دوقلوهای به هم چسبیده در قاب عکسهای آنابل کلارک
چهار سال است که آنابل کلارک از دو خواهر دوقلوی به هم چسبیده، “لوپیتا” و “کارمن آندراده” عکسبرداری میکند و هدف او از اینکار تغییر دیدگاه مردم نسبت به دوقلوهای به هم چسبیده است.
الفبا: چهار سال است که آنابل کلارک از دو خواهر دوقلوی به هم چسبیده، “لوپیتا” و “کارمن آندراده” عکسبرداری میکند و هدف او از اینکار، تغییر دیدگاه مردم نسبت به دوقلوهای به هم چسبیده است.
1. زمانی که تصور میشد لوپیتا و کارمن میتوانند از هم جدا شوند، این دو دختر 12 ساله گیج و ناراحت بودند و از مادرشان میپرسیدند که چرا باید آنها را از وسط دو نیمه کنند؟ اما پس از دیدار با پزشک جراح مشخص شد که این امکان وجود ندارد؛ به این دلیل که آن دو اعضای حیاتی مشترک بسیاری با هم داشتند.
2. این دخترها در وراکروز مکزیک به دنیا آمدند و در سن دو سالگی برای درمان به ایالات متحده نقل مکان کردند. آنابل کلارک اولین بار چهار سال پیش از آنها عکس گرفت و از آن زمان این کار را ادامه داده است. کلارک خیلی به جدا شدن آنها فکر میکرد اما لوپیتا و کارمن او را مطمئن کردند که چنین چیزی امکان پذیر نیست. بله، زندگی دشواریهای خودش را دارد، اما آنها با ژیمناستیک و بازیهای مدرسه و تعاملات اجتماعی و نواحتن پیانو پرمشغلهتر از آنند که بخواهند به جدا شدن از هم یا دلسوزی افراد فکر کنند.
3. کارمن میگوید: ” ما از بالاتنه به هم چسبیدهایم. خواهرم لوپیتا یک خمیدگی جدی روی پشتش دارد، من هم مشکلاتی با شکمم دارم.” با این وجود، پزشکان میگویند که آنها شانس تجربه و لذت بردن از سنین پیری را دارند. اگرچه آنها در همه لحظات زندگی به هم بسیار نزدیک هستند، اما رابطه عاطفی پراحساسی ندارند. وقتی کلارک پرسید که آیا آنها بهترین دوستان یکدیگرند، با یک اعتراف صریح و کوتاه کارمن روبرو شد: “نه، ما خواهریم.” کلارک همچنان اصرار کرد: “اما دوست هم هستید.” و لوپیتا سرسختانه پاسخ داد: “ما خواهریم، فقط خواهر.”
4. کلارک عکسبرداری از آنها را به عنوان یک پروژهای هنگامی شروع کرد که برنامه درمانی آنها در آمریکا دنبال میشد. آنها از آن زمان برنامههای فیزیوتراپی فشرده دارند و از زمانی که سه یا چهار ساله بودند شروع به راه رفتن کردند. کارمن پای راست و لوپیتا پای چپ را کنترل میکند. آنها در کلاسهای درس معمولی شرکت میکنند و میگویند که هیچوقت مشاجره نمیکنند. تنها دلیل تنش بین آنها آن است که کارمن میتواند در کلاسهای عادی شرکت کند اما در همین حال مجبور است همراه با لوپیتا در کلاسهای استثنائی هم حضور داشته باشد. کارمن میگوید که به این ترتیب در مدرسه کمی خسته و کسل میشود.
5. کلارک به کار خود با این کودکان به شکل یک پروژه طولانی مدت نگاه میکند که ورود آنها به مرحله نوجوانی و بزرگسالی و زنانگی را دنبال میکند. او میگوید که هدفش در انجام این پروژه تغییر دیدگاه بسیاری از ما نسبت به کسانی مثل لوپیتا و کارمن است: “به نظر میرسد که یک دیدگاه معمول درباره دوقلوهای به هم چسبیده وجود دارد، آنها را به برنامههای اجرای زنده میآورند یا درباره آنها سریال میسازند. من هیچگاه احساس نکردم که اینگونه برنامهها میتواند به درک بهتر این افراد کمک کند. امیدوارم که این تصاویر بتواند بیش از حس تماشا کردن آنها از دور، به مردم احساس همراهی با این بچهها را بدهد. من میخواهم که مردم ببینند که حضور در کنار آنها چقدر جالب است و همچنین دنیای آنها تا چه حد شبیه به دنیای سایر دختربچههای در همین سن است. کارمن میگوید که موسیقی پاپ، هیپ هاپ و R&B را دوست دارد. لوپیتا عاشق حیوانات است و از گیاهخوار شدن حرف میزند. آنها تا به حال بحث جدیای درباره اینکه چه اتفاقی میافتد اگر که هر کدام بخواهد حرفه مجزایی را دنبال کند، نداشتهاند.
6. کلارک امیدوار است که بتواند از این عکسها یک کتاب منتشر کند و از هر راهی برای کمک به آنها برای ادامه روند درمانشان استفاده کند. عکسها در یک نمایشگاه در نیویورک به نمایش گذاشته شدند و عکاس کاملا مجذوب عکسالعمل مردم شده بود. او عاشق عکسی است که بچهها را در رختخواب نشان میدهد چون در وهله اول کاملا شبیه به دو کودک معمولی جدا از هم به نظر میرسند و عکس به بیننده این امکان را میدهد تا به آنها به چشم دو نفر نگاه کند، همانگونه که هستند.
7. عکاس همچنین تحت تاثیر یادداشتی قرار گرفت که از سوی کسی که پیش از آن یکی از دوقلوهای بهم چسبیده بوده و نمیه خود را از دست داده است: “وقتی دوقلوهای بهم چسبیده را گوگل میکنم، تصاویری از مردههای آنها در شیشههای داشنمندان شبیه به داستانهای عملی پیدا میکنم. اما تا بهحال هیچ کاری درباره تماس ویژ ای که ما با هم داریم، درباره اینکه چگونه با هم ارتباط برقرار میکنیم و اینکه شخصیت و هویت برای ما به چه معناست انجام نشده بود.”
8. این دخترها عاشق موسیقی هستند و به هم چسبیده بودن یک چالش بزرگ ایجاد میکند که کارمن میگوید: “به شکلی جالب است.” آنها پشت پیانو هستند، کارمن دست با راست مینوازد و لوپیتا با دست چپ. حالا کارمن مشتاق کار کردن با ویولن است، اما اینجا مشکل پیش میآید: “فکر میکنم در این صورت باید به صورت لوپیتا ضربه بزنم.”
9. آنها درباره به هم چسبیده بودن چگونه فکر میکنند؟ لوپیتا میگوید: “من این را دوست دارم، اما گاهی هم دوست ندارم.” البته آنها متوجه این هستند که مردم به آنها زل میزنند اما راه حل آن را پیدا کردهاند. کارمن میگوید: “طوری به من زل میزنند که انگار دیوانه هستم، من هم طوری به آنها خیره میشوم که انگار دیوانه هستند! با مردم طوری رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کنند. آنها میخواهند با من اینطور رفتار کنند، من هم همین کار را میکنم.”