فعالیتهای داوطلبانه برای کودکان؛ چالشها و امیدها
ردپای فعالیت داوطلبانه برای کودکان را میشود از سال 1924 به هنگام جنگ جهانی اول تا پیشنویس حمایت از حقوق کودکان، که در 54 ماده در سال 1989تصویب شد، پیدا کرد. در ایران این نوع فعالیتها دیرپاتر از فعالیتهای داوطلبانه دیگر است. رشد سازمانهای غیردولتی و انتفاعی و با رویکرد خدماترسانی به کودکان حاشیهای از دهه 70 در ایران اهمیت یافت. گرچه فعالیتهای غیردولتی که نیت اصلیاش کسب درآمد نباشد و درباره کودکان، فارغ از جنس و سن و پایگاه اجتماعی و بهطور داوطلبانه فعالیت کند، دیرپاتر از بقیه فعالیتهای اجتماعی است. شاید شورای کتاب کودک، که بیش از 50 سال عمر دارد و هدف اصلیاش ادبیات کودکان است، دیرپاترین نهاد رسمی در حوزه کودکان در ایران باشد که خود بستری برای ایجاد سازمانها و تشکلهای دیگر مرتبط با کودکان شد.
درباره تعداد سازمانهای غیردولتی که کار داوطلبانه برای کودکان انجام میدهند اطلاعات دقیقی در دسترس نیست. سازمانهایی تحت قالب خیریه، سمن و انجیاو در این حوزه کار میکنند. بهنظر میرسد وضعیت کنونی فعالیتهای داوطلبانه درباره کودکان بهلحاظ کمی با وجود محدودیتهای قانونی رو به افزایش است، چه بهشکل رسمی و چه بهشکل غیررسمی، اما ماجرا بر سر کیفیت است.
درباره چالشهای کار داوطلبانه در حوزه کودک نظرهای بسیاری وجود دارد. شاید همچون همه حوزهها بتوان آن را از داوطلبان تا ساختارهای روبروی اقدام داوطلبانه گستراند.
در مورد داوطلبان یکی از مهمترین چالشها به رویکرد داوطلبان نسبت به کار داوطلبانه برمیگردد. اغلب داوطلبان تا سالها هنوز رویکردشان نسبت به کار داوطلبانه با واقعیت صیقل نمیخورد، که این البته هم به خود داوطلبان و هم به فعالیت سازمان داوطلبانه مرتبط است. دو سر طیف آرمانگرایی و کار غیرجدی روبروی داوطلبان است که عمدتا نیز تمایل به دو سر طیف است. آرمانگرایی با اهداف کلی و بزرگ ناامیدی را بههمراه میآورد و نگاه به کار داوطلبانه بهعنوان کاری غیرجدی و دور همی/تفننی، سازمان را با چالشهای ساختاری جدی در اجرای اهدافش مواجه میکند.
مریم شیخ، فعال کودک، در این باره میگوید: «برای داوطلبان خیلی وقتها مشخص نیست واقعا چرا میخواهند کار دواطلبانه انجام بدهند. چه اولویتی برایش مهم بوده؟ اصلا میداند کار داوطلبانه یعنی چی؟ فرد داوطلب چه اطلاعاتی از جامعهای که میخواهد کار کند دارد؟ چه تغییری میخواهد ایجاد کند؟ آیا این تغییر خواسته آن جامعه محلی است؟ درواقع اطلاعرسانی درستی از مفهوم کار داوطلبانه نشده. شاید یک جو هیجانی نسل جوان باعث این حرکت باشد که اتفاقا خوب هم هست، اما بعدش یک رهاشدگی و تعلیق در این فعالیتها هست؛ جو هیجانی که آموزش نمیبیند، تسهیل نمیشود و برایش آگاهسازی اتفاق نمیافتد. و متاسفانه این ماجرا در انجیاوها خیلی رایج است که بسیار برای جذب داوطلب مشتاقاند، ولی خود مدیریت هم دقیقا نمیداند چه چیزی و یا چه فعالیتی از داوطلب میخواهد و نهایتا آن فرد، چون تاثیرپذیری نمیبیند، آنجا را رها میکند. هم مدیریت ناکارامد و هم دانش کم در این حوزه از چالشهایی هست که من با آن مواجه شدم.»
نگاه از بالا به پایین به مساله در کار داوطلبانه بهطور کلی و در حوزه کودکان اهمیت دارد. عمدتا وقتی با آسیبهای اجتماعی مواجه میشویم یا وقتی با افراد حاشیهای کار میکنیم و تلاش میکنیم آنها را توانمند سازیم و از حاشیه به متن بیاوریم، این ماجرا بسیار اهمیت مییابد. نگاه قیممابانه آسیبی است که همیشه در کمین این فعالیتها قرار دارد. خانم نرگس سلیمان، فعال حوزه کودکان، در این باره میگوید: «من با توجه به تجربه شخصیای که دارم، کمی ناامید و گیج و نگران هستم؛ چرا که انتظار دارم فعالیتهای داوطلبانه کمی آگاهانهتر صورت گیرد، درحالیکه برخی از این فعالیتها که من یا بیواسطه تجربه کردم یا باواسطه، عنصر آگاهی در آنها کمرنگ بوده. مثلا اگر این سوال را از همه داوطلبان و حتی مدیران سازمانها بپرسید که چرا این کار و چرا داوطلبانه و چرا به این شکل، جوابهایی میشنوید که کمی تردید خواهید کرد که به جمعشان بپیوندید یا خیر. من این پرسش را از تعدادی از داوطلبان و حتی مدیران ارشد این تشکلها داشتهام و پاسخها چیزی شبیه این جملات بوده است: 1- حقوق کودک باید رعایت شود. 2- ما باید به کودکان بیچاره کمک کنیم؛ کودکانی که حتما بهشان تجاوز میشود هیچوقت نمیخندند و زیر ظلم پدر یا ناپدری و یا باندهای تبهکاری هستند! 3- در حوزه زنان نتوانستیم فعالیت کنیم، اینجا بستر برای فعالیت بازتر است و گیر و گرفتاری کمتر است! 4- من کلا میخواهم فعال باشم! من از کمتر فردی شنیدم که دوست دارم در کنار کودکان رشد کنم یا کودک با کودک برایم فرق ندارد؛ اگر بشود و فرصت سهیم شدن داشته باشم، دوست دارم برای رشد و یادگیری کودکان از هر قشری تلاش کنم و کودکان موجودات بیچارهای نیستند که نیاز به قیم داشته باشند و من فقط میخواهم در رشد و یادگیریشان سهیم باشم. من از کمتر کسی شنیدم که برایش حق و مسوولیت و انتخاب مفاهیم واضحی باشد و درواقع چیزی که مرا ناامید میکند این است که انگار خیلی به این فکر نمیکنیم که نیتمان چیست و آیا عملکردمان با آن متناسب است. چقدر براساس مد، شیوهای را انتخاب میکنیم و…»
مناسبات با دولت در کجای فعالیتهای داوطلبانه قرار دارد؟ این سوالی است که شما بهعنوان یک سازمان داوطلبانه احتمالا خیلی زود باید تکلیفتان را با آن مشخص کنید. اگر بهدنبال مجوز باشید و بخواهید سازمان خود را در مقام یک سازمان رسمی ثبت کنید، در اولین قدم باید به سازوکار بوروکراتیکی تن بدهید که یک سوی آن به دولت ختم میشود. مشخص نبودن جایگاه دقیق انجیاوها چالش مهمی است که انجیاوها با آن مواجهاند و سبب میشود مجبور شوند مدام مرز فعالیتهای خود را تغییر دهند: اینکه حوزه فعالیتهای آنها صرفا گسترش آگاهی است یا میتوانند تغییر عینی در وضع کودک ایجاد کنند یا اینکه آیا واسط میان دولت و مردماند یا دولت به واسطهگری آنها نیازی ندارد.
علاوه بر اینها سطح نظارت دولت و سازمانهای غیردولتی و بهطور کلی رابطه دو طرف ممکن است چالشبرانگیز باشد. خانم شیخ در این باره میگوید: «متاسفانه دیپلماسی در این حوزه تعریف نشده، هر دو در نهان همدیگر را دشمن هم فرض میکنند و اعتمادسازی مناسبی بینشان صورت نگرفته است. از یک طرف دولت انجیاو را کار بههمزن میداند که در لوای کارهای اجتماعی میخواهد کارهای دیگری انجام دهد. از طرف دیگر سمنها معتقدند که دولتی نیستند و دولتیها از وضع کودکان بیاطلاعاند و دستی بر آتش ندارند و… در واقع این مشروعیت گویا از دوطرف دچار خدشه و آسیب شده است… هرچند که در دولت آقای روحانی بر سر میز گفتگو نشستند و صحبت در مورد منافع مشترک تا حدودی ایجاد شده. مثلا میدانم که انجمن حقوق کودک در حوزه مسایل حقوقی کودکان و اصلاح قوانین خیلی تلاش کرده، ولی متاسفانه مفهوم کودکی در عرصه قانون بهنظر گنگ و مبهم است و همچنین عدم ضمانت اجرایی قوانین کودکان، بهخصوص در حوزه کار کودک، انجیاوها را دچار چالشهای زیادی کرده و خب این بهطور جدی حوزه مشترک دولت و انجیاوهاست.»
داستان به همینجا ختم نمیشود. بارها به هم گفتهایم که ما ایرانیها نمیتوانیم کار گروهی انجام دهیم. این مساله در کار سازمانهای داوطلبانه هم وجود دارد. کارها اغلب در سطوح پایین مشارکت صورت میگیرد و این خود انگیزه داوطلبان را کاهش میدهد و بازتولیدکننده نقدهایی است که به کارهای توسعهای از بالای دولتی وارد میشود. علاوه بر این تشدیدکننده مشکلات ساختاری است.
ساختار سازمانهای داوطلبانه چالش دیگری است که بیشتر این سازمانها با آن مواجهاند. مشخص نبودن جایگاه افراد در سازمان، فقدان برنامهریزی صحیح، پایبندی پایین به اهداف، بیانیه ماموریت و برنامههای تعریفشده و تصویبشده از جمله این مشکلات است. خانم شیخ در این باره میگوید: «بیشتر انجیاوهایی که دیدم بر اساس عشق به کودک و منافعش است، اما عشقی که گویا دارد نگاه خردمندانه را زیر پا میگذارد. حتی اگر استراتژیها هم تعریف شده باشند، این تعاریف جایشان در طاقچه است و اصلا ربطی به قسمت سمنها ندارد. البته جدیدا من با موسسههایی برخورد کردهام که خیلی دارد به این ماجرا اهمیت میدهد و این جای خوشحالی دارد.»
درباره رفع موانع ساختاری و اینکه چطور میشود این موانع ساختاری را هموار کرد ایدههای بسیاری وجود دارد. شاید در اولین قدم باید درباره نیت و ساختار کار داوطلبانه بیشتر تامل کرد. خانم سلیمان در این باره میگوید: «من یک راه را ترجیح میدهم و آن اینکه در سطح فرم و ساختار کار داوطلبانه بهعنوان مدیر یا مدیران یک سازمان با خودمان چک کنیم که: نیتمان چیست و این نیت براساس چه ارزشی است و چه عملکردی داریم و آیا تلاشهایمان براساس همان ارزشهای ادعاشده است؟! وقتی این موضوع برای خودمان وضوح داشته باشد، حیطه همکاری با افراد وضوح مییابد و انتظارات آنها هم مشخصتر خواهد شد. این انتخاب با ارتباط همدلانه با خود و دیگران متحقق میشود، اگر بهدنبال همکاری پویا و رضایت و توافق جمعی در سازمانمان هستیم.»
شاید در قدم اول باید درباره گروه فعالیتمان، که «کودک» است، بیشتر تامل کنیم. خانم سلیمان معتقد است در بسیاری از فعالیتهای داوطلبانه موضوع (کودک) گم میشود. «ما فکر میکنیم بهعنوان بزرگسال مسوول آموزش و تغییر زندگی و تغییر نگرش کودک هستیم، درحالیکه برای من ارتباط، مقدم بر تغییر است و بازخوردی هم که از بسیاری از کودکان دریافت کردهام این بوده که دخالتهای ما در برخی از موارد به نارضایتی و بیاعتمادی شدید کودکان منجر شده است. اینجاست که لازم است بازنگری داشته باشیم بر سر ارزشها و نیتمان برای کمک کردن!»
………………………………….
فروغ عزیزی – شادی خوشکار