیم و آن بیرون کودک میخندد و چشمهایش برق میزند. قلب پدر و مادر در این لحظه در گرمای عشق ذوب میشود و زندگی رایلی آغاز میشود.
ولی خیلی زود آشفتگی از راه میرسد و روال کارها را در مرکز فرماندهی به هم میریزد. رایلی و خانوادهاش دارند از مینهسوتای دوستداشتنی به سانفرانسیسکو مهاجرت میکنند؛ جایی که پدر شغل جدیدی پیدا کرده است. ترس تنها کسی نیست که از این ماجرا وحشتزده میشود. درحالیکه شادی تلاش میکند و موفق میشود که خوشبین و مثبت باشد و همواره به نیمه پر لیوان توجه کند، بقیه یکسره غر میزنند و اخم میکنند. آنها هم، مثل رایلی، دلیلی برای خوشحال شدن ندارند.
فیلم بین نمایش دنیای بیرون و درون رایلی در نوسان است؛ بیرون: آنجا که او حالا دختربچهای 11 ساله است که بهدلیل شغل جدید پدر بههمراه خانوادهاش از مینهسوتا به سانفراسیسکو مهاجرت میکند و درون: مرکز فرماندهی مغز که در آن عواطف پنجگانه رایلی کار هدایت او را برای تصمیمگیری در زندگی انجام میدهند. جلوههای هنری انیمیشن در اینجا بسیار زیباست و کوچکترین احتمالی برای اختلاط این دو فضا باقی نمیگذارد. سانفرانسیسکو همواره با تنی خاموش، خورشیدی خاکستری و تمرکز کمعمق نشان داده میشود؛ درحالیکه مرکز فرماندهی انحناها و رنگهای متنوع و عجیبوغریب با موسیقی زمینه دهه پنجاه هالیوود دارد.
دیوارهای مرکز فرماندهی را خاطرات رایلی پوشانده است؛ حوزههای کوچکی که، با توجه به هر یک از عواطف، با رنگ خاصی میدرخشد. خاطرات مرکزی نشاندهنده لحظات حساس زندگی رایلی هستند و هر یک از جزیرههای شخصیت او را روشن میکنند. این جزیرهها عبارتاند از: خانواده، دوستی، صداقت، پاکی و سادگی.
بهنوشته کالین، درون و بیرون درباره واپسین ایام کودکی است؛ نقطهای که در آن زندگی درونی ما باید شکسته و بازسازی شود تا بتوانیم بهعنوان بزرگسال شکوفا شویم. فیلم این فرآیند آشفته و ترسناک را با غوطهور ساختن قهرمان داستان در سرزمین فانتزی-یونگی پریها و هیولاها و رویاهای بیداری نمایش میدهد.
قهرمان فیلم البته رایلی نیست، بلکه شادی است که همراه با غم، بهدلیل بحران عاطفیای که روز اول حضور رایلی در مدرسه جدید ایجاد کردهاند، از مرکز فرماندهی اخراج شدهاند و حال او باید از تاریکترین گوشهها و مسیرهای ذهن دخترک (تخیل، حافظه بلندمدت، افکار انتزاعی، خلق رویا و غارهای ناخودآگاه) راهش را برای برگشتن به پایگاه فرماندهی و بازگرداندن شادی به زندگی رایلی پیدا کند.
چه اتفاقی میافتد وقتی شادی و غم شما را ترک کنند و با خشم، ترس و نفرت تنهایتان بگذارند؟ بهطور خلاصه میتوان گفت تبدیل به نوجوان میشوید! اینها تجربیاتی جهانی است که در این فیلم از دیدگاهی جدید و خلاقانه جلوهگر شده است.
شادی و غم، درحالیکه از دشتهای خالی افکار انتزاعی میگذرند، به نسخههای کوبیست خودشان مبدل میشوند، سپس به نقاشیهای سورئالیستی سبک رنه ماگریت و سرانجام نگارههایی بهسبک خوان میرو که همگی ناشیانه روی بوم نقاشی تصویر شدهاند.
پس از حدود یک ساعت، زمانی که فیلم درون ناخودآگاه رایلی فرومیرود، متوجه میشوید که درون و بیرون به سمت پایانی بسیار متفاوتتر از آن چیزی پیش میرود که شادی بهسادگی پیشبینی کرده بود. سعادت دوران کودکی ممکن نیست همیشه ادامه داشته باشد و سرانجام در ما بزرگسالان شادترین خاطرات زندگی در حلقهای از غم احاطه میشود.
رویهمرفته میتوان گفت درون و بیرون فیلمی انسانی و متاثرکننده از داکتر است که حتی در مقایسه با انیمیشنهای بسیار موفق پیکسار قطعا جزو بهترینها بهشمار میآید.
***