دخترهایی که در افغانستان “عروس تریاک” میشوند
در حالیکه جامعهی افغانستان از تجارت هروئین رنج میبرد، کشاورزان خشخاش دختربچههایشان را در ازای بدهی مجبور به ازدواج با مردانی میکنند که اغلب غریبه و خشن هستند.
او یک دختر بچه 12 ساله با چشمهای سبز آتشین و حالتی از جسارت در چهرهاش بود. پدرش قول ازدواج او را به مرد غریبهای از ولایت هلمند داده بود که به زبان دیگری حرف میزد. این مرد حداقل سی سال از او بزرگتر و دارای هشت فرزند بود. پدر دختر برای سرمایهگذاری در بخش خشخاش پولی از این مرد قرض گرفته بود و حالا دختر میبایست این بدهی را بازپرداخت کند.
دریا، نام دختری در کتاب جدید فریبا نوا با عنوان “ملت تریاک: عروسان کودک، مافیای مواد مخدر، و سفر یک زن در افغانستان” است. کتابی که به روند فزایندهای در افغانستان میپردازد که خانوادهها دخترانشان را برای حل و فصل بدهیهای مربوط به تجارت تریاک مجبور به ازدواج میکنند. به آنها “عروس تریاک” میگویند.
نوا، یک روزنامهنگار افغانی- آمریکایی است که در مرکز بینالمللی ویلسون وودرو برای پژوهشگران درباره تاثیر اقتصاد بر پایه تریاک افغانستان بر زندگی دختربچههایی مثل دریا سخنرانی کرد. نوا، دریا را در زمان سفرش به افغانستان، حدود ده سال پیش ملاقات کرد. او شاهد شهری پر از معتادان به تریاک بود با تعداد بیشماری از زنان بیوه که شوهران و پسرانشان حین قاچاق مواد مخدر به آنسوی مرزها کشته شدهاند. اما هیچکدام از اینها او را به اندازه مورد دریا شگفتزده نکرد. این عروس کودک بود که با او به عنوان یک نجاتدهنده حرف زد، در خالی که سایرین پشت ترس خود پنهان شده بودند. روایت دریا، مانند روایت همه دختربچههای شبیه او، احتمالا دلخراشترین جنبه تجارت مواد مخدر است. قبل از ملاقات این دختر، برای نوا این سوال مطرح بود که غمانگیزترین بخش این شرایط افغانستان چه چیزی میتواند باشد؛ و راهنمای او درباره “عروسان تریاک” به او گفته بود. و وقتی نوا خواست که او را به یکی از این عروسها معرفی کند، در پاسخ شنیده بود که: “کدام یک؟ تعداد آنها بسیار زیاد است.”
ازدواج کودکان هنوز هم در سراسر جهان اتفاق میافتد. حتی علیرغم آنکه تعداد آن در سی سال گذشته کاهش یافته، اما طیق برآوردهای یونیسف، 64 میلیون زن 20 تا 24 ساله پیش از سن 18 سالگی ازدواج کردهاند. در افغانستان تعداد این زنان 378000 نفر است. اگرچه کابل قانونی را تصویب کرده که طبق آن سن قانونی ازدواج برای مردان 18 و برای زنان 16 سال است، بیش از 60 درصد ازدواج دختران در افغانستان زیر این سن قانونی است. ازدواج زودهنگام دختران در افغانستان به هیچ وجه مسئله جدیدی نیست. قرنهاست که از ازدواج برای حل و فصل بدهیها و بهبود وضعیت مالی خانوادهها استفاده میشود. بسیاری از خانوارها به دختران به عنوان یک بار اقتصادی نگاه میکنند و ترجیح میدهند که این بار را هر چه زودتر بر دوش شوهر آنها بیاندازند. آنها هم چنین از زنان و دخترانشان برای بازپرداخت بدهیها استفاده میکنند. اما نوا میگوید که این ازدواجها اغلب در درون خانواده صورت میگیرد. مثلا عموزادهها با هم ازدواج میکنند، دو خواهر دختر و پسرشان را نامزد میکنند. اما افراد زیادی قول ازدواج دخترانشان را به مردان کاملا غریبه از شهرهای دیگر با چندین زن و فرزند نمیدهند؛ مردانی که کار قاچاق مواد مخدر میکنند و به زبان متفاوتی حرف میزنند.
نوا میگوید که این ازدواج ها در گذشته انجام میشده اما تعداد آنها در حال حاضر نیز در افغانستان بسیار زیاد است. نوا این معضل را به تجارت تریاک، بزرگترین صنعت افغانستان، نسبت میدهد. با وجود رشد 65 درصدی برنامههای مبارزه با مواد مخدر در سال 2011، کشت خالص خشخاش در افغانستان با 7 درصد افزایش مواجه شد. در نتیجه در چندین سال گذشته، تولید تریاک در افغانستان از میزان تقاضای جهانی برای آن فراتر رفته است. در سال 2010یک افت شدید تولید، چرخه تامین را با مشکل جدی روبرو کرد؛ اما مطالعه بازار مصرف نشان داد که در بخش هروئین که یکی از مشتقات گیاه خشخاش است، کمبود خاصی مشاهده نشد. این کشور در حال حاضر با حدود 300 تا 500 آزمایشگاه تولید سالیانه 380 تا 400 تن هروئین، مرکز جهانی تولید این ماده مخدر است. رژیم طالبان متکی به تولید مواد مخدر بود. این رژیم کشاورزی، حمل و نقل و فرایند کردن خشخاش را قانونی اعلام کرد. برنامه کشاورزی طالبان شامل سفرهای کشاورزان با تجربه در سراسر افغانستان برای آموزش افراد برای کشت خشخاش میشد. تشویق کردن افغانها برای کشت خشخاش کار سختی نبود. چند دهه جنگ، باغهای سنتی آنها را تخریب کرده بود. خشکسالیهای دوره ای و فقز مانع از آن میشد که کشاورزان به کشت محصولات گرانقیمت پرسودی مثل زعفران بپردازند که به سرمایه اولیه زیادی نیاز داشت. سرانجام این خشخاش بود که به بهترین شکل با این شرایط سازگار بود: محصول زیادتر در مساحت کمتر زمین، نیاز کمتر به آبیاری و سود بیشتر.
با افزایش قیمتها و با توجه به اینکه درآمد خالص به ازای هر هکتار تریاک در سال 2011 نسبت به سال قبل 118 درصد رشد نشان داد، جایگزین کردن این تجارت پرسود برای کشاورزان افغان کار آسانی نیست. دانههای خشخاش و کود هم به پول و سرمایه نیاز دارد، اما کشاورزانی که این کار را شروع میکنند، امیدوارند که بتوانند از قاچاقچیان پول قرض کنند تا پس از برداشت محصول، در عوض به آنها مقادیر زیادی تریاک بدهند. آنها میدانند که کشت تریاک بسیار امیدوارکنندهتر از گندم است. با افزایش تلاشها برای مبارزه با مواد مخدر، کشاورزانی که به اندازه کافی به مسئولان رشوه نداده باشند تا بر کشت آنها نظارت نکنند، همه امید خود را برای آینده بهتر بر باد میدهند- و گاهی اوقات دختربچههایشان را نیز. کشاورزان خشخاشی که دخترانشان را وادار به ازدواج با طلبکاران میکنند، در مقابل، گاهی اوقات پول نقدی را تحت عنوان کابین دختر دریافت میکنند که میتوانند برای شروع یک زندگی جدید از آن استفاده کنند. این فرصت برای تغییر روش زندگی برای کسانی که این مسیر را انتخاب کردهاند گاهی حتی دلگرمکننده هم هست؛ عروسان وام، در فرهنگ افغانستان شرم آور است. نوا میگوید: “پدرانی که دخترانشان را برای حل و فصل بدهیهای شان در تجارت تریاک می فروشند از کاری که انجام می دهند شرمندهاند. این رفتار در فرهنگ عموم پذیرفته شده و معمول نیست.”
از تعداد دخترانی که زیر سیطره تجارت تریاک معامله شدهاند، آماری در دست نیست. جمعآوری آمار و اطلاعات در افغانستان حتی در مورد آما تولدها هم کار معمولی نیست؛ و در شرایطی که این ازدواج ها بدون ثبت در دفاتر دولتی یا مذهبی انجام میگیرد، آمارها با تناقضات شدید رویرو هستند. تعداد واقعی دخترانی که قبل از هجده سالگی ازدواج میکنند میتواند بسیار بیشتر باشد. علیرغم شرم و اندوهی که تجارت تریاک برای خانوادههای افغان دارد، کشت خشخاش به طور فزایندهای در حال پیگیری است. برای کشوری که تقریبا کمترین شاخص توسعه انسانی را دارد، کشت خشخاش میتواند یک فرصت واقعی باشد. داستانهای افرادی که توانستهاند وضعیت زندگی خود را از این راه بهبود بخشند، الهامبخش بسیاری از افراد است. کشاورزانی هستند که با این کار ثروتمند میشوند و پول بدست آمده را باز هم در همین راه سرمایهگذاری میکنند تا شرایط زندگی خانواده و قوم خود را از نو بسازند. زنانی هستند که دوست دارند کار کنند و در رژیم طالبان برای زنان کشت و فرایند خشخاش امکانپذیر بود. بدین ترتیب زنان شانس ورود به اجتماع را پیدا میکردند. با این حال، کشاورزان زیادی هم هستند که میخواهند کشت خشخاش را متوقف کنند اما قبل از پیدا کردن یک منبع جدید درآمد، اینکار را نمیکنند. این تغییر امکانپذیر است، نوا میگوید که زنی را دیده که وقتی یک منبع جدید کسب درآمد برایش فراهم شده، از کشت تریاک دست کشیده است. کشت خشخاش برای او پولی فراهم آورده که با آن برای پسرش ماشینی خریده که از آن به عنوان تاکسی استفاده کند. او همچنین برای دخترش یک دار قالی خریده که یک منبع دیگر کسب درآمد است.
نوا میگوید: “من فکر میکنم زنانی که به کشت خشخاش مشغولند آرزو دارند که با امکان شروع یک کسب و کار دیگر، از اینکار دست بکشند.” اما چنین مواردی نادر است. به گفته نوا منبع قدرت در افغانستان در اثر تجارت مواد مخدر، جنگ و خشونت تضعیف شده است. خانوادهها از هم پاشیده شده و مردم در چرخه بیپایانی از فقر غرق شدهاند. فساد، همه کمکهایی را که میتوانست افغانستان را از خط تولید و پخش هروئین بیرون بکشد، بلعیده است. به نظر میرسد که این کشور به شبکهای از تارهای عنکبوت مبدل شده که تا آنجا که میتواند به انسانهای بیگناه ظلم میکند. دخترانی مثل دریا بخشی از این شبکهاند. پس از اینکه تلاشهای زیادی صورت گرفت که او را به رفتن با آن مرد مجاب کنند و دریا همه آنها را رد کرد، سرانجام قاچاقچی هلمندی، او را به زور با خود برد و حتی پیش از آنکه دختر به سن بلوغ برسد، با او ازدواج کرد. نوا میگوید که داستانهای غمانگیز زیادی وجود دارد. با وجود تراژدیهای زیادی که در زمان بررسی تاثیر مواد مخدر بر زندگی زنان افغانستان مشاهده کرده است، او همچنان کورسویی از امید را می بیند: “یکی از چیزهایی که خواهید دانست و در شخصیت این زنان خواهید دید، قدرت تطابق آنها و توان بهبود یافتن و ادامه حیات است. من فکر میکنم این تنها نقطه امید برای این زنهاست.”
منبع: http://www.theatlantic.com