کودکان کجا میخوابند
جیمز مولیسون در کتابی عکسهایی را از کودکان مختلف در نقاط مختلف جهان و محل خواب آنها منتشر کرده است.
او امیدوار است که عکسهای او کودکان را ترغیب کند که به نابرابری های زندگی خود با دیگر کودکان جهان بیاندیشند.
الفبا: جیمز مولیسون در کتابی عکسهایی را از کودکان مختلف در نقاط مختلف جهان و محل خواب آنها منتشر کرده است.
او امیدوار است که عکسهایش کودکان را ترغیب کند که به نابرابریهای زندگی خود با دیگر کودکان جهان بیاندیشند.
کایا، چهار ساله، با پدر و مادر خود در یک آپارتمان کوچک در توکیوی ژاپن زندگی میکند. اتاق خواب او از کف تا سقف مملو از لباس و عروسک است. مادر کایا این لباسها را برای او میدوزد.
کایا 30 پیراهن و کت، 30 جفت کفش و تعداد زیادی کلاه گیس دارد و وقتی به مدرسه میرود باید لباس فرم بپوشد. غذاهای مورد علاقهاش گوشت، سیب زمینی، توت فرنگی و هلو است. کایا میخواهد وقتی بزرگ شود، یک کارتونیست بشود.
جاسمین (جیزی)، چهار ساله، در یک خانه بزرگ در کنتاکی ایالات متحده با والدین و سه برادرش زندگی میکند. خانه آنها در حومه شهر و در بین مزارع واقع شده است. اتاق خواب او پر است از تاجها و کمربندهایی که در مسابقات زیبایی برنده شده است. او در بیش از 100 رقابت شرکت کرده و اوقات فراغتش را با تمرین نمایشهای خود بر روی صحنه و با حضور مربیاش پر میکند. جیزی میخواهد در آینده یک ستاره راک باشد.
اتاق این پسربچه و خانوادهاش تشکی است که در زمینی در حومه شهر رم انداختهاند. این خانواده پس از تهیه بلیط با پولی که گدایی کردند، با اتوبوس از رومانی آمدند. پس از اینکه به رم رسیدند در یک زمین با مالک خصوصی چادر زدند اما پلیس آنها را از آنجا بیرون راند. آنها اوراق شناسایی ندارند و نمیتوانند یک کار قانونی بدست بیاورند. والدین این پسر پشت چراغ قرمز، شیشههای ماشینها را تمیز میکنند. در این خانواده هیچ کس تا به حال به مدرسه نرفته است.
دونگ، نه ساله در ایالت یونان واقع در جنوب غربی چین به همراه والدین، خواهر و پدربزرگش زندگی میکند. اتاق او با خواهر و والدینش مشترک است. این خانواده تنها به اندازهای زمین دارند که میتوانند برنج و چغندرقند مورد نیاز خودشان را بکارند. تا مدرسه دونگ بیست دقیقه پیاده روی راه هست. او نویسندگی و آواز خواندن را دوست دارد. اغلب عصرها یک ساعت را به انجام تکالیف مدرسه اختصاص میدهد و یک ساعت تلویزیون میبیند. دونگ دوست دارد که وقتی بزرگ بشود، یک پلیس باشد.
ایندیرا، هفت ساله، به همراه والدین و خواهر و برادرش نزدیک کاتماندو در نپال زندگی میکند. خانه آنها فقط یک اتاق، با یک تختخواب و یک تشک دارد. ایندیرا از زمانی که سه سال داشته در یک معدن گرانیت کار کرده است. این خانواده بسیار فقیر است و همه باید کار کنند. در این معدن 150 کودک دیگر هم مشغول به کارهستند. ایندیرا روزی شش ساعت کار میکند و پس از آن هم به مادرش در کارهای خانه کمک میکند. او به مدرسه هم میرود که سی دقیقه از خانهشان فاصله دارد. غذای مورد علاقهاش نودل است و دوست دارد وقتی بزرگ بشود، یک رقصنده باشد.
روتی، هشت ساله در حومه فنوم پن در کامبوج زندگی میکند. خانه او بر روی یک تل بزرگ زباله است. رختخواب او را تایرهای کهنه تشکیل میدهد. ساعت شش صبح هر روز، روتی و صدها کودک دیگر قبل از شروع کار جمع آوری قوطیها و بطریهای پلاستیکی در یک مرکز خیریه محلی حمام داده میشوند. این بطریها و قوطیها به شرکتهای بازیافت زباله فروخته میشوند. در اغلب موارد صبحانه تنها وعده غذایی روز روتی است.
تائیس، یازده ساله به همراه والدین و خواهرش در طبقه سوم یک مجموعه آپارتمان در ریودژانیرو در برزیل زندگی میکند. اتاق خواب او با خواهرش مشترک است. محل زندگی آنها در نزدیکی شهر سیداد د دئوس (شهر خدا) واقع شده که به خاطر باندهای جنایتکاران و مواد مخدر مشهور است. گرچه پس از انتشار فیلم “شهر خدا” شرایط تا حدی بهبود یافته است. تائیس هوادار فلیپه دایلون، خواننده پاپ است و پوسترهای او را روی دیوار اتاق نصب کرده است. او دوست دارد که در آینده یک مدل باشد.
نانتیو، پانزده ساله، از قبیله رندیله در شمال کنیا. او دو بردادر و دو خواهر دارد. خانهی او یک کپر گنبد مانند است که از پوست گاو و پلاستیک ساخته شده با اتاقی کوچک که در وسط آن آتش درست می کنند و خانواده دور آن میخوابند. کارهای نانتیو عبارتند از مراقبت از بزها، پیدا کردن هیزم، و آوردن آب. او چند سالی به یک مدرسه روستایی میرفت اما پس از مدتی تصمیم به ترک تحصیل گرفت. نانتیو امیدوار است که یک موران (جنگجو) او را برای ازدواج انتخاب کند. طبق رسومات او باید پیش از ازدواج ختنه شود.
دوها، ده ساله، به همراه خانواده و 11 خواهر و برادرش در یک اردوگاه مهاجران فلسطینی در هبرون، کرانهی باختری زندگی میکند. او با پنج خواهرش یک اتاق مشترک دارد. دوها به مدرسهای میرود که تا محل اقامتشان ده دقیقه فاصله دارد و میخواهد در آینده یک پزشک متخصص اطفال باشد. برادرش، محمد و 23 غیرنظامی دیگر طی یک حمله انتحاری بر علیه اسرائیل در سال 1996 کشته شدند. پس از آن نیروهای اسرائیلی خانهی آنها را ویران کردند. دوها پوستری از محمد را روی دیوار اتاق نگه داشته است.
تزویکا، نه ساله، در یک بلوک آپارتمانی در یک شهرک اسرائیلی در کرانه باختری زندگی میکند. جمعیت این منطقه را 36000 یهودی ارتدوکس تشکیل میدهد. تلویزیون و روزنامه در این شهرک ممنوع است. هر خانواده بطور متوسط نه فرزند دارد، اما تزویکا تنها یک خواهر و دو برادر دارد و اتاق او با برادرش مشترک است. او را با ماشین به مدرسه میبرند که دو دقیقه زمان میبرد. ورزش در برنامه درسی ممنوع است. تزویکا هر روز به کتابخانه میرود و از خواندن متون مقدس لذت میبرد. او همچنین بازیهای مذهبی روی کامپیوترش را دوست دارد. میخواهد در آینده یک خاخام باشد و غذای مورد علاقهاش شنیسل و چیپس است.
لامنی، 12 ساله در سنگال زندگی میکند. او دانش آموز یک مدرسه قرآنی روستاست که دختران حق ورود به آن را ندارند. او در یک اتاق مشترک با چندین پسر دیگر زندگی میکند. رختخوابهای آنها سادهاند و برخی دارای حفاظهایی برای پاها هستند. پسرها هر روز صبح ساعت شش کارشان را در مزرعه مدرسه شروع میکنند و در آنجا نحوه شخم زدن، کشت و برداشت ذرت را با استفاده از الاغ یاد میگیرند. در بعد از ظهر قران میخوانند. لامنی دوست دارد که در اوقات فراغت با دوستانش فوتبال بازی کند.
جویی در کنتاکی ایالات متحده به همراه والدین و خواهر بزرگترش زندگی میکند. او بطور مرتب با پدرش به شکار میرود. او دو تفنگ و یک کمان فولادی دارد و در سن هفت سالگی اولین شکارش، یک گوزن، را کشته است. جویی امیدوار است که در فصل بعدی شکار بتواند از کمانش استفاده کند، چون از بهکارگیری تفنگ خسته شده است. او عاشق زندگی در فضای باز است و امیدوار است که در بزرگسالی هم بتواند شکار را ادامه بدهد.
خانواده آنها همیشه از گوشتی که خودشان شکار کردهاند تغذیه میکند. جویی مخالف کشتن حیوانات تنها برای ورزش و تفریح شکار است. وقتی که شکار نیست به مدرسه میرود و به همراه حیوان خانگیاش تلویزیون میبیند.