کتابهای کودکان امروز بازتاب واقعیتی تلخ هستند
برای دورتی در “جادوگر شهر اُز” هیچ جا مثل خانه نبود و مکس در قصه کلاسیک موریس سنداک، “جایی که وحشیها هستند” در پایان بر سر میز شام برگشت، در حالی که غذا هنوز گرم بود.
اما یک تحلیل از کتابهای برنده جوایز ادبی میگوید که تغییر غمانگیزی در داستانهایی که امروز برای کودکان گفته میشود روی دادهاست: در جایی که هیچ آجر زردی برای دنبال کردن نیست، وحشیها در خانه واقعی هستند و غذای گرمی در کار نیست.
به گزارش گاردین، کتی شورت رییس هیات بینالمللی کتاب نوجوانان میگوید که کودکان کتابهای مدرن، خانهای برای بازگشت ندارند و پیش از آن ترک شده و تنها رها شدهاند که شخصیتهایی باشند که بهطور داوطلبانه ماجراهایی میسازند: ” برای این کودکان، دوران کودکی آنگونه که باید شاد و زمان بیخبری نیست. کودکان خانه را از روی سرخوشی ترک نمیکنند. آنها به بیرون پرتاب میشوند. این کودکان وحشیهای داستان سنداک نیستند. آنها گرفتارتر و بیشتر درگیر مراقبت و فکر درباره والدین مشکل دارشان هستند تا زمانی برای دنبال کردن خرگوش درون سوراخ داشته باشند، آنقدر از احتمال آزار ترسیدهاند که نمیتوانند به “تین من” اعتماد کنند و هراسانتر از آنند که بتوانند ماجرایی را از سر بگذرانند چون میترسند که وقت برگشتن والدینشان را بازنیابند.”
او میافزاید: “این کودکان در جنگ بزرگسالان بر سر جنسیت، نژاد، طبقات و فرهنگها گرفتار شدهاند. مثل همه انسانهای جهان پست مدرن، کودکان نیز با حقایق چندگانه و عدم قطعیت مواجهند.”
در مقاله “جاده آجرهای زرد خداحافظی: اسطوره شناسی پرچالش خانه در ادبیات کودک” که در آخرین شماره مجله آکادمیک “ادبیات کودک در اروپا” منتشر شده، خانم شورت و همکارش ملیسا ویلسون کتابهای برنده جوایز ادبی از سال 2003 تا 2007 از جایزه کارنگی انگلیس تا مدال نیوبری ایالات متحده و کتاب برگزیده سال استرالیا را تحلیل کردهاند.
آلیس، سرزمین عجایب را زمانی کشف کرد که تصمیم گرفت خرگوش را در لانهاش دنبال کند. اما در پایان ماجراها وقتی تصمیم گرفت که بیدار شود، به خانه برگشت. اما کودکان در داستانهای امروز خانهای برای بازگشتن و والدین دوست داشتنی و مهربانی برای حمایت (حتی اگر یک پدر یا مادر خوانده شیطان صفت گاهی این تعادل را بهم بزند) ندارند. آنها از خانههای از دست رفته و خراب میآیند و بزرگتری برای پناه آوردن ندارند. والدین یا یکسره غایب هستند (مثل “آشغال” نوشته اندی میشیگان) یا بدون تاثیر، فاسد و گیج کننده (مثل “همه جمع شوید” علی لویس) و یا در بهترین حالت بزرگترها در کتابهای مدرن کودکان، دوست داشتنی و خوب اما بیمارند (مانند کتاب “هیولایی صدا می کند” نوشته پاتریک نس یا “خواهرم در پیش بخاری زندگی میکند” نوشته آنابل پیچر). در اغلب موارد کودک تصمیم میگیرد که نقش والدین را بازی کند و سعی کند آنها را با آوردن به یک خانه جدید نجات دهد. این همان زمینه داستان “بین سایههای خاکستری” روتا سپتی است.
بر اساس یافتههای شورت، والد شدن کودک در متون مدرن با کودک سازی والدین همراه است: “این الگو که یک پلات داستان پست مدرن خوانده میشود با ترک شدن و تنها رها شدن کودک شروع میشود و نه آنکه کودک خانه را ترک کند. سرانجام این سفر پست مدرن با هدایت والدین توسط کودک به یک پایان پرامید ختم میشود؛ رسیدن به یک خانه.”
ویلسون که استادیار دانشگاه تگزاس است میگوید که ادبیات مدرن کودک نشاندهنده نوعی دلواپسی عمیق درباره دوران کودکی از سوی نویسندهای است که کتاب را نوشته و والدینی که آن را میخرند: “نقش ادبیات کودک در دنیای غرب به تدریج از واقعیت دور میشود و در عوض نیاز بزرگسالان را تامین میکند.”
او در ادامه میافزاید: “این شکاف در استعاره مدرن به این خاطر مهم است که میتواند از ایجاد نوعی تغییر در دوران کودکی سخن بگوید و اینکه چگونه الگوی یک کودک مدرن از سوی نویسندگان به کودکان عرضه و پیشنهاد میشود. کتابهای کودکان عرصهای است که باید خود کودکان در آنها آشکار شوند و به والدین یک فرصت خوب برای تفکر درباره دوران کودکی گذشته خود و کودکی آنگونه که اکنون در حال روی دادن است بدهد.”
ویلسون میگوید: “کودکان در این داستانها به امیدی مبدل شدهاند که ما، خوانندگان بزرگسال را به یک جای بهتر هدایت خواهند کرد. کودک در یک آشفتگی پست مدرن در جایگاهی مدرن قرار گرفته است: یک شخصیت علمی، عقلانی و محافظه کار.”
استیون باتلر که با کتاب “بوی گند” درباره پسربچهای که والدین خودخواه و بهدردنخور خود را برای زندگی با خانوادهای از غولها ترک میکند نامزد جایزه “رولد دال” شده است، با این تحلیلها موافق است: “مسلما از این دست کتابها بسیار زیادند چرا که نویسندگان کنونی نسل رولد دال هستند. این برای ما کاملا قابل قبول است که به این شیوه ترسناک و هیجان انگیز بنویسیم.”
اما فرانسسکا سیمون نویسنده “هنری ترسناک و ارتش خواب آلود” بیشتر تردید دارد: “امروزه شرایط حمایت از کودکان بیشتر شده است و والدین اگر فرزندشان مثل تام سایر یا کودکان داستان“پرستوها و آمازون” پرسه بزنند فوری از خدمات تلفنی اورژانس اجتماعی استفاده میکنند.”
او ادامه میدهد: “در کتابهای کودک مسئله چالش برانگیز حذف والدین است و این تنها تغییر در زمینه داستان است. مسئله وجود یک الگو و طرح نیست، این یک مسئله تکنیکی است.”