نوجوانان نسل تکنولوژی قربانی سایبربولینگ
در سالهای اخیر بارها با مواردی مواجه شدهایم که شخصی بیگناه مورد خشونت سایبری قرار گرفته و با روشهای گوناگونی، چون انتشار عکس یا فیلمهای خصوصی او توسط فردی دیگر، رنجی عمیق متحمل شده، تا جایی که حتی در مواردی فرد قربانی دست به خودکشی زده است. این پدیده، که سایبربولینگ (Cyberbullying) نام دارد و بهمعنای استفاده از تکنولوژی الکترونیکی برای تخریب و آسیب عمدی به دیگران است، به همان اندازه که در دنیای بزرگسالان وجود دارد، ممکن است در میان کودکان و حتی بیشتر از بزرگسالان شایع باشد، چرا که کودکان در این سنین هنوز در مراحل اولیه رشد اخلاقیاند و بنابراین بیشتر مستعد انجام دادن اینگونه رفتارها هستند. محققان اعتقاد دارند، با توجه به افزایش دسترسی کودکان و نوجوانان به تکنولوژیهای ارتباطی، هرچه رشد این نوع تکنولوژیها بیشتر میشود، این پدیده نیز پیچیدهتر و بزرگتر میشود. میتوان این پدیده را با ویژگیهایی چون وجود رفتار خشونتآمیز که بهصورت عمدی قصد تخریب دارد و عدم تعادل قدرت میان فرد مزاحم و قربانی تعریف کرد، بدین صورت که قربانی امکان دفاع از خود را ندارد. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد اوج سایبربولینگ در مدرسه متوسطه وجود دارد و در دوران دبیرستان کاهش مییابد. افراد قربانی ممکن است بهعلت فشار روانی ناشی از آن دیگر سر کلاس حاضر نشوند و یا، همانند آنچه معمولا در اخبار میخوانیم، دست به خودکشی یا قتل بزنند.
خشونت در فضای واقعی و مجازی تفاوتهای پایهای دارد. در فضای مجازی، برخلاف فضای واقعی، مجرم در اکثر مواقع ناشناس میماند، مخاطبان بالقوه نامحدودی وجود دارند که در جریان ماجرا قرار میگیرند، امکان مشاهده عکسالعمل قربانی در همان لحظه ارتکاب جرم برای مجرم وجود ندارد، در قدرت مجرم و قربانی تعادل وجود ندارد و همچنین فضا و زمان بدون محدودیت است. این خصوصیات، پتانسیل سایبربولینگ را برای آسیب، بیشتر میکند و همچنین امکان ناشناس ماندن در فضای مجازی، بازدارندگی را برای نوجوان در انجام دادن این کار کاهش میدهد. در مورد خشونت در فضای واقعی، قربانی میتواند خود را ناشناخته نگه دارد، در صورتی که در فضای مجازی این امکان وجود ندارد و برعکس، این مجرم است که میتواند خود را ناشناس نگه دارد. این خصوصیات سایبربولینگ و پتانسیل بالای آن برای تخریب، ضرورت تامل بیشتر در خصوص این پدیده را روشنتر میکند.
تحقیقات بسیاری در خصوص سایبربولینگ در کشورهای مختلف انجام شده است که نتایج آنها میتواند در مواجهه و مقابله با این پدیده در میان کودکان و نوجوانان کارساز باشد. در پژوهشی که شری باومن در موسسه پیو انجام داده است 221 دانشآموز از کلاس 5 تا 8 در یک مدرسه متوسطه در جنوب غربی امریکا بهصورت تصادفی انتخاب شدهاند که 118نفر آنها دختر و 101نفر نیز پسر بودهاند. سوالات بهصورت پرسشنامه در اختیار اعضای نمونه قرار داده شده است و در خصوص موضوعات زیر بودهاند: ویژگی خودسرزنشگری، سطوح عدم تعهد اخلاقی مرتبط با سایبربولینگ، و واکنشهای احساسی و رفتاری در یک سناریوی سایبربولینگ.
چهارچوب نظری این تحقیق نظریه شناخت اجتماعی «آلبرت باندورا» است و برای تحلیل رفتار فرد مجرم و فرد قربانی از نظریه شناخت اجتماعی باندورا استفاده شده. این نظریه شرح میدهد که برای قربانی هر نوع خشونتی، سوگیری خودسرزنشگری وجود دارد (برای مثال: این اتفاق افتاد، چون من ناقصم و این نقص همیشگی است و نمیتوانم آن را تغییر دهم) که این امر ممکن است به عکسالعملهای روانی منفی منجر شود. باندورا در این نظریه روند عدم تعهد اخلاقی را شرح میدهد که توسط آن افراد به خودشان اجازه میدهند اخلاق را نقض کنند. در نظریه شناخت اجتماعی، رفتار اخلاقی هر فرد شامل مکانیزم خودنظارتی، قضاوت، واکنش و توجیه اخلاقی است و این نظریه پروسههای شناختی را نشان میدهد که فرد مجرم برای توجیه رفتار خود بهکار میگیرد. بر اساس نظریه باندورا جهان تکنولوژی میتواند تعهد اخلاقی را کاهش دهد و عدم امکان مشاهده عکسالعمل فرد قربانی، انجام دادن جرم را برای مجرم راحتتر میکند، بهگونهای که میتواند بهراحتی خودش را توجیه کند که این کار فقط برای سرگرمی است و قربانی آسیب نمیبیند.
نتایج این پژوهش نشان میدهد بهترین پیشبینیکننده برای ارتکاب خشونت در فضای مجازی، قربانی سایبربولینگ بودن است و برعکس؛ این بدان معناست که اگر فردی قربانی اینگونه اعمال شود، امکان بیشتری دارد که در آینده خودش عمل مشابه را انجام دهد. این قضیه در مورد فرد مجرم نیز صادق است. روابط قوی و بامعنی میان سایبربولینگ و رفتارهای آنلاین ریسکآمیز و همچنین استفاده کودکان و نوجوانان از تکنولوژی و امکان قربانی خشونتهای سایبری بودن وجود دارد. سایبربولینگ بیشتر با استفاده از موبایل اتفاق میافتد و بهنظر میرسد این امر بهدلیل شخصی بودن موبایل و امکان نظارت کمتر والدین بر آن باشد. نتایج تحقیق نشان میدهد نصف کسانی که مجرم بودند هویت قربانی خودشان را نمیشناختند و همچنین نیمی از کسانی که قربانی این عمل میشدند فرد مجرم را نمیشناختند.
در کل نمونه 3درصد بهعنوان افرادی که خشونت سایبری انجام دادهاند، 4درصد بهعنوان قربانی و 5درصد هم مجرم و هم قربانی بودند و 12درصد نیز بهنوعی در این قضایا درگیر شده بودند. احتمال مجرم بودن با افزایش مقطع تحصیلی بالاتر میرفته و کلاس پنجمیها کمترین میزان سایبربولینگ را داشتند. از طرف دیگر، هیچگونه رابطهای میان جنسیت و احتمال مجرم یا قربانی بودن در فضای سایبر وجود نداشت.
این تحقیق، با پرداختن به منطق متفاوت سایبربولینگ و بولینگ در فضای واقعی و خطر بالقوهای که این پدیده ممکن است داشته باشد، بهخوبی روشن میکند که مساله بسیار جدی است. اینکه، برخلاف بولینگ در فضای واقعی، در سایبربولینگ فرد مجرم بهندرت شناسایی میشود و، بالعکس، این قربانی است که انگشتنمای همه میشود و با تمسخر جامعه٬ مجازاتی دوباره میشود، منطق متفاوت این بحث را در فضای واقعی و مجازی نشان میدهد.
آنچه در تحقیقاتی از این دست با اهمیت بهنظر میرسد پاسخ به این سوال است که آیا افرادی که در فضای واقعی اقدام به اعمالی شرورانه در آزار دیگران میکنند، آیا در فضای مجازی نیز رفتارهای خود را ادامه میدهند یا خیر؟ نکته دیگری که بهنظر میرسد میبایست به آن پرداخت این است که آیا یک شخص که مرتکب خشونت در فضای سایبر میشود بهصورت مداوم اقدام به آزار دیگران بهصورت سایبری میکند یا اینکه ممکن است بعد از دیدن نتیجه کار خود و عکسالعمل قربانی از عملش پشیمان شود و دیگر اقدام به سایبربولینگ نکند؟ بهعبارت دیگر، آیا امکان مشاهده رنجی که قربانی میبرد نقش بازدارندگی دارد یا خیر؟
در نهایت میتوان گفت انجام دادن تحقیقات ارزشمندی از این دست ضرورت آموزش کافی در خصوص سایبربولینگ را به ما یادآور میشود. از آنجایی که فضای مجازی به جزو جداناپذیر زندگی واقعی ما تبدیل شده است، میبایست همانطور که در فضای واقعی آموزشهایی برای محافظت از کودکان در مقابل افراد شرور صورت میگیرد، در فضای مجازی نیز آموزشهای خاص انجام گیرد؛ چرا که، با توجه به منطق خاص این فضا، داشتههایی که کودکان تاکنون در فضای واقعی برای محافظت از خودشان داشتهاند هرگز در فضای مجازی کافی نیست و آموزشهای خاص این فضا برای داشتن کودکانی سالم ضروریست.
مانیا عالهپور٬ دانشجوی دکترای علوم ارتباطات