قصهی قصهپردازی برای کودکان پارسیزبان
افسانههای کهن پارسی گاه راوی قصه دختران هم بودند؛ قصههایی چون هزار افسان* که با بنمایه نیکویی و زیبایی و خردمندی دخت پارسی واگویه شدند و از تاریخ و مرزهای سرزمینی هم گذشتند.
اما قصه این زنان و مردان رفتهرفته در لالایی شبهای کودکان رنگ باخت و پدران و مادرانی که خود هم چیزی از قصه آژدیهاک و ارنواز و شهرنواز* نشنیده بودند آلیس، پیپی جوراببلند، جودی ابوت، پینوکیو، سوپرمن و اسپایدرمن را قهرمان قصههای کودکشان کردند. تهی شدن قصههای کودکان از شخصیتهای بومی، افزون بر ناتوانی و تنبلی قصهپردازان کودک در آفرینش ادبیاتی جذاب و دوستداشتنی برای کودکان دنیای جدید، نشان از ایستایی فرهنگی و ناتوانی نهاد خانواده و تعلیم و تربیت در همراه شدن با نسل کودکان امروز بود. حسرت برنیامدن انسان ایرانی در قامت الگویی ماندگار و در متن داستان کودکان سویههای دیگری نیز داشت؛ چرا که در پی خاموشی شعله آفرینندگی و اندیشه بومی، کورسوی متلها و حکایتها نیز خاموش شد و ذهن کودک ایرانی از آموزههایی انباشته شد که او را به همانندی با دنیا و محیطی ناآشنا میخواند؛ دنیایی که دستی برتر از فرهنگ کهن پارسی فراز کرده بود.
این نوشتار بر آن نیست تا خانوادهها را از آشنایی کودکانشان با قصه و ادبیات جهان بیمناک کند، بلکه بر آن است تا به رابطهای میان ناپدیدی نشانههای فرهنگ بومی در ادبیات داستانی کودکان و سترونی آفرینشهای نوپدید فرهنگی در سویههای مادی و معنوی تمدن پارسی اشاره کند؛ همانگونه که برخی اندیشمندان دلیل سکون و برجایماندگی فرهنگی را خاموش شدن چراغ دانش این سرزمین میدانند.
قصه دورافتادگی ایران بزرگ از قافله رشد و توسعه با رواج ادبیات نومیدانه و گوشهنشینی و دوری گزیدن از دنیا و چشم بر آسمان دوختن آغاز شد. سالهای پیاپی یورش اقوام بیگانه نیز انحطاط و ناکارآمدی فرهنگ سنتي در مواجهه با دگرگونیهای جهانی را رقم زد.
برای برونرفت از توسعهنایافتگی الگوهای بسیاری طرح شد و یکی پس از دیگری ناکارآمد ماند. اکنون برای پیشرفت باید سر از گریبان درد برداریم و برای پرورش انسان توسعهیافته، از ادبیات کودکان و قصهپردازی هدفمند آغاز کنیم. ما ناچاریم نسلهایی پرورش دهیم که با ایستادن و نگاه کردن به همین سرزمین بتوانند دختران و پسرانی را ببینند که در کوران رنجها و گرفتاریها به دانایی و توسعه انسانی رسیدهاند.
در این راستا خبر برگزیده شدن پرفسور مریم میرزاخانی* در سال پیش بهعنوان برترین ذهن ریاضی جهان یک «شادمانی بزرگ» بود که میتواند برای دختران و پسران ما نیز قصه و روایتی برانگیزاننده شود؛ قصهای که از این پس مادرانه در گوش خواب همه دختران زمین واگویه خواهد شد؛ قصه دختری از آنسوی سرزمینهای هزارویک شب؛ قصه دختری از ایران که راهگشای زنان برای ورود به گستره مردانه دانش ریاضیات و اندیشه ریاضی شد. وقتی تصویر پرفسور مریم میرزاخانی، با آن سادگی و زیبایی شرقی، در کنار برترین چهرههای ریاضیات قرن جای گرفت، لیزا سوهی (Lisa Suhay) روزنامهنگار و نویسنده ادبیات کودکان در گزارشی به همین مناسبت در روزنامه کریستین ساینس مانیتور نوشت:
«تماشای اخبار بزرگداشت یک زن ایرانی برای درک او از تقارن سطوح منحنی، بهجای تماشای منحنیهای بدنش، بینظیر است. این بدان معناست که اکنون زنان تنها نظارهگر مردان در آن سوی سقف شیشهای رشتههای دانش محض نیستند و با مطالعه جدی در رشتههایی چون ریاضیات، که تاکنون عرصههایی بس مردانهتر بودند، میتوانند از این سقف شیشهای نیز بگذرند.»
روایت سوهی از توانمندی زنان بهگونهای بازخوانی این سخن مریم میرزاخانی بود که لذت ادراکات ریاضی و ذوق کشف را چون احساس ایستادن بر بلندی و رسیدن به دیدی شفاف و واضح دانست. اگر نویسنده ادبیات کودکان امریکایی این تلاش و سرگذشت را دستمایهای برای پرداختن قصه توانمندی دختران میداند، احتمالا نویسندگان کودک ما هم بتوانند موضوع درک لذت دانایی و رسیدن به عمق نگاه را در متلها و قصههای شبانه با ظرافت قصهپردازی بنشانند و با همذاتپنداری مثبت دخترانمان را بهسوی دنیایی بهتر ببرند.
سوهی، که خود مادر چهار پسر است، میگوید: «برگزیدن مریم بهعنوان دانشمند جوان ریاضی را بایستی همچون یک فرصت جشن گرفت، زیرا این انتخاب راهی دیگر برای مادران گشوده است تا بتوانند به فرزندانشان درباره برابری جنسیتی در علم، فناوری و ریاضیات (STEM) آموزشهای لازم را بدهند و با همین رویکرد از این پس میتوان در انتظار تماشای ساختن مدلهایی از زنان دانشمند در اسباببازیهای کودکان (Lego) بهجای مدلهای جنسیتیشده پیشین بود. وقتی مادر یک کودک سهساله سقف شیشهای را در علم، فناوری و ریاضیات میشکند، فرصتی برای تقویت ذهنیت برابری جنسیتی زن و مرد در این زمینه و گفتگوهای ریاضی برای بچهها با مثال خوشمزه دونات* ایجاد میکند.»
اعلام ذهن یک زن ایرانی بهعنوان برترین ذهن ریاضی جهان یک واقعیت است و دختران آینده میتوانند از طریق منحنیهای ریاضی به تقارن جنسیتی در جهان حرفهای دست یابند؛ واقعیتی که بهدلیل عینیت آشکارش موجب فروپاشی انگارههای جنسیتی آگهیهای بازرگانی و رسانههای اجتماعیِ مبتنی بر نادیدهانگاری زنان در زمینه علم، فناوری و ریاضیات میشود. سوهی انتخاب یک زن را افتخاری بزرگ و مشوق زنان ریاضیدان و دانشمندان جوان میداند تا بهگفته میرزاخانی «شاهد تعداد بیشتری از زنان برنده این نوع جایزه در سالهای آینده باشیم.»
مریم میرزاخانی با تسلط علمی در ایجاد ارتباط بین چند حوزه مختلف ریاضیات، خاموشی تاریخی زنان در علوم محض و کلیشههای همیشگی جنسیتی از نبوغ مردانه در این زمینه را شکست، تا بلندای قامتش در میان دانشمندان برتر جهان نشانی باشد از ماهیت اندیشمندانه زن و دلیلی برای خروج از روزمرگیهایی که جوامع شرقی و غربی همیشه تاریخ بر دختران تحمیل کردهاند. خلق اندیشه و تولید علم اگرچه همواره در سیطره مردان بوده، بهراستی با گستره وجودی زن، که نماد ذات آفرینشگر خداوندی است، همخوانی و نزدیکی بسیار دارد. میرزاخانی، بهعنوان مادر، با انگیزهای نیرومند در کشف راز هستی هم شاهکاری مادرانه در زایایی انسانی را رقم زده و هم پایان نظریههای نبوغ مردانه را اعلام کرده است و نمونهای ارزشمند از این باور است که «میان مادری و نبوغ، جنگ نیست.»
ورود مریم به زمینههای دشوار و نفسگیر علمی از ظهور زن آینده خبر میدهد؛ زنی که تاب ماندن در روزمرگیها را ندارد و، متهور و جسور، توانایی ورود به تاریکیهای نامکشوف هستی و رسیدن به برتری را کسب میکند.
مریم فرصتساز و فرصتیابی چیرهدست است؛ همانگونه که در توصیف خاستگاه اجتماعیاش در پاسخ به پرسش روزنامهنگاران امریکایی، موفقیتش را در گرو آرامش ایران پس از جنگ، حمایت خانواده و مدرسه و بختیاریاش در دستیابی به عناوین المپیادهای علمی و ورود به دانشگاه صنعتی شریف و آشنایی با دانشجویان و استادان این دانشگاه میداند.
مریم دختری از ایران است و چون میهنش بر فراز همه دشواریها راه به امید میبرد و شاید، همانگونه که لیزا سوهی نوشته است، داستان زندگیاش را قبل از خواب، مادران در گوش دخترانشان زمزمه کنند و این واقعیت چه تلخِ شیرینی بود که سوهی، بهعنوان گزارشگر جنگی و فعال مدنی، داستان مریم میرزاخانی را داستان دختربچهای از کشور جنگزده ایران دانست که بهزیبایی موجب شد مردمان جهان از این پس بهگونهای دیگر درباره دختران و توانایی ادراکشان از هستی فکر کنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* هزار افسان نام نخستین کتاب معروف هزارویک شب است؛ اولین کتاب داستانی بلند ایرانی. این کتاب در کنار دیگر افسانههای ایرانی قرار دارد که با نام شاهنامه، توسط فردوسی گردآوری و داستانهایش سینهبهسینه نقل شد. هزار افسان داستانهایی پندآموز داشت و دو شخصیت اصلی آن، ارنواز و شهرنواز، دختران جمشید پادشاه سلسله اسطورهای پیشدادیان بودند.
* آژدیهاک (ضحاک)، ارنواز و شهرنواز شخصیتهای داستانی عصر اسطوره و نماد مبارزه برای به دست آوردن آب و رهایی آن از دست دیو خشکسالیاند. ضحاک در نقش اژدهایی است که ایزدبانوان ابرهای بارانآور (یا همان ارنواز و شهرنواز) را به بند میکشد و باعث خشکسالی یعنی گرفتاری دیرینه این سرزمین میشود.
* مریم میرزاخانی همچنین اولین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و نیز اولین کسی بود که دو سال مدال طلا و نمره کامل آزمون المپیاد ریاضی را گرفت. او که در کودکی رویای نویسندگی داشت هیجانانگیزترین لحظاتش را به خواندن رمان میگذراند. وقتی مریم دوره ابتدایی را تمام کرد، جنگ ایران و عراق نیز به پایان رسید و در مدرسه فرزانگان سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان با حمایت خانوادهاش به تحصیل پرداخت.
* اتحادیه بینالمللی ریاضی سال گذشته استاد مریم میرزاخانی را برای پژوهش در «هندسه ریمانی، هندسه دینامیکی سیستمها بهویژه درک تقارن سطوح منحنی، مانند کره، سطوح دونات، کدو حلوایی و دیگر اجسام هذلولی» برنده مدال بینالمللی فیلدز برای اکتشافات و نوآوریهای برجسته ریاضیات در کنگره جهانی ریاضیدانان معرفی کرد.
……………………………………………….
افسر موموندی کاظمی