علي رضا كرماني*

سازمان ملل در گزارشي اعلام كرد: خشونت عليه كودكان در جهان گسترده است و در مواردي امري عادي به‌حساب مي‌آيد. در اين گزارش چهارساله آمده است كودكان بسياري با خشونت جسمي مواجه‌اند كه يا پنهان مي‌شود يا از نظر اجتماعي پذيرفته شده است.

در اين گزارش آمده است هنوز بيش از يك ميليارد كودك در جهان در معرض خطر كتك خوردن قانوني، از معلمان خود هستند. پروفسور پائولو سرجيو پين هيرو، نويسنده اين گزارش گفت: زمان آن است كه كودكان براساس قانون داراي حقوق، برابر با بزرگسالان شوند. وي گفت: اكنون زمان آن فرا رسيده است كه كودكان را به‌عنوان افرادي تحت حمايت قانون و حقوق، به‌عنوان شهروندان كامل و نه به‌عنوان ميني انسان يا اموال خانواده‌هايشان، به رسميت بشناسيم. گزارش‌هايي از اين دست فراوانند ولي واقعيت اين است كه اين گزارش‌ها به هيچ عنوان ياراي به‌تصوير كشيدن عمق رنج كودكي را در تمدن مدرن ندارند. فهرست عاملان خشونت عليه كودكي، در دنياي مدرن، فهرست بلند بالايي است كه از بسياري از آنها در هيچ پرونده قضايي نشاني نمي‌يابيم و شهر يكي از اصلي‌ترين عاملان خشونت عليه كودكي در دنياي مدرن است. شهرسازان، شهرها را براي شهرونداني مي‌سازند كه در هژموني بزرگسالانه تعريف شهروندي، كودكان، شهروندان ناقص يا ناشهروند تعريف شده‌اند. معماري شهرها براساس اصول زيبايي‌شناسانه بزرگسالانه شكل گرفته و هدف آن ارتقاي كيفيت زندگي شهرونداني است كه كودكان عمدتا در شمول آن نيستند و بر اين اساس حتي سوال از اينكه جايگاه كودك در شهر چيست و ديدگاه كودكان درخصوص شهر چگونه است سوالاتي ناوارد و فاقد معنايي قابل درك تلقي‌شده، بنابراين اغلب ايجاد و توسعه فضاهاي شهري در غياب هر‌گونه برداشت شهروندانه‌اي از كودك انجام مي‌شود و چون چنين است شهرها، اگر هم جايي براي راحتي و شادماني باشند، بدون شك بر اساس ارزش‌ها و آرمان‌هاي كساني طراحي شده‌ است كه كودك نيستند. همه اين اتفاقات در حالي رخ مي‌دهند كه كودكان وجود دارند و بزرگ‌ترين سنخ جمعيتي جوامعي مثل جامعه ما را تشكيل مي‌دهند.
آيا زمان آن فرا نرسيده است كه با نگاه شهروندانه به كودكان، حقوق آنها را در طراحي و توسعه شهرها رعايت كرده و با گوش كردن به صداهاي خود كودكان (نه والدين و قيم‌هاي آنها) شهرهايي بسازيم كه علاوه بر ارزش‌هاي بزرگسالان، ارزش‌هاي كودكان را نيز مد نظر داشته باشد؟
بيان مشكل
در ماده (31) كنوانسيون جهاني حقوق كودكان و نوجوانان، حق بازي و فراغت براي كودكان به‌رسميت شناخته شده است. در اين ماده آمده است كه:
1- حكومت‌ها حق كودكان و نوجوانان را براي داشتن بازي، سرگرمي، وقت آسايش و استراحت به رسميت مي‌شناسند. كودكان و نوجوانان مي‌توانند به‌طور فعال و آزادانه در امور فرهنگي و هنري در‌خور سني خودشان، شركت جويند.
2-حكومت‌ها به حق كودكان و نوجوانان براي فعاليت‌هاي هنري و فرهنگي توجه داشته و با اقدام‌هاي خود، آن را پشتيباني مي‌كنند و امكانات مناسب را براي انجام فعاليت‌هاي فرهنگي- هنري و همچنين اوقات فراغت و سرگرمي كودكان و نوجوانان فراهم مي‌كنند.
نگاه اين قانون به كودكان و نوجوانان، نگاه از منظر شهروندي و حقوق شهروندي است. اين ماده بيانگر آن است كه همان‌طور كه بزرگسالان حق دارند از زندگي خود لذت ببرند، كودكان و نوجوانان نيز داراي چنين حقوقي هستند و همان‌طوركه حكومت‌ها موظف‌اند تا از اين حق شهروندان بزرگسال صيانت كنند، بايد موانع برخورداري كودكان و نوجوانان از اين حق را نيز برطرف كنند. اما چگونه زندگي لذت‌بخش براي كودكان و نوجوانان در جامعه‌اي سراسر تحت كنترل بزرگسالان امكان‌پذير است؟ با وجود اينكه 40درصد جمعيت كشور ما زير 18سال هستند، غيبت فضاهاي مناسب با ارزش‌ها و خواسته‌هاي كودكان و نوجوانان در شهر‌هاي ما به‌شدت ملموس است و كودكان و نوجوانان نسبت به شهر، تصوري آميخته با هراس و واهمه دارند.
نگاه از منظر شهروندي بعد ديگري نيز به مساله كودكي در شهر مي‌بخشد كه وظايف و مسووليت‌هاي شهروندي نام دارد. ناديده انگاشتن كودكان و نوجوانان در طراحي فضاهاي شهري، هم تضييع‌كننده حقوق شهروندي و هم مانعي بر سر راه مشاركت و مسووليت‌پذيري آنهاست. چنانچه براي آحاد جامعه در دوران كودكي و نوجواني در شهر جايگاهي ديده نشود و اين جمعيت 40درصدي، فضاي مناسبي در اختيار نداشته باشد، معنا و مفهوم مشاركت را به‌درستي درك نخواهند كرد و امروز و فرداي جامعه تهي از شهروندان مسوول خواهد شد.
اگر چه نمي‌توان انكار كرد كه كودكي و نوجواني در عصر مدرن دچار تحولات بسيار شده‌اند ولي به نظر مي‌رسد كه كودكان و نوجوانان هنوز هم شهروندان درجه يك محسوب نمي‌شوند. بررسي‌هاي تاريخي نشان مي‌دهند كه ظهور وضعيت مدرن در دنيا، همان‌طور كه فوكو مفصلا به آن پرداخته است، نه يك جريان رهايي‌بخش كه جريان فزاينده‌اي از كنترل و بازدارندگي است. اين جريان اگرچه جرياني فراگير و همه جانبه است ولي به نظر مي‌رسد كه فشار آن بر كودكان و نوجوانان به مراتب بيشتر از بزرگسالان بوده است. شايد بي‌راه نباشد كه وضعيت كودكان و نوجوانان را در دنياي مدرن مشابه وضعيتي تلقي كنيم كه فوكو براي ديوانگي و ديوانگان به تصوير كشيده است. اگر استيلاي گفتمان عقلانيت ديوانگان را از جامعه جدا و در دارالمجانينی جدا از جامعه و شهر زنداني كرد، استيلاي گفتمان بزرگسالي نيز كودكان و نوجوانان را به بهانه‌هايي همچون ناداني، ناتواني و مهم‌تر از همه شرارت، از عرصه‌هاي حيات اجتماعي جدا كرد و در محيط‌هاي محافظت‌شده‌اي نظير مهد‌كودك‌ها و مدارس و… تحت كنترل و درنظر گرفت.
نمودهاي كودك‌گريزي و به عبارتي روشن‌تر كودك‌ستيزي در تمدن مدرن بسيار است اما در اين ميان «شهر» مهم‌ترين عرصه تاخت‌وتاز بزرگسالي بر كودكي بوده است. اندكي توجه به فضاهاي شهري ما را متوجه اين واقعيت حيرت‌آور خواهد كرد كه كودكان و نوجوانان از خيابان‌ها، محلات و حتي پارك‌ها غايب‌اند و دردناك‌تر اينكه بر خلاف همه شعارهايي كه در حمايت از كودكان و نوجوانان سرداده شده و مي‌شود، كودكان تقريبا هيچ جايگاهي در ذهنيت نظام برنامه‌ريزي شهري كشور ندارند. اين وضعيت به نحوي بارز است كه برخي از صاحب‌نظران بر آنند كه وضعيت كودكان و نوجوانان در دوران ماقبل مدرن به مراتب، بهتر از دوره مدرن بوده است. آنها معتقدند كه رهاورد مدرنيته براي كودكان و نوجوانان فقط محدوديت بيشتر بوده است.
به عنوان مثال بررسي‌هاي تاريخي نشان مي‌دهند كه در اوايل عصر مدرن در انگلستان كه با رشد سرمايه‌داري همراه بود، وضعيت كودكان در شهرها تقريبا همان چيزي است كه چارلز ديكنز در رمان‌هايش به تصوير مي‌كشد. در واقع در اين دوران، كودكان در فضاهاي شهري، به صورت‌هاي مختلف بازرگان، فروشنده، خيابان‌گرد، سارق، گدا و… به كار مشغول بودند. اين در حالي است كه چند سال بعد، مراقبت و كنترل كودكان در اين كشور، به تدريج از اهميت ويژه‌اي برخوردار شد و از آنجاكه زنان، به‌خصوص در طبقه متوسط و بالا، خانه‌نشين شدند، كودكان نيز به مثابه ضمايم زنان به گوشه‌اي در خانه تبعيد شدند.

مقايسه كودكان روستايي با شهري نيز شايد ما را به فهم اين مساله نزديك‌تر كند، هر چند كه اين مقايسه به معناي انكار محروميت كودكان روستايي از بسياري امتيازات كودكان شهري نيست. اگر فرض انسان شهروند اين باشد كه جامعه فضايي است مركب از فضا‌هايي كه امكان زندگي در آنها فراهم مي‌شود، بر اين اساس بهره‌مندي و حضور در اين فضا از حقوق لاينفك اعضاي جامعه است و به هر مقدار كه جامعه‌اي هريك از اعضا را از بهره‌مندي و حضور در اين فضاها (به هر دليلي) محروم كند به همان مقدار حقوق شهروندي را پايمال كرده و اصل عدالت شهروندي دور شده است. مقايسه تاريخي و ساختاري شهر و روستا بيانگر آن است كه امكان حضور كودكان در عرصه‌هاي عمومي حيات اجتماعي (فضاها)، در روستاها بسي فراهم‌تر از شهر‌ها بوده و هست. حضور كودكان به همان مقدار كه در فضاهاي شهري امروز نادر و عجيب و ناممكن است در فضاهاي روستايي طبيعي و محتمل است. ظهور و نمود كودكان روستايي در عرصه‌هاي عمومي و بنابراین مشاركت‌شان در حيات اجتماعي جامعه محل زندگي‌شان به مراتب بيشتر از كودكان شهري و خصوصا كلانشهرهايي نظير تهران است.
گفته مي‌شود كه در تهران قديم، كودكان به راحتي از خانه خارج مي‌شدند، در خيابان‌ها پرسه مي‌زدند و به قهوه‌خانه و فضاهاي ديگر شهري مي‌رفتند. اين در حالي است كه امروزه، اين فضاها هر چه بيشتر از كودكان دريغ مي‌شوند.
امروزه در فضاهاي شهري رفت‌‌وآمد بچه‌ها دايما با سرويس يا خودروهاي شهري صورت مي‌گيرد و حتي به‌تازگي در برخي مراكز تجاري ديده مي‌شود كه حق قدم‌زدن نيز از كودكان گرفته ‌شده است. در اين مراكز اغلب چيزي شبيه به كالسكه به والدين كرايه داده مي‌شود تا فرزندان‌شان را به نوعي در آن زنداني كرده و به‌راحتي امكان خريد داشته باشند.
در واقع شهر در دنياي مدرن به قفس تنگ كودكان و نوجوانان تبديل شده است و جالب اينكه سازوكارهاي كنترلي شهر مدرن بر كودكان و نوجوانان همه به بهانه تامين امنيت كودكان و نوجوانان طراحي و اجرا مي‌شوند. البته نبايد انكار كرد كه اين بهانه‌ها، چندان هم بي‌اساس نيستند زيرا هر روزه اخبار و گزارش‌هاي بسياري را در رسانه‌ها مشاهده مي‌كنيم كه حاكي از قرباني شدن و سوءاستفاده از كودكان و نوجوانان در فضاهاي شهري است. همه اين اخبار و گزارش‌ها اين تصور را تقويت مي‌كند كه خيابان‌ها و ديگر فضاهاي شهري، مكان‌هاي ناامن و پرخطري براي كودكان و نوجوانان هستند و بنابران منطقي است كه والدين جهت تامين امنيت فرزندان‌شان آنها را از اين فضاها دور كرده و مورد محافظت و كنترل بيشتري قرار دهند.
ماجراي محمد «بسيجه» معروف به «بيجه» كه در پوشش مسافربری، اقدام به ربودن كودكان و نوجوانان و زنان كرده و پس از تجاوز آنها را به قتل مي‌رساند يكي از تكان دهنده‌ترين جنايات در تاريخ شهري ايران است و مي‌تواند تا مدت‌هاي مديد توضيح‌دهنده هراس كودكان و نوجوانان و والدين از خيابان يا چيزي به نام تاكسي باشد. اين واقعه، بيانگر بي‌دفاعي كودكان و نوجوانان در فضاهاي شهري مدرن است و به خوبي نشان مي‌دهد كه خيابان‌ها تا‌چه حد براي كودكان و نوجوانان ناامن هستند.
«به نظر مي‌رسد در قرن حاضر فضاهاي شهري تبديل به يكي از عوامل اصلي تهديدكننده امنيت شهرها شده و مشكلات بسياري را براي امنيت شهروندان ايجاد كرده‌اند. بسياري از كارشناسان معتقدند شهرها براي اينكه ايمن باشند بايد براي همه گروه‌هاي سني جنسي ساخته شوند و برنامه‌ريزان شهري بايد تفاوت‌هاي سني و جنسيتي را در ساخت آنها مورد توجه قرار دهند.
در‌حالي‌كه جامعه ما روزبه‌روز بيش از گذشته شهري مي‌شود بايد به نيازهاي ملموس و محسوس شهروندان نيز با تاكيد بر جمعيت، سن و طبقه توجه كرد. ساخت‌وساز و برنامه‌ريزي‌هاي شهري نه تنها مي‌تواند شرايط نابرابري اقتصادي را مهيا كند، بلكه اقشار مختلف جامعه را نيز در استفاده از فضاهاي عمومي تحت تاثير قرار مي‌دهد به‌طوري كه گاهي به دليل نبود توجه كافي، سالمندان، معلولان، كودكان و زنان از زندگي سالم و صحيح شهري محروم مي‌مانند. حذف هركدام از سنخ‌هاي اجتماعي از فضاهاي شهري به معناي عدم امكان برخورداري آنها از حقوق شهروندي‌شان است و هر‌گونه تبعيض و اجحاف منجر به ايجاد نارضايتي و در نهايت ناامني و عدم تعادل اجتماعي در جامعه خواهد شد.
امنيت اجتماعي و به‌طور كل امنيت، ارتباط مستقيمي با فضا و ساخت‌وساز شهري دارد. يك فضاي شهري مناسب تا حد زيادي تامين‌كننده امنيت و يك فضاي نامناسب، از بين برنده آن و زمينه‌ساز انواع آسيب‌ها و معضلات اجتماعي است. فضاهاي نامناسب شهري، فضاهاي بي‌دفاع، محلات ناامن، شهرهايي با معماري صرفا مردانه، همه‌وهمه از عوامل تهديدكننده امنيت شهري و اجتماعي هستند.»1
دير زماني فمينيست‌ها معتقد بودند چيدمان زندگي و عرصه‌هاي كنش در دنياي چيدماني، مردسالارانه است و معتقد بودند كه اين وضعيت محصول سيطره ذهنيت و جهان‌بيني مردسالارانه در دنياست. آنها بر همين اساس معتقد بودند كه علم نيز ماهيتي ايدئولوژيك پيدا كرده و چنين دانشي با حداكثر خوش‌بيني قادر به باز نمايي فقط نيمي از واقعيت خواهد بود. آنها توصيه مي‌كردند كه براي دسترسي به دانشي كامل‌تر ‌بايد از چشم‌اندازهاي زنانه نيز به دنيا نگاه كرد. آنها معتقد بودند كه استيلاي ذهنيت مردانه باعث شده است تا شهرسازان شهرها را بر اساس ارزش‌هاي مردانه طراحي كرده و در عمل، شهر‌ها را تبديل به مكان‌هايي دلگير و خطرناك براي زنان كنند.
شهر در خوش‌بينانه‌ترين تعريف خود در دنياي مدرن قفسي است كه بزرگسالان و كودكان را در آن نگهداري مي‌كنند ولي واقعيت اين است كه قفس، قفس است چه امن باشد چه ناامن.
به نظر مي‌رسد كه گفتمان حاكم بر ذهنيت شهر‌سازي در كشور گفتماني علاوه بر مردانه بودن، غيرسني هم هست و در چنين گفتماني شهر‌سازي بر اساس ارزش‌هاي گروه‌هاي مختلف سني بسيار سخت و حتي ناممكن است. اين وضعيت در حالي است كه با اقداماتي نظير تصويب كنوانسيون جهاني حقوق كودكان و نوجوانان، كه ايران نيز آن را پذيرفته است، زمان آن فرا رسيده كه كودكان و نوجوانان و ارزش‌هاي آنها وارد معادلات شهر‌سازي شده و شهرسازان به طراحي شهرهايي بپردازند كه امكان زندگي لذت‌بخش را براي تمامي سنخ‌هاي اجتماعي خصوصا كودكان و نوجوانان فراهم آورد. زندگي در شهر، در زمانه ما، يك مسووليت جمعي است و طراحي و اداره شهرها بدون مشاركت هريك از بخش‌هاي جامعه بسيار پرهزينه و حتي ناممكن است. زمان آن فرا رسيده كه ضمن تصديق شهروندي كامل كودكان و نوجوانان به صداهاي آنها گوش دهيم، هويت‌هاي خاص آنها را به رسميت بشناسيم، از فرهنگ‌هايشان محافظت كنيم و به باز‌انديشي در خصوص شهر از منظر ارزش‌ها و واقعيات كودكان و نوجوانان بپردازيم.
1- مقاله «امنيت و فضاهاي شهري»، روزنامه اعتماد ملي، چهارشنبه دوم مرداد 1387
*پژوهشگر جامعه‌شناسي كودك

منبع: شرق


(Visited 47 times, 1 visits today)