مفهوم مرگ نزد کودکان
سحر سلطانی / دانشجوی دكتری فلسفه تعليم و تربيت
احتمالا شما در اطراف خودتان كودكی را ديدهايد كه مادر يا پدر و شايد پدربزرگ يا مادربزرگ خودش را بر اثر مرگ از دست داده باشد. معمولا اطرافيان اين كودكان بهدرستی نمیدانند چه رفتاری با آنها داشته باشند. مفهوم «مرگ» برای کودکان با «تغییر» شرایط پیرامون فهمیده میشود؛ ابتدا مرگ حیوانات یا درختان و بهشکل عمیقتر با مرگ عزیزان یا افراد مسن و ضعیف در بیمارستان بر اثر بیماری و… بعضي کودکان زیر 5 سال، مرگ را مثل خواب میدانند و در انتظار بیداری متوفی هستند؛ برخی همچون سفر، و در انتظار بازگشت مسافرند. در اين ميان کودکان خردسالتر درك بسيار كمتر و سطحيتري از ماجرا دارند، مثل زماني كه كسي در بازي خودش را به مردن ميزند و تكان نميخورد و او منتظر تمام شدن بازي است. اين كه اطرافيان كودك بتوانند بهخوبي بحران مواجهه با مرگ عزيزان را براي كودك كنترل كنند به مهارتي نياز دارد كه فهم کودک را از «تغییرات»، «جای خالی» و «دلتنگی» و در پارهای اوقات «خدا» و «بهشت» شفافتر کند كه ما به مهمترين آنها اشاره ميكنيم:
از عروسك و نمايش كمك بگيريد.
- نمایش عروسکی، بهویژه استفاده از عروسکهای دستکشی و انگشتي، و صحبت کردن درباره فرد متوفی حتما در اين ماجرا بهخوبي به شما كمك ميكند. نمايشي ترتيب بدهيد كه در آن يكي از شخصيتها بر اثر اتفاقي ميميرد؛ البته خيلي زود و سريع ماجرا را به مردن ختم نكنيد. در پایان نمایش، عروسک را از دستتان خارج کنيد و به کودک بگویید او دیگر حرکتی نخواهد کرد.
ازعكسها و يادگاريها غافل نشويد.
- دیدن عکسها و فیلمهای متوفی همراه با کودک و صحبت کردن از خاطرات او. كودك نياز دارد تا اطمينان يابد در اين غم تنها نيست و ديگران هم حس ناامني و دلتنگيهاي او را درك ميكنند. او از تغييرات ناگهاني گيج شده است و با بيان خاطرههاي مبهم يا شفاف سعي ميكند به درك «نسبتها و روابط» بدون حضور فرد متوفي برسد. ذكر خاطرههايي از گذشته و مرور آنها ميتواند در تسلي يافتن و رفع نگراني براي آينده بسيار مفيد باشد.
مرگ را به چيزي تشبيه نكنيد.
3) اگر براي كودك مرگ را بهشكل خوابيدن توضيح بدهيد، بايد منتظر عوارضي مثل کابوس یا ترس از تاریکی و فرار از خوابیدن در تنهایی باشيد. نبايد اين مفهوم را براي کودکان با سفر رفتن فرد توضيح بدهيد، زيرا در اين صورت كودك هميشه منتظر برگشتن فرد متوفي ميماند و در طولانيمدت با مفهوم «انتظار برای بازگشت» دستوپنجه نرم ميكند. اتفاق ديگري كه در اين راستا كودك را تهديد ميكند از دست دادن اعتمادش به بزرگترهاست.
نكته ديگر اين است كه هرگز مفهوم «مرگ» را به اخلاق یا گناه یا تنبیه و موارد مشابه متصل نكنيد. در اين صورت مفهوم مرگ با اتصال به امور اخلاقی و گناه و ثواب و بهشت و جهنم پیچیدهتر میشود. کودکي كه اين مفهوم را به اين شكل در ذهن ثبت نمايد، همواره در حال قضاوت است؛ قضاوت رفتارهای خودش مبنی بر این که شایسته زنده بودن هست یا نه، قضاوت عزيزان و نزديكان و…
کودکان زیر 5 سال توان فهم انتزاعی از مفهوم «خدا» و «بهشت» ندارند، خدا را یک امر جسمانی (مانند انسان) بسیار بزرگ که در آسمانهاست میفهمند و رفتن متوفی پیش خدا در بهشت را نوعی پرواز به آسمان تصور میکنند که با دفن کردن کالبد در خاک در تناقض است. بسیاری از والدین در این شرایط دستپاچه میشوند و سوالات کودک را با جملههایی مثل «رفته پیش خدا، توی بهشت خوشحاله و جاش خوبه، از اونجا تو رو میبینه و حواسش بهت هست…» پاسخ میدهند که به پیچیدهتر شدن مفهوم مرگ در ترکیب با مفاهیم انتزاعی و غیر ملموس دامن میزند. بهترین پاسخ برای کودکان زیر 5 سال اشاره به مفهوم «زندگی» است و مقایسه با زندگان؛ این که متوفی دیگر دیده نمیشود، نیاز به خوراکی یا لباس ندارد، دیگر مثل ما نیست و در کنار ما زندهها زندگی نمیکند. دیدن سنگ قبر و گورستان به کودک کمک میکند تا حذف «حضور» متوفی از عالم زندگان را بهتر تصور کند و بتواند مفهوم «جای خالی» او را با تغییراتی همگون نماید که بعد از مرگ متوفی شاهدشان است.
طبيعت نمونه خوبي است.
4) نشان دادن مکانیزم طبیعت و اجزای در حال زوال در فصول مختلف سال مانند برگهای درختان، گیاهان خشکشده، حشرات و حیوانات مرده ميتواند به ذهن كودك براي تحليل مفهوم مردن كمك كند. ميتوانيد با يادآوري پاييز و زمستان و حالوروز درختان تا اندازهاي مفهوم مردن را برايش به تصوير بكشيد. کودکان وقتی با مرگ حیوانات روبرو میشوند بیشتر کنجکاوند تا بدانند چه بر سر او آمده و چرا تکان نمیخورد. یک پاسخ کوتاه برایشان کافی است. در اين موارد بخش اعظم غمزدگی كودكان نوعی دلسوزی برای مرگ حیوان است.
حواستان به قصههاي شب باشد.
5) در حین بازیها و قصههای شبانه، اگر قرار است قهرمان كودك ما بميرد، زياد و بيش از حد احساسات به خرج ندهيم. خوب است اگر بگذاریم بارها بشنود که هر کسی یا هر چیزی یک روزی میمیرد و دیگر نخواهد بود.
اجازه بدهيد گريه كند.
6) خوب است كودك را به قبرستان ببريم و به او اجازه بدهيم گريه و سوگواري كند. از او بخواهیم در صورت تمایل به متوفی هدیه بدهد، مثلا برایش نقاشی بکشد یا برایش عروسک و اسباببازی یا خوراکی کنار بگذارد. برخي مواجهه مستقيم كودك با قبر و مراسم سوگواري را نوعي جريحهدار نمودن احساسات كودكان تلقي ميكنند، درحاليكه اگر بازماندگان بتوانند رفتارهاي غيرمعمول و پرهيجان خودشان را كنترل نمايند، كودك با حضور داشتن در مراسم سوگواري و گريستن ميتواند با مرور خاطرههاي متوفي عدم حضور او را بهتر مديريت كند. حضور كودك در مركز اين تغييرات به او اين امكان را ميدهد تا به فهم جمعي «غم» و «دلتنگي» برسد و زودتر تسلا يابد.
با او درباره ترسهايش حرف بزنيد.
7) بهتر است از كودك سوال کنید تا او حرف بزند. مثلا مهمترین چیزی که میتوان از او در هنگام مواجهه با مرگ پرسید اين است كه «از چه چیزی ترسیدی؟» یا «الان چه چیزی داره اذیتت میکنه؟» خوب است با اين شيوه بگذارید کودک ترسهای خودش را با جزییات براي شما شرح دهد.
- مهمترین پرسشهای کودکان در مواجهه با مرگ عزیزان:
الف: اگه شما بمیرین، من چی کار کنم؟
ب: چرا اون مرده؟ کار بدی کرده؟
ج: چرا خاکش میکنن؟ زیر خاک چی میشه؟
د: وقتی همه برن، از تنهایی نمیترسه؟
ه: برمیگرده؟
و: چرا همه گريه ميكنن؟
به این پرسشها پاسخی در حد فهم و سن کودک بدهیم.
ممکن است کودک بارها و بارها اين سوالات را بکند. صبور باشيد و هر بار با آرامش و دقت پاسخش را بدهيد.
به كودك 2 تا 4 سال بهتر است بگوييد كه هر آدم یا حیوانی که نفس نکشد و تکان نخورد، مرده است.
برای كودكان 4 تا 6 سال ميتوانيد اين گونه توضيح بدهيد كه هیچکس نمیداند چه زمانی میمیرد، اما وقتی مرد، دیگر برنمیگردد؛ قلبش نمیزند و نفس نمیکشد. دفن کردن یك جور خداحافظي است و نمیشود فردي را كه فوت كرده در خانه نگه داشت، چون بدنش ميپوسد و بوی بدی میگیرد. در ادامه توضيحاتتان روي مفهوم «زندگي» متمركز باشيد، از خوردن و دويدن و بازي كردن و حرف زدن و… بهعنوان نمودهاي زنده بودن استفاده كنيد. او را مطمئن كنيد كه همه تلاش ميكنند زنده بمانند و مراقب او هستند.
كودكان 8 تا 10 سال مرگ را بهشكل «مسئله»اي درك ميكنند كه بايد «راهحلي» داشته باشد. در واقع بيش از آن كه با خود مفهوم مرگ درگير شوند، با چگونگي كنار آمدن تغييرات پس از آن درگيرند. كودكان تا حدي با «چرخه زندگي» آشنا شدهاند و مرگ را به خودشان هم نزديك ميبينند. به اين ميانديشند كه با مرگ خودشان چه تغييراتي در دنيا ايجاد خواهد شد. كودكان جاي خالي و عدم حضور متوفي را با دلتنگي ميفهمند و بهدنبال راههايي براي كاهش اين دلتنگياند؛ درعينحال احساسات ديگران براي آنها پررنگتر ميشود و سوگواري و غم بازماندگان را بهخوبي درك ميكنند. در برخی مواقع اين حس ناتواني در يافتن «راهحل» با رفتارهاي پرخاشگرانه و تلخي كودك همراه ميشود. راهكارهاي بندهاي بالا براي اين كودكان نيز كاراست. مهمترين نكته اين است كه بايد مراقب «حس امنيت» كودك باشیم و تلاش كنيم بدون عجله و اجبار كودك را به شرايط روزمره و عادي زندگياش بازگردانيم.