شخصیتهای منفی در کتابهای کودک
مینا خراسانی، رضا عبدی//
ویلیام ساتکلیف رماننویس بریتانیایی متولد 1971 است. کتابهای او اغلب در رده داستانهای طنز و خندهدار قرار میگیرند. کتاب دیوار او سال گذشته نامزد دریافت جایزه کتاب کودکان اسکاتلند در گروه سنی مخاطبان 12 تا 16 سال شد. ساتکلیف 10 تیپ از بدترین شخصیتهای منفی کتابهای کودک را انتخاب و معرفی کرده است. لحن طنزآمیز و در عین حال دقیق او در این نوشته هر چند از سبک و سیاق نقدهای رسمی بهدور است اما برای منتقدان و نویسندگان ادبیات کودک ایران بسیار آموزنده و تاثیرگذار است. بعضی از کتابهایی که او بررسی کرده به فارسی برگردان شدهاند و لینک وبسایت ناشرشان به متن افزوده شده است.
***
در ادبیات بزرگسالان، شخصیتها هر چقدر هم بد و منفی باشند باز هم باید برای انتخابها و رفتارهایشان منطق و انگیزه ظریف و دقیقی وجود داشته باشد. تنها به هنگام نوشتن برای کودکان است که نویسنده کاملا مختار است شخصیتهای مطلقا شرور و خبیث را خلق کند. ادبیات کودک سرشار از افرادی است که به شکل اغراقآمیزی پلید و بدجنساند و تنها انگیزههای رفتاری آنها حرص و آز، سادیسم، کینهتوزی و نفرت است.
یک. بچهدزدی (آدمربایی)
در کتابهای کودک، افرادی هستند که سعی میکنند بچهها را بدزدند. از افسانه فلوتزن هاملین (که بچههای دهکده را با خودش برد) و کارولین نیل گایمن گرفته تا شخصیت دروغگو و عجیب و غریب کنت اولاف در سری داستانهای ماجراهای بچههای بدشانس کودکان هیچوقت امن نیستند. یک لحظه غفلت والدین یا همراه کودک کافی است تا قبل از آنکه متوجه شوید فرزندتان بهدنبال فلوتزن راهی غار شود و یا از مسیرهای اسرارآمیزی سر در آورد که او را به دام سوداگران و خلافکاران میاندازد. آیا تکرار همیشگی این قصه برای خاطر ترس پدر و مادر از این اتفاق است یا ترس کودک؟ و یا هر دو؟ در هر صورت روشن است که بهاین ترتیب ما به شکل متناقضی جذب کتابهای شدهایم که باعث میشوند درباره چیزی تامل کنیم که اصلا دوست نداریم فکرش را هم بکنیم.
دو. نفرت از کودکان
بزرگترین نویسنده ادبیات کودک در عصر ما رولد دال است. کتابهای او در میلیونها نسخه در سراسر جهان به فروش رفته و احتمالا همه افرادی که کتابهای او را برای سرگرم کردن بچهها خواندهاند عاشق آنها شدهاند. اما در کتابهای او تقریبا همه بزرگسالان از کودکان بیزارند. از همه بدتر احتمالا عمه اسپونژ و عمه اسپایکر در کتاب جیمز و هلوی غولپیکر هستند که جیمز بیچاره تحت سرپرستی بیرحمانه و بدون عطوفت آنهاست. شاید اگر جیمز راهی بهدرون آن هلو پیدا نمیکرد و در عوض تحت همان شرایط بزرگ میشد، پس از درمان میتوانست سوژه مناسبی برای نوشتن پرفروشترین خاطرات شوربختی داشته باشد!
سه. کشتن شخصیت اصلی
اگر شما یک شخصیت اصلی کودک در یک داستان پرماجرا باشید، میتوان بهراحتی گفت که حتما کسی هست که سعی میکند شما را بکشد. چند سال پیش، در یک فروشگاه کتاب دست دوم، به یک کتاب نایاب درباره یک پسربچه جادوگر به اسم هری (شاید هم بری) برخوردم1. درست بهخاطر نمیآورم و متاسفانه تنها نسخهای که از آن کتاب داشتم تصادفا در اسید هیدروکلریک ذوب شد و از دست رفت اما بهطور مشخص، کارکتر یک لُردِ اسمشو نیار2 را بهیاد میآورم که همواره در تلاش بود او را بکشد و بهنظر میرسید همه صفات کینهتوزانه ماجراهای کلاسیک در قالب این لرد متبلور شده بود.
چهار. خوردن شخصیت اصلی
حالا اگر شما کاراکتر حیوانی یک کتاب کودک باشید شرط میبندم که کسی دارد تلاش میکند شما را بخورد. اگر بخواهید کل ادبیات داستانی کودکان زیر هشت سال را در یک جمله خلاصه کنید چندان بیراه نیست اگر همه آنرا یک مانیفست علیه گوشتخواری تلقی کنید. این موضوع مسلما درباره تقریبا همه کتابهای بئاتریکس پاتر و شخصیتهای داستانهای او صدق میکند که تنها بهخاطر دنبال کردن رژیم غذایی طبیعیشان اینهمه منفی تصویر میشوند. هر سه کودک من عاشق بئاتریکس پاتر هستند اما در عین حال هیچ خوراکی را به اندازه استیک دوست ندارند. پس بهنظر میرسد که تبلیغات همیشه به هدف نمیزنند!
پنج. کندن پوست شخصیت اصلی
و اما اگر شخصیت اصلی داستان سگ باشد، احتمالا کسی هست که میخواهد پوستش را بکند. مشخص است که دارم به کروئلا دویل و نقشههایش برای آن صد و یک سگ خالدار اشاره میکنم. کروئلا بهترین گواه برای آن است که در ادبیات کودک یک شخصیت میتواند به شکل بسیار چشمگیر و زنندهای خبیث باشد و به علاوه این خباثت بلافاصله در بدو ظهور او در داستان در صفحات کتاب به چشم بیاید.
شش. آنارشیسم
آقای گام واقعا چه میخواهد؟ این مساله میتواند یکی از پرسشهای بزرگ ادبی عصر ما باشد. تئوری من این است: او تنها میخواهد همه چیز بد پیش برود. دزدی فقط یک شروع است. او در واقع یک آنارشیست است با سنت پرباری که از گربه کلاه به سر تا مدهتر3 سابقه دارد. آنجا که در یک کتاب کودک یک شخصیت آنارشیست با روحیه هرج و مرج طلب وجود داشته باشند، پاسخ به این سوال که چه کسی قهرمان و چه کسی ضد قهرمان است اغلب محل بحث است. در اینگونه کتابها کودکان بیشتر با نیروهای هرج و مرج طلب احساس نزدیکی میکنند تا نیروهای نظم و ترتیب طلب. حداقل بچههای من اینگونهاند؛ که البته با یک نگاه به اتاق نشیمن خانهام بهراحتی متوجه آن میشوید! در هرحال اگرچه این شخصیتها یه عنوان «بد» معرفی میشوند اما واجد شرایط قهرمانان بزرگ ادبیات کودک هم هستند.
هفت. دوست نداشتن عید (کریسمس)
جادوگر سفید در داستان شیر، کمد و جادوگر سرزمین نارنیا را در یک زمستان صد ساله فرو برده و هیچوقت اجازه آمدن کریسمس را نمیدهد. گرینچ (در داستان چگونه گرینچ کریسمس را دزدید) هم سعی میکند جلوی آمدن عید را بگیرد. ابنزر اسکروچ4 البته این قدرت را ندارد تا جلوی جشنهای عید را بگیرد اما به سادگی با بدخلقی نقش شخصیت بد داستان را ایفا میکند. در زندگی واقعی دوست تداشتن کریسمس احتمالا به این معناست که مسیحی نیستید و یا اینکه از خریدن یک خروار اسباب و اثاث مخصوص آن که واقعا به درد هیچکس نمیخورد متنفرید اما در ادبیات داستانی کودک احساسات ضد کریسمسی یک اشاره سریع و صریح به شرارت است.
هشت. گرسنه خواباندن بچهها
شخصیتهای شرور و شیطانی در بسیاری اشکال عجیب و غریب در کتابهای کودک ظاهر میشوند، اما گاهی آدم بدهای داستان هم خیلی معمولی و هم بسیار نزدیک به خانه هستند. همانطور که همه بچهها میدانند، کمتر چیزی در زندگی آزاردهندهتر از والدین است. والدین بیشتر وقتها کسل کنندهاند و دقیقا به همین دلیل است که اغلب در ادبیات داستانی کودک سر و کلهشان پیدا نمیشود. در واقع برای آنکه داستانهای جالب اتفاق بیفتد باید از دست پدر و مادر خلاص شد تا کودک بتواند در سرنوشت خودش کاملا مختار باشد. در کتاب سفر به سرزمین وحشیها ماجراجوییها و رویای مکس تحقق استعاری آرزوی کودک برای دور شدن از دست پدر و مادرش است که سرانجام به این واقعیت اجتنابناپذیر میرسد که هر چقدر هم عصبانی یا ناراحت باشد، باز هم بهتر آن است که در خانه باشد.
نه. تمایلات دیکتاتوری
سیاست هسته مرکزی سری داستانهای آستریکس درباره فاتحان و فتوحاتشان است که در آن گلها در برابر غلبه امپراطوری روم مقاومت میکنند. داستانهای آستریکس نمونه کاملی برای توصیف «شرارت به شکل فکاهی» است که در آن رومیها بدون استثنا نه تنها بدخواه هستند بلکه همگی احمق و بیکفایت هم هستند و ستمدیده دلیر در آنها همیشه پیروز میشود. ژانر داستانی غالب در ادبیات امروزی نوجوانان نیز داستان یک سرزمین تحت سلطه (ویرانشهر)5 است که دشمن اصلی مردم، اغلب فرد مسلط و دیکتاتور است. شخصیت مظلوم و دلیر داستانهای ویرانشهر امروزی ممکن است مشابه آستریکس وارد جنگ شود اما به طور قطع با سرنوشت بیرحمانهتری روبهرو خواهد شد.
ده. بچهننه
آدم بدهای کتابهای کودک همیشه بزرگسال نیستند. گاهی اوقات او یک کودک است و رایجترین گناه برای بدی یک کودک، لوس و بچهننه بودن اوست. از ویولت الیزابت6 گرفته تا وروکا سالت7 و پیتر بینقص8، کودکی که پدر و مادرش لوسش کردهاند و هر چیزی بخواهد بلافاصله برایش فراهم میشود ممکن نیست که بتواند قهرمان هیچ داستانی باشد. در عوض شاید بتوان قاطعانه گفت که یک بچهیتیم کثیف و طردشده همان شخصیت ایدهال و قهرمانی است که نویسنده در جستوجوی اوست.
1- مجموعه داستانهای هری پاتر
2- Voldesomething که اشاره به لرد ولدمورت در داستان هری پاتر است
3- کتاب آلیس در سرزمین عجایب
4- سرود کریسمس، اثر چالرز دیکنز
5- Dystopia
6- مجموعه کتابهای جاست ویلیام
7- کتاب چارلی و کارخانه شکلات رولد دال
8- مجموعه کتابهای فرانچسکا سیمون